علیرضا قزوه's Blog, page 15
October 23, 2010
مجال همزبانی
وبلاگ شعر فارسی زبانان وابسته به انجمن ادبی بیدل دهلوی است که در دهلی نو به صورت ماهانه برگزار می شود و تاکنون بیست و هفت جلسه ماهانه را برگزار کرده است. این وبلاگ بیشتر به منظور آشنایی شاعران فارسی زبان بخصوص شاعران دیگر کشورها با یکدیگر و با شعر ایران راه اندازی شده است و بنا داریم در آینده نزدیک سایت آن را نیز ایجاد کنیم. در این آغاز دو تن از شاعران خوب ایران آقایان عبدالرحیم سعیدی راد و سعید بیابانکی نیز مرا در مدیریت این وبلاگ همراهی می کنند. برای شروع پنج شعر از پنج شاعر برگزیده ایم و داوران انتخاب این اشعار علاوه بر مدیران این وبلاگ شما خوانندگان عزیز نیز خواهید بود. یعنی در پایان هر هفته ما شاعر هفته را به انتخاب مدیران وبلاگ و به انتخاب خوانندگان عزیز انتخاب می کنیم. لذا تنها کسانی که سایت و وبلاگ ادبی دارند مجاز به شرکت و دادن رای هستند. ضمنا اشعار خود را نیز می توانند برای ما بفرستند تا در هفته های آینده آن را انتخاب و در وبلاگ درج کنیم. برگزیدگان هر شنبه انتخاب خواهند شد.
پنج شعرهفته اول پنج غزل است اما در هفته های بعد تمام قالب ها می توانند حضور داشته باشند. ضمنا تصمیم گرفته ایم که شعرهای ارسالی از سی خط یا ۱۵ بیت بیشتر نباشد. اگرچه این نکته را نیز مد نظر داریم که شاعران ایران و افغانستان در محیط فارسی زندگی می کنند و شاعران تاجیکستان اگرچه فارسی زبانند با خط سیریلیک تاجیکی و روسی می نویسند و شاعران فارسی زبان هند در محیطی که در آن زبان فارسی تقریبا به فراموشی سپرده شده است شعر می گویند. با این همه
به اعتقاد شما بهترین شعر هفته اول از کیست؟
به وبلاگ شعر فارسی زبانان بروید و در این انتخاب شرکت کنید.
این هم نشانی اش که از دو کلمه آغاز نام کشورهای ایران و افغانستان و تاجیکستان گرفته شده است:
October 17, 2010
زیارت
هیچ از آغاز و مبدأ نمی پرسی، هیچ از انجام و مقصد خبر داری؟
هیچ می پرسی آن سوی دریاها، مردمانی غریب اند، تنهایند
از غم بی شماران نمی پرسی؟ هیچ از درد بی حد خبر داری؟
ای نسیمی که در کوچه های هند، شاهد رام رامی و آرامی
از مدینه که می آمدی این سو از مقام محمّد خبر داری؟
بوی ذی القعده پیچیده بود آنجا اول ماه ذی قعده قم بودی
زائران حرم از چه می گفتند؟ لابد از دور مرقد خبر داری!
لابد از آسمان دیده ای آنجا نورباران فوج کبوترهاست
هیچ پرسیدی آنجا چه جایی بود؟ هیچ از آن رفت و آمد خبر داری؟
ای نسیمی که در کوچه ی دهلی بوی عود و حنا می دهد جانت
از نشابور آیا گذر کردی؟ از سناباد و مشهد خبر داری؟
شوق پابوس صحن تو را دارم، بانگ نقاره پیچیده در جانم
پشت سر آن همه غم نمی دانم، پیش رو این همه سد خبر داری؟
طوطی هند بودن نمی خواهم من کبوتر… نه، آهوی دلتنگم
تو دلت سوز دارد خبر دارم، من دلم درد دارد خبر داری!
مهرماه 1389- دهلی نو
October 12, 2010
دو غزل تازه
ترس دارم به زیادت بکشد کم شدن من
بار حسرت بدهد غنچه ی آدم شدن من
سر به معراج زدی پیش تو پیشانی عجزم
رکعتی بوی خدا داشت اگر خم شدن من
جسم من روح شد و کاش به هنگام جدایی
گم کند جسم مرا روح مجسّم شدن من
من و او من شده و او شده و ما شده باشیم
هم اگر او بشود بی هم و با هم شدن من
همره سست عناصر نتواند که ببیند
قصّه ی شیر خدا بودن و رستم شدن من
کثرت درد مرا برده سوی چشمه ی کوثر
بی شک از زلف تو راهی ست به زمزم شدن من
باز ذی القعده و ذی الحجّه و احرام شهادت
ساعت اشک شد و ظهرمحرّم شدن من
مهرماه 1389
****
تلقین
دنیا حکایت تلخی ست از درد و غصّه و ماتم
دنیا حکایت تلخی است افهم علی رضا افهم!
این مرگ نیست ، این هستی ست، افهم که وصله ی کفشی
دل بسته ای به این دنیا؟ دل داده ای به این عالم؟
تلقین مکن به خویش این را کاین شکّر است و شیرینی ست
این شوکران شکر دارد امّا لبالب است از سم
دنیا به این نمی ارزد تا دشمن کسی باشیم
هم شکوه می کنیم از خویش، هم شکوه می کنیم از هم
از مکر نابرادرها هر سو که می روی چاه است
تنهاتریم از یوسف، تنهاتریم از رستم
مردی رهاتر از حلاج، مردی رهاتر از شبلی
آمد به خواب من امشب با ابر گیسویش درهم
فرمود لاابالی شو، آیینه شو، جلالی شو
فرمود از چه می ترسی؟ گفتم ز مرگ می ترسم
افهم که زنده باید شد، در عاشقی و رسوایی
عاشق تریم از حوّا، رسواتریم از آدم
مهرماه 1389
October 11, 2010
عاشقا سلام
آدما آسمونو می خوان چه کار
کاش می شد سهم پرنده ها باشه
کاش می شد تو هیچ دلی غم نباشه
دل مردم خونه ی خدا باشه
***
خونه ی خدا همینجاس تو دلا
اگه با همدیگه مهربون باشیم
کاش می شد پرنده شد پر زد و رفت
کاشکی ما از خاک آسمون باشیم
***
این شبا بارون تنهایی می آد
شادیا به دیدن غم نمی رن
چرا مثل اون قدیما آدما
به زیارت دل هم نمی رن
***
منم عاشقم منم از عاشقام
خاطر عاشقارو خیلی می خوام
عاشقا سلام ، عاشقا درود
عاشقا درود، عاشقا سلام
October 5, 2010
نصیحت
پیران هوی را و جوانان هوس را
گاوان شکم سیر به دنبال چرایند
از سفره شان کم نکنی سیر و عدس را
از گاو بجز رایحه ی یونجه مپرسید
از خار مخواهید بجز جذبه ی خس را
دم می زند از علم و عمل لیک نداند
استاد شما فرق همین حرص و هرَس را
علامه ی دین ، مفتی دهر است ولی حیف
فرقی نشناسد لغت فُرس و فرَس را
خواب است و خیال است و دروغ است و شلو غ است
زنگوله ی تابوت هوس کرده جرس را
این وزوزشان از سر آن است که روزی
در خانه ی سیمرغ نشانند مگس را
پیرند ولی چشم به دنیا نگشودند
چون پسته لب بسته مکیدند نفس را
مهرماه ۱۳۸۹
October 4, 2010
دور غریب
ترک دنیا کن و بگریز از این کلّاشان
تا که شعرت نشود شمع شب عیّاشان
درد ما را چه به این شعبده ی بی دردان
شعر ما را چه به آیینه ی این نقّاشان؟
عشق را در قدم هرزه دران ریخته اند
کیست تعلیم هوس داده به این اوباشان؟
نیست جز سبزک اوهام تغزّل هاشان
خوش خوشان است ببین حال همه حشّاشان
رهنمایان شمایند چرا شب کوران؟
شبچراغ شب مایند چرا خفّاشان؟
خنده دار است و غم انگیز در این دور غریب
خلعت خواجه به تن کردن این فرّاشان
گیرم از مرگ گذشتیم، خدایا چه کنیم؟
مُردگانیم گرفتار شب نبّاشان!
تقی از تیغ نترسید و من از شحنه و شاه
تیغ ها خونی و ما کشته ی فین کاشان!
مهرماه ۱۳۸۹
September 29, 2010
حکایت
شجر دولتم نهالی ست، قمر قدرتم هلالی
هله یاران قدم خمیده ست، چه کنم با قد خمیده؟
چه کنم با دو پای خسته؟ چه کنم با دو دست خالی؟
هله یاران – نعوذ بالله – نکند گم شده ست دینم
نکند باغ سینه ی من نشکوفد ز خشکسالی
نه اسیر یکی جمالم، نه به بند یکی جلالت
نه جلالی شدم دریغا، نه فسوسا شدم جمالی
اگرم در جهان مرادی ست نه کسی جز علی(ع) اعلی ست
نه مطیع ابوالعلایم نه مرید ابوالمعالی
به دلم آتشی نیفروخت کلمات قصار پیران
نه ابوالقاسم قُشیری، نه امام احمد غزالی
هله زین روزهای بی روح به چه حیلت برون توان شد؟
که من و ما نه ماکیانیم، نه کلاغان بی خیالی
هله یاران به پرسش من چه کسی سینه می گشاید؟
که هزار پرسش شگفتم ، که هزار جمله ی سؤالی
مهرماه 1389- دهلی نو
September 27, 2010
آخر قصّه
از عدالت می نویسند، از تخلّف می خورند
می نویسم دوستان! معیار خوبی مرده است
دوستان خوب من تنها تأسّف می خورند!
این که طبع شاعران خشکیده باشد عیب کیست؟
ناقدان از سفرۀ چرب تعارف می خورند
عاشقان هم گاه گاهی ناز عرفان می کشند
عارفان هم دزدکی نان تصوّف می خورند
یوسف من! قحطی عشق است، اینان را بهل!
کلفت دین اند و دنیا، از تکلّف می خورند
آخر این قصّه را من جور دیگر دیده ام
گرگ ها را هم برادرهای یوسف می خورند!
September 22, 2010
اوّل آ
حکایت مهر تمام شدنی نیست، مهدیه و مائده رفتند کلاس اوّل دبیرستان، و من برای چهلمین بار برگشتم به همان کلاس " اوّل آ " و دلتنگ پدر شدم و دلتنگ بچه های جنگ...
اوّل مهر رسید و من در همان " اوّل آ " بودم
مثل گنجشک دلم می زد، مثل گنجشک رها بودم
پای یک پنجره میزی بود، چه تقلّای عزیزی بود
پنجره راه گریزی بود، خیره در پنجره ها بودم
پشت هر پنجره دنیایی ست ، چشم وا کردم و بستم ، آه
من کجایم؟ تو کجا؟ با خویش در همین چون و چرا بودم
گفت : بابا دو هجا دارد... نام من چار هجایی بود
نان یکی... آب یکی .....
September 18, 2010
to this minister in Florida who self-immolated
مصاحبه ای با خبرگزاری فارس داشتم که اگر دوست داشتید بخوانید نشانی اش این است:
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8906271180
ترجمه انگلیسی شعر "به کشیشی که خودکشی کرد در فلوریدا" تقدیم تان می شود. این ترجمه توسط یکی از دوستان شاعر و ادیبم در چین ترجمه شده است.
God willingly
Abraha burns in Florida
Pouring water on fire!
From Vancouver to Kashmir
People are in the streets
Now, a minister sinister
mr. jones is.
hoped to burn THE BOOK in fire
a new Abraha again, poured water on...
علیرضا قزوه's Blog
- علیرضا قزوه's profile
- 25 followers

