دو غزل تازه
ترس دارم به زیادت بکشد کم شدن من
بار حسرت بدهد غنچه ی آدم شدن من
سر به معراج زدی پیش تو پیشانی عجزم
رکعتی بوی خدا داشت اگر خم شدن من
جسم من روح شد و کاش به هنگام جدایی
گم کند جسم مرا روح مجسّم شدن من
من و او من شده و او شده و ما شده باشیم
هم اگر او بشود بی هم و با هم شدن من
همره سست عناصر نتواند که ببیند
قصّه ی شیر خدا بودن و رستم شدن من
کثرت درد مرا برده سوی چشمه ی کوثر
بی شک از زلف تو راهی ست به زمزم شدن من
باز ذی القعده و ذی الحجّه و احرام شهادت
ساعت اشک شد و ظهرمحرّم شدن من
مهرماه 1389
****
تلقین
دنیا حکایت تلخی ست از درد و غصّه و ماتم
دنیا حکایت تلخی است افهم علی رضا افهم!
این مرگ نیست ، این هستی ست، افهم که وصله ی کفشی
دل بسته ای به این دنیا؟ دل داده ای به این عالم؟
تلقین مکن به خویش این را کاین شکّر است و شیرینی ست
این شوکران شکر دارد امّا لبالب است از سم
دنیا به این نمی ارزد تا دشمن کسی باشیم
هم شکوه می کنیم از خویش، هم شکوه می کنیم از هم
از مکر نابرادرها هر سو که می روی چاه است
تنهاتریم از یوسف، تنهاتریم از رستم
مردی رهاتر از حلاج، مردی رهاتر از شبلی
آمد به خواب من امشب با ابر گیسویش درهم
فرمود لاابالی شو، آیینه شو، جلالی شو
فرمود از چه می ترسی؟ گفتم ز مرگ می ترسم
افهم که زنده باید شد، در عاشقی و رسوایی
عاشق تریم از حوّا، رسواتریم از آدم
مهرماه 1389
علیرضا قزوه's Blog
- علیرضا قزوه's profile
- 25 followers

