علیرضا قزوه's Blog, page 17
August 1, 2010
اندر حکایت امحای سبیل ابوالفضل زرویی به اشتباه از سوی خود و آرزوی بازگشت ادبی آن سبیل مبارک
در خبر خواندم بوفضل زرویی زده است
آن سبیلی که نشانیش فراوانی بود
[image error]
کاش آن تیغ به جای دگرش می خوردی
که تراشیدن آن از سر نادانی بود
آن سبیل تو ابوالفضل سبیل تو نبود
غیرت دولت ساسانی و سامانی بود
نه عراقی و نه هندی نه رباعی نه غزل
شیوه سبلت تو سبک خراسانی بود
ناصرالدین شاه از سبلت تو می ترسید
این سبیلی ست که شایسته سلطانی بود...
July 24, 2010
الهی عشق
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم
برات من شبی آمد که در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد که در زلف تو تب کردم
شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم
تمام من همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام من همین جان بود جان را جان به لب کردم
دعایی بود و تحسینی، درودی بود و آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم
تو بودی هر چه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تو بودی هر چه اسبابم اگر ترک سبب کردم
نظر برداشتن از خویش بود و خویش...
July 17, 2010
بر خوان کریمان دل مهمان که شکسته ست.
حرفی با محمد کاظم کاظمی به خاطر نقدش بر کتاب بیدل به انتخاب بیدل
کاظمی عزیز!
نقدت را خواندم . راستش تو را پخته تر از این می دیدم که مثل کارآگاهان ادبی دنبال دو یا سه نمونه نثر می گردی که فلان جای مقدمه ات یک نثر دارد و پایانش که اطلاعات نسخه شناسی است جور دیگر است و... میرزاجلالای طباطبایی در شش فتح کانگره شش نثر متفاوت نوشت و من می توانم شصت نثر متفاوت بنویسم . آن اطلاعات نسخه شناسی هم که فرمودی عالمانه بود و گمان فرموده ای که نوشته من نیست نوشته خود خود خود بنده است و برای اثبات...
July 9, 2010
با یاد علامه فضل الله
من بیروت را با زخم هایش دوست دارم و جنوب لبنان را با عکس های چمرانش. با لبخندهای امام موسی صدرش. تا به حال پنج یا شش بار به جنوب لبنان رفتم. سفر اول و سوم و پنجم با موسی بودم ، موسی بیدج شاعر و مترجم و قصه نویس و سردبیر شیراز که به عربی منتشر می شود. چند بار شب های شعر با حضور شاعران عرب در دمشق و بیروت و چند بار هم در ایران. در همان سفر اول عربی ام پر بدک نبود. شعر عربی گفته بودم و می خواستم بخوانم که موسی منصرفم کرد. حق با موسی بود. در سفر پنجم مثل یک بچه سر به راه فقط فارسی حرف می زدم و...
July 7, 2010
یادی از محسن پرویز عزیز و گلایه ای از وزیر فرهنگ دولت دهم
سال های 63 در مجله امید و نهال و پیام انقلاب دوستان خوبی پیدا کرده بودم. یکی از آنها شهید احمد زارعی بود. انسانی رها و آزاد و دوست داشتنی و دیگری شهید عبدالرحیم صبوری و آن دیگری بهروز اثباتی که بعدها سردار شد و محسن پرویز که همان وقت ها داستان می نوشت و تازه از لشکر حضرت رسول آمده بود و روزگاری در کنار شهید همت فرمانده تبلیغات لشکرش بود و بعدها شد معاون وزیر فرهنگ . اگرچه حالا دیگر به قول تاجیکها سبکدوش شده است. اگرچه او همیشه و هماره سبکدوش بود. به سبکدوشی و سبکبالی شهید همت و شهید زارعی...
یادی از محسن پرویز عزیز
سال های 63 در مجله امید و نهال و پیام انقلاب دوستان خوبی پیدا کرده بودم. یکی از آنها شهید احمد زارعی بود. انسانی رها و آزاد و دوست داشتنی و دیگری شهید عبدالرحیم صبوری و آن دیگری بهروز اثباتی که بعدها سردار شد و محسن پرویز که همان وقت ها داستان می نوشت و تازه از لشکر حضرت رسول آمده بود و روزگاری در کنار شهید همت فرمانده تبلیغات لشکرش بود و بعدها شد معاون وزیر فرهنگ . اگرچه حالا دیگر به قول تاجیکها سبکدوش شده است. اگرچه او همیشه و هماره سبکدوش بود. به سبکدوشی و سبکبالی شهید همت و شهید زارعی...
July 2, 2010
شبانى
به دریا مى زدم در باد و آتش خانه مى کردم
چه مى شد آه اى موساى من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه مى کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر مى شد همه محراب را میخانه مى کردم
اگر مى شد به افسانه شبى رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر مى شد شبى افسانه مى کردم
چه مستى ها که هر شب در سر شوریده مى افتاد
چه بازى ها که هر شب با دل دیوانه مى کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر مى شد
اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمى کردم
سرم را مثل سیبى سرخ...
June 23, 2010
ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی (ع)
با آن که آفریده شده ست آدم از خدا
گاهی به اتّفاق ندارد کم از خدا
ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی (ع)
ای جوهر تو ، هم ز تو پیدا ، هم از خدا
بین تو و خدا ، الف الفت و ولاست
علم از تو سربلند شد و عالم از خدا
ماهی شدم در آینۀ چشمۀ غدیر
شور تو ریخت در گِل من ، یک نَم از خدا
در جبر و اختیار ، مرا داد اختیار
خاک از ابوتراب گرفتم ، دَم از خدا
من قهر می فروشم و او مهر می خرد
خوفم ز قهر نیست ، که می ترسم از خدا
June 18, 2010
از ریتسوس تا ساراماگو
آن شب به این فکر می کردم که ماه شاعرتر است یا ریتسوس. دعا تمام شد و اشک ماه تمام نشد. من ریتسوس را ندیده بودم اما ساراماگو را دیده بودم. همین چند سال پیش در استانبول...
June 15, 2010
مهدی باقر - شاعری از شیراز هند
مهدی باقر متولّد 1360 خورشیدی در سرزمین جونپور هند است. جونپور در مسیر لکنهو و بنارس در شرق هند واقع است و به نام شیراز هند معروف است. مهدی باقر پیش از سرودن شعر به زبان فارسی به اردو شعر می گفت و بیشتر در زمینه مراثی اهل بیت(ع) کار می کند. او هم اینک دانشجوی دکتری زبان فارسی در جامعه ملیه اسلامیه دهلی است و بزودی از رساله دکتری خود در باره نسخه خطی "شش فتح کانگره" نوشته میرزاجلالای طباطبایی یزدی مورخ و ادیب قرن یازدهم هجری دفاع می کند. وی همچنین از اعضای فعال انجمن ادبی بیدل است که تاکنون...
علیرضا قزوه's Blog
- علیرضا قزوه's profile
- 25 followers

