علیرضا قزوه's Blog, page 22
January 5, 2010
بیا دوباره به نهج البلاغه برگردیم.
دیگر نمی خواهم شعرسیاسی بنویسم، تا برخی خبرگزاری ها و نشریات با اهداف مشخص خودشان از آن بهره برداری کنند.
من اصلا با خشونت و کشتار و بگیر و ببند موافق نبوده و نیستم .
از کلمه کهریزک همانقدر بدم می آید که از زندان های گوانتانامو و ابوقریب
نشسته ام که روزی عدالت مولاعلی(ع) اجرا شود .
اما انگار برخی نمی خواهند عدالت و آزادی اجرا شود و یا عده ای از ما بهتران نمی گذارند.آنهایی که کاتولیک تر از پاپ شده اند و صدایشان را از صدای ولیّ هم بلندتر می کنند!
از این سو عده ای با نام ولایت و ذوب شدن و از...
گیر سه پیچ به آنکه به همه گیر می داد
این شعر ربطی به جریانات اخیر ندارد. یک شعر طنز است تقدیم به کسی که به همه - خودی و غیرخودی - بی خودی گیر می دهد. توضیحات بیشتر را در شعر بخوانید:
تویی استاد سرخواری، تویی استاد سرپیچی۱
تو ختم فتنه ای بهتر که هم بر فتنه گر پیچی
نوشتی نقد و آن را نسیه دادی هیچ یادت هست؟
قضای حاجتی کردی، مبادا بر قدر پیچی
سر ما را که بردی آمدی تا سر بُری از ما
دل ما را که خوردی آمدی تا بر جگر پیچی
اگر من لب فرو بندم تو بر من عیب می گیری
وگر من بیشتر گویم تو بر من بیشتر پیچی
سیاست کرده ای آیا که هر دم بر ادب...
January 1, 2010
ساحل آرامش
محکوم سرنوشتی و تسلیم سرگذشت
سهراب را ندیدی و خنجر زدی به خویش
این بار نیز رستم من از پسر گذشت
رحمت بر آن پدر که به داد پسر رسید
نفرین بر آن پسر که ز عهد پدر گذشت
تیری زدم به چشم تو و کارگر نشد
زخمی زدی به جان من و از جگر گذشت
امروز نی سواری تو در گذار کیست؟
دیروز تکسوار من از این گذر گذشت
رقصی مکن که شعبدة این و آن شوی
دل برهوی مبند که از ما دگر گذشت
گفتم مگر به علم و ادب مایه ور شوم
عهد ادب به سر شد و دور هنر گذشت
فردایش از ترانه و باران لبالب است
از...
December 31, 2009
و این گناه بزرگ بزرگان شما کرده اند...
این روزها زیباترین متنی را که در وبلاگ دوستان خواندم این پاره از متن تاریخ جهانگشای جوینی بود که دوست فرهیخته ام دکتر محمدرضا ترکی در وبلاگش آورده بود. به دوباره خواندنش می ارزد:
... چنگيز، متوجه بخارا شد و در اوايل محرم سنه سبع عشره و ستمائه، به دروازه قلعه نزول فرمود.... و لشكرها بر عدد مور و ملخ فزون بود و از حصر و احصا بيرون، فوج فوج، هر يك چون درياي ِ در موج مي رسيدند و برگرد شهر نزول مي كردند... و روز ديگر را، كه صحرا از عكس خورشيد، تشتي نمود پر از خون، دروازه بگشادند و در ِ نفار و...
December 28, 2009
شام غریبان حسین امشب است...
آن روزها
هر وقت پرده خوان
از نقل شاهنامه و سهراب می گفت
به کربلا که می رسید
نقل علی اکبر می خواند و می گریست
حتی گاهی قوّال با شمشیر
می زد به پهلوی خود
حالا به جای قاسم و عباس
دارند روضة سهراب می خوانند
به جای رقیه
دارند روضة ندا را فریاد می کنند...
این نقل
نقل پرده دران است
بزن به طبل لجاجت طبّال
که میر بی بی سی
امشب به کربلا وارد می شود
از در پشتی
بزن به طبل لجاجت طبّال
که شیخنا می رسد به کربلای مجازی
از راه اینترنت
از راه اعتمادالسلطنه
عمّه ببین به کربلا
این همه موبایل های...
December 22, 2009
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است...
December 17, 2009
خون خدا
نمیدانم تو را در ابر دیدم یا كجا دیدم
به هر جایی كه رو كردم فقط روی تو را دیدم
تو را در مثنوی، در نی، تو را در های و هو، در هی
تو را در بند بند نالههای بی صدا دیدم
تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم
دوباره لیلة القدر آمد و شوریدگیهایم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نینوا دیدم
شب موییدن شب آمد و موییدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا دیدم
صدایت كردم و آیینهها تابید در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتی تازه وا دیدم
نگاهم كردی و باران یك ریز غزل آمد
December 10, 2009
کاری کن ابراهیم ! این مردم غریب اند
دو غزل نه چندان تازه تقدیم تان می کنم:
به روانشاد سید حسن حسینی
(۱)
هر چه می خندیم برخی چهره درهم می کشند
خنده را هم با مداد دودی غم می کشند
سرخوشان از بیم غم دنبال شادی می دوند
لولیان از فرط شادی نشئه غم می کشند
تاجران در بیت شان آروغ شرعی می زنند
شاعران در شعرشان آه دمادم می کشند
پشت این بازار ناموزون ترازودارها
عقل را کم می خرند و عشق را کم می کشند
آخرت جویان خدایا بیشتر دنیایی اند
آخر از چاه زنخدان آب زمزم می کشند
نقش اگر باشد عزاگویان حیدر حیدرند
نقشه ای باشد اگر با ابن ملجم...
December 8, 2009
از شعرهاي اخيرم پشيمان نيستم
امروز این گفتگوی کوتاه از من در فارس چاپ شد :
عليرضا قزوه، شاعر و مدير مركز تحقيقات زبان فارسي دهلينو، در گفتوگو با فارس به پرسشهايي در زمينه شعر سياسي پاسخ داد.
* سابقه شعر سياسي به اندازه سابقه شعر پارسي است
---------------------------------------------------------------------
وي در ابتداي اين گفتوگو با اشاره به سابقه شعر سياسي، گفت: شعر سياسي سابقهاش از زمان شكلگيري شعر پارسي ست. از همان شعرهاي شيعي فردوسي در برابر محمود غزنوي و رنجهاي ناصرخسرو و اشعار حيدري و فاطمي اين شاعر...
علیرضا قزوه's Blog
- علیرضا قزوه's profile
- 25 followers

