دیر آمدی به خویش که دریا ز سر گذشت
محکوم سرنوشتی و تسلیم سرگذشت
سهراب را ندیدی و خنجر زدی به خویش
این بار نیز رستم من از پسر گذشت
رحمت بر آن پدر که به داد پسر رسید
نفرین بر آن پسر که ز عهد پدر گذشت
تیری زدم به چشم تو و کارگر نشد
زخمی زدی به جان من و از جگر گذشت
امروز نی سواری تو در گذار کیست؟
دیروز تکسوار من از این گذر گذشت
رقصی مکن که شعبدة این و آن شوی
دل برهوی مبند که از ما دگر گذشت
گفتم مگر به علم و ادب مایه ور شوم
عهد ادب به سر شد و دور هنر گذشت
فردایش از ترانه و باران لبالب است
از...
Published on January 01, 2010 00:45