Mohammad Hanifeh > Recent Status Updates

Showing 271-300 of 322
Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 25 of 240 of یک عاشقانه‌ی آرام
و همیشه خاطرات عاشقانه، از «نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین لحظه، نخستین نگاه و نخستین کلمات آغاز می‌شود.» همانگونه که سیاست، از نخستین زندان، نخستین شلاق، و نخستین دشنام‌های یک بازپرس.
Aug 12, 2016 02:50AM Add a comment
یک عاشقانه‌ی آرام

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 16 of 240 of یک عاشقانه‌ی آرام
برای نفسی آسوده زیستن، چاره‌ای نیست جز مِهی فشرده را گرداگردِ خویش انگار کردن؛ مهی که در درون آن، هر چیزِ غم‌انگیز، محو و کمرنگ شود.
Aug 12, 2016 02:40AM Add a comment
یک عاشقانه‌ی آرام

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 100 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
از تمام خنده‌ها، آن را بستای که جانشین گریستن شده است.
Aug 11, 2016 02:29PM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 100 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
آهنگ‌ها تنهایی را تسکین می‌دهند؛ اما تسکینِ تنهایی، تسکین درد نیست.
Aug 11, 2016 02:26PM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 97 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
هلیا هیچ چیز تمام نشده بود. هیچ پایانی به راستی پایان نیست. در هر سرانجام، مفهوم یک آغاز نهفته است. چه کسی می‌تواند بگوید «تمام شد» و دروغ نگفته باشد؟
Aug 11, 2016 10:52AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 95 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
ما در روزگاری هستیم، هلیا، که بسیاری چیزها را می‌توان دید و باور نکرد و بسیاری چیزها را ندیده باور کرد.
Aug 11, 2016 10:50AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 93 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
باز می‌گردم. همیشه باز می‌گردم. مرا تصدیق کنی یا انکار، مرا سرآغازبپنداری یا پایان، من در پایانِ پایان‌ها فرو نمی‌روم. باز می‌گردم؛ همیشه باز می‌گردم. مرا بشنوی یا نه، مرا جستجو کنی یا نکنی، من مردِ خداحافظی همیشگی نیستم. باز می‌گردم؛ همیشه باز می‌گردم.
Aug 11, 2016 10:49AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 90 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
هلیا! فراموشی را بستاییم؛ چرا که ما را پس از مرگ نزدیک‌ترین دوست زنده نگه می‌دارد، و فراموشی را با درناک‌ترینِ نفرت‌ها بیامیزیم؛ زیرا انسان دوستانش را فراموش می‌کند، کتاب‌هایی را که خوانده است فراموش می‌کند و رنگ مهربان نگاه یک رهگذر را... آن را هم فراموش می‌کند.
Aug 11, 2016 09:52AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 90 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
هلیا... در پایدارترین شادی‌ها نیز غمی نهفته است. و در پاکترین اعمال، قطره‌ای از ناپاکی.
Aug 11, 2016 09:46AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 76 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
در خواب باران گرفت. ابرها تنها برای تو آسمان شب را تطهیر کرده‌اند.
Aug 11, 2016 09:32AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 50 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
نه هلیا... بگذار که انتظار، فرسودگی بیافریند؛ زیرا تنها مجرمان التماس خواهند کرد.
Aug 11, 2016 09:20AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 50 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
نه، هلیا! تحملِ تنهایی از گداییِ دوست داشتن آسانتر است. تحملِ اندوه از گدایی همه شادی‌ها آسانتر است. سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد.
Aug 11, 2016 09:19AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 48 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
هلیا! برای دوست داشتنِ هر نَفَسِ زندگی، دوست داشتن هر دَمِ مرگ را بیاموز. و برای ساختن هر چیزِ نو، خراب کردن هر چیزِ کهنه را و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگ بودن را.
Aug 11, 2016 09:14AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 37 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
هلیا! دردِ تن، دردِ روح را سبک‌تر می‌کند.
Aug 11, 2016 09:00AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 26 of 111 of بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم
هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی‌ست.
Aug 11, 2016 08:46AM Add a comment
بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 402 of 441 of جای خالی سلوچ
در این دنیای بزرگ، جایی هم آخر برای تو هست. راهی هم آخر برای تو هست. درِ زندگانی را که گِل نگرفته‌اند.
Aug 05, 2016 06:03AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 377 of 441 of جای خالی سلوچ
پشمال جا عوض می‌کرد، اما بود. تی‌پا می‌خورد، اما بود. عصایش را که دور می‌انداختند، برمی‌داشت -چاردست و پا می‌رفت و آن را بر می‌داشت- اما بود. زخم زبان‌ها، خوشطبعی‌ها و شوخی‌ها، نیش و کنایه‌ها را تحمل می‌کرد، اما بود. ده شاهی یک قرانی از دست این و آم می‌گرفت یا نمی‌گرفت، اما بود. به هر حال بود! کاریش نمی‌توانستند بکنند. پشمال آمده بود که آمده باشد.
Aug 03, 2016 01:05PM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 350 of 441 of جای خالی سلوچ
برخی چنینند که بلندی خود را در پستی دیگری، دیگران می‌جویند. به هزار زبان فریاد می‌زنند که: تو نرو تا ایستادهٔ من، بر تو پیشی داشته باشد! این گونه آدم‌ها، از آن رو که در نقطه‌ای جامد شده و مانده‌اند، چشم دیدن هیچ رونده و هیچ راهی را ندارند.
Aug 03, 2016 07:00AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 340 of 441 of جای خالی سلوچ
حتماً نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی. آدم‌هایی یافت می‌شوند که راه‌رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می‌رویاند.
Aug 03, 2016 06:57AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 333 of 441 of جای خالی سلوچ
رهایی از دیگران آسان است. رهایی از خود دشوار است. بسا ناممکن.
Aug 03, 2016 06:54AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 333 of 441 of جای خالی سلوچ
دنیا را بگذار آب ببرد. وقتی تو در توفان گرفتار می‌آیی، چه خیالی که دکمهٔ یقه‌ات را بسته باشی یا که نبسته باشی؟ چه خیالی که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند؟ چه خیالی؟! تو در توفان گرفتار آمده‌ای، می‌خواهی که گلویت خشک نشود؟ تو در خود رسوا شده‌ای، می‌خواهی که کربلایی دوشنبه در خانه‌ات پوست - تخت نیندازد؟!
Aug 03, 2016 06:53AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 321 of 441 of جای خالی سلوچ
زخمی اگر بر قلب بنشیند،؛ تو، نه می‌توانی زخم را از قلبت وابکنی، و نه می‌توانی قلبت را دور بیاندازی. زخم تکه‌ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیاندازی. قلبت را چگونه دور می‌اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.
Aug 02, 2016 01:44PM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 269 of 441 of جای خالی سلوچ
اما حالا که داشتند می‌رفتند، حالا که رفتند، نبودشان را حس می‌کرد. جاهای خالی! جای خالی یکی یکی‌شان، حفره حفره در خیال عباس داشت باز می‌شد. لانه‌های مورچگان در زمین نرم. حفره، حفره.
Aug 02, 2016 05:02AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Mohammad Hanifeh
Mohammad Hanifeh is on page 220 of 441 of جای خالی سلوچ
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می‌جوشد. بی‌آنکه ردش را بشناسی. بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست‌های به گِل آلودهٔ تو که دیواری را سفید می‌کنند. عشق خودِ مِرگان است.
Aug 01, 2016 06:25AM Add a comment
جای خالی سلوچ

Follow Mohammad's updates via RSS