Peiman > Recent Status Updates

«آدم‌هایی که فکر می‌کنند تمام کارهایشان درست است. برای همین است که چنان بلایی سرمان می‌آورند. اولین بمباران دنیایی را که آنها برایمان ترسیم کرده بودند تکه‌پاره کرد و نشانمان داد که در اعتماد به آنها در اشتباهیم.»

«آه که انسان چقدر جان‌سخت است!»

آدم حتی اگر فقط ده دقیقه وقت داشته باشد زندگی کند باز دنبال تأثر لطیفی از گذشته می‌گردد.

از آن شب به بعد شروع کردم به فکر کردن. مقصودم این است که فکری را می‌کردم ولی کار دیگری را انجام می‌دادم. فکر می‌کنم درست به همین می‌گویند فکر کردن.

«فکور»

«هرکس تا آنجا که توان دارد شجاع است.»

«امید خیلی هم پرفروغ نمی‌سوزد، شمع نازکی‌ست در ته راه‌رویی نامتناهی که مالامالِ دشمنی‌ست. آدم به همین هم قانع است.»

آره من گرفتارم، گرفتار چیزی که هستم.

«مرد قدرت»

«یک نفر به‌آسانی می‌تواند شجاعت خود را نشان دهد اما یک لشکر گرسنه‌ی نزدیک به مرگ بسیار ضعیف است.»

«هیچ‌وقت هیچ کاری با خشونت درست نشده! دنیا رو نمی‌شه یک‌روزه درست کرد. اونایی که به شما وعده میدن که همه‌ی کارا رو یه ضرب درست می‌کنن یا شوخی می‌کنن یا بی‌شرفن! »

فلوبر برای نوشتن «سالامبو»، نود و هشت کتاب را مطالعه و از آنها گزیده‌برداری کرد؛ یادآور مولوخ (خدای کنعانی) که کودکان را می‌بلعید تا باران پربرکت ببارد. (البته ادعای «بارش باران» از اندرو براون است و ممکن است دقیق نباشد.)

فلوبر در نامه‌هایش می‌نویسد: «هیچ‌کس نمی‌تواند از درد و رنج بگریزد، خوب می‌دانم چه می‌گویم.» و در «سالامبو» نشان می‌دهد که بر خلاف مسیحیت، رنج بی‌معناست و به مرگ منتهی می‌گردد نه به رستگاری.


شما می‌خواهید رنج را از میان بردارید، اگر بشود. کدام «اگر بشود»ی دیوانه‌وارتر از این!
«فراسوی نیک و بد» - نیچه

«احمق‌ها! آره شکمم سیره ولی دلم خوشه؟»

«نه! می‌بایست دست‌به‌کار شد وگرنه ظلم تا ابد ادامه خواهد یافت.»

«امان از دست کشیش‌ها. اگر آنها به آنچه می‌گفتند معتقد بودند، خیلی کمتر می‌خوردند و بیشتر کار می‌کردند تا جای خوبی در بهشت دست‌وپا کنند.»

در یک صحنه از نمایش شکسپیر، در قصیده‌ای از هوراس یا هوگو حقیقت بیشتری نهفته است تا در کل آثار میشله، مونتسکیو و رابرتسون.
«نامه‌ها» - فلوبر

به نظرم کلِ فلسفه چیزی جز تأملات شکسپیر نیست.
«زمان و دیگری» - لویناس

این شعار درخشان، زاده‌ی بیان لوتر است:
هر آنکه شراب و زن و آواز را پس زند؛ تمام عمر در جهل خود دست و پا زند.

«در باب تاریخ دین و فلسفه در آلمان» - هاینریش هاینه (ترجمه‌ی سامان مرادخانی)

«فکر کردن را که نمی‌شود قدغن کرد.»

خداوندا! اگر زنده بودم و در پیشگاهت حاضر نبودم تو را منکر می‌شدم. اما حال که با چشمان خود می‌بینمت و با گوش‌های خود صدایت را می‌شنوم، می‌بایست کاری کنم بس شرورانه‌تر از انکار تو: باید که دشنامت دهم!

«قیافه‌ی هر آدمی از پایین که نگاهش کنی ممکن است جور دیگری به نظر برسد.»

بله. یک کار نیک، یک پیاله آب که بی‌طمع پاداش به تشنه‌ای داده شود ارجمندتر از همه‌ی کارهای خوبی است که من در راه مردم کرده‌ام.
«پدر سرگی» - تولستوی


هیچ مقداری از خیر را حقیر مشمار که این طریق، طریقِ خوش‌وقتی است.
«تدبیراتِ الهیه» - ابن عربی

«وسوسه باید به جهان وارد شود، اما وای به حال کسی که وسوسه به واسطه‌ی او وارد شود.»

«‏بستری که خانه‌ی تنهایی‌ست، گوری بیش نیست.»

«تو تنها کسی هستی که با این که می‌شناختمش ولی دوستش داشتم.»

«من باید معلم می‌شدم. فقط بچه‌ها آمادگی پذیرش آرمان‌ها را دارند.»

«فقط وقتی از کثافت بیرون میای که کثیف شده باشی.»

«عاقلا به قدرت نمی‌رسن، عادلا از اونا هم کم‌تر.»

«ای پدر! تو آنچه را نازدودنی است نتوانی زدود!»

وقتی به کسانی که دوستشان دارم متصل نباشم، به جامعه هم متصل نیستم.

«تحلیل رویا» - یونگ

وقتی به کسانی که دوستشان دارم متصل نباشم، به جامعه هم متصل نیستم.

«تحلیل رویا» - یونگ