Atiyeh > Recent Status Updates

من معتقدم که ویژگی اصلی دوران ما "روح زمانه ی ضد شرم" است.

من دیکتاتور نیستم. پدرم اینطور بود، اما برخورد من با مردم خیلی متفاوت از اوست.

مقاومت در مقابل انجام رفتارهای خودآرامش بخش باعث انسجام شخصیتی و تقویت اراده ی ما نیز میشود. این کار عزم ما را برای رهایی از عادتهای مخربی که در زندگی مان مداخله میکنند، افزایش میدهد. متعاقباً، برای ارضای نیازهایمان به شیوه ای سازنده تر، فرصت بیشتری می یابیم. وقتی به اقدام کردن بر مبنای خواسته ها، تمایلات و اهدافمان- علی رغم موانعی که پیش می آید- ادامه میدهیم؛ خود واقعی مان را رشد داده و ...

ظاهر اوضاع این طوری است که انگار این رنج ها ابدی اند، ولی این طور نیست."

"ما سلاح هایمان را کنار گذاشتیم، از سرزمین هایی که تصاحب کرده بودیم عقب نشینی کردیم و اجازه دادیم که اقوام و نژادهای دیگر هم رشد کنند. ابتدا سعی میکردیم آنها را مدیریت کنیم، ولی این هم به خاطر تکبر و خودبزرگ بینی مان بود. هیچ آدمی حق ندارد دیگری را زیر سلطه ی خودش بگیرد. آخرش آنها را به حال خودشان گذاشتیم تا به شیوه ای که دوست دارند عمل کنند و ...

جیبلِ عبوس هم کشان کشان به طرف ایوان برگشت تا با دخترک چشم سبز و زیبایی که چیزی نمانده بود او را فریب دهد و محکوم به مرگ کند، ترشرویی کند.

او شایسته ی احترام بی قید و شرط بود و آنها این احترام را به او ابراز میکردند.

احساس میکرد دنیا بزرگتر و خطرناک تر از چیزی است که تا آن موقع تصورش را کرده بود. ولی نمی خواست در برابر "تل سانی" ضعیف به نظر بیاید.

"من کارِ خوبی کردم، بهترین کاری که میتوانستم".

عزت نفس چیزی بیش از صرفاً تشخیص صفات مثبت خود است. عزت نفس، نگرش پذیرش و عدم قضاوت درباره ی خود و دیگران نیز میباشد.

فرد باید بفهمد نیازهای مهمی که منتقد به برآورده شدن آنها کمک میکند، میتوانند روشهای سالم تری نیز برآورده شوند.

این یکی از مهم ترین کارکردهای منتقد است؛ محافظت کردنِ تو از ترسِ پذیرفته نشدن.

احساس مورد قبول واقع شدن نزد یک مرجع قدرت، به خصوص فردی که جایگزین والد منتقد شده است، ظاهراً بسیار شفابخش است.

افراد با عزت نفس پایین توانایی خود برای ابراز تمایلات جنسی، مورد احترام و توجه بودن، شنیدن انتقاد، تقاضای کمک یا حل مشکلات را سرکوب میکند.

درد و رنج بخشی غیر قابل اجتناب از انسان بودن است، و هنگامی که از آنچه ما را می ترساند فرار نمی کنیم منبعی از احساس رضایت است.

"من عشق دارم و قلب. من روح دارم و نفس. قلب و روح و نفسم برای دختر شماست."

به بیانی دیگر، اگر کسی اصول انسانی را درک نکند، ابلهی ترحم برانگیز است.

شیوه ی درمان هرچه که باشد، هدف مشترک همه ی آنها یک چیز است: شفای زخم های کودکی!

تو خودت را سر سوزنی از یوراگاوا بهتر نمیدیدی یا خودت را در جایگاه بالاتری قرار نمیدادی و دلیلش بی تردید این است که تو و یوراگاوا هر دو انسان های خوب و درستکاری هستید‌.

همه ی رازهاتو نباید بگی ... حتی به بهترین دوستت ... حتی به شریک زندگیت ... حتی به خانواده ات ...

من این کارو انجام میدم، مردم رو نجات میدم. هیچ وقت هیچ کسی رو نمیکشم.

واقعاً کتاب های مک فادن "page Turner" محسوب میشن. اگه خوابم نمیومد تا صبح تمومش میکردم.

فرقی نمیکنه کتاب چی باشه و توی چه ژانری ... گاهی یه جمله کافیه تا به واقعیتی پی ببری که سال ها ازت مخفی بوده😓

من مثل پدرم نیستم. به گربه های ولگرد غذا میدهم. زندگی ها را نجات میدهم.

نمیخواهم بدانم پدرم چه وار میکرد و قطعاً نمیخواهم کاری را انجام دهم که او انجام میداد.

گاهی همه ی آن چیزی که برای صعود زنان لازم است، میتواند این باشد که از پایین کشیدن آنها دست برداریم.

اینکه میان آدم ها روابطی غیرانسانی حاکم باشد بسیار شرم آور است. حتی روابط بین افراد کاملاً غریبه باید انسانی باشد.

چه نوع کشفی به راستی برای بشر مهم و شایسته ی احترام است؟ آن کشف نه فقط برای تو باید تازه باشد بلکه برای تمام نژاد بشر هم باید جدید باشد.

همه ی انسان ها مثل رشته های یک تور با بی نهایت آدم دیگر که آنها را نمی شناسند یا ندیده اند پیوند دارند، بدون اینکه حتی خودشان این را بدانند.