76,069 books
—
282,634 voters
“از زندانی شدن ام به این سو
ده دور چرخید دنیا
به دور خورشید
از او اگر بپرسید:نه چندان قابل عرض،
زمانی میکروسکوپیک!
از من اگر بپرسید: ده سال از عمرم....
در سال زندانی شدن ام
قلمی داشتم و
یک هفته نوشتم و نوشتم تا هلاک شدن اش
ازو اگر بپرسید: یک زندگی تمام
از من اگر بپرسید: یکی دو هفت روز...
از زندانی شدن ام به این سو
عثمانِ مجرم به قتل
هفت و نیم سال را پر کرد و
آزاد شد
مدتی خیابان ها را دوره کرد و
دوباره
به جرم قاچاق برگشت به زندان....
شش ماه در حبس و
باز آزاد شد
دیروز نامه ای آمد که
ازدواج کرده و
بچه اش متولد میشود
در بهار...
هم امروز قدم به ده میگذارند
نطفه های خوابیده در رحم
در روز زندانی شدن ام
و تک تکِ کرّه های لرزان قدم و
دراز پای آن سال
مادیان های لمبر پری شدند به تمامی
اما نهال های زیتون
هنوز نهال
هنوز کودک اند.....
از زندانی شدن ام به این سو
میدان ها ساخته شده در شهر دور دست ام و
اهل خانه ام
در کوچه ای غریب و
در خانهای نادیده
مسکن گزیده اند
در سال زندانی شدن ام
نان
سفید بود همچو پنبه...
وبعد
به کمبودی نشست
اینجا در زندان
برای سیاه نانی قدر کف دست
به هم پریدند زندانیان
امروز به فراوانی است نان
لیک کدر و بی طعم و مزه...
سال زندانی شدن ام
دومین جنگ
آغاز نشده بود هنوز
تنور های داخاو
شعله برنکشیده بود
بمب اتم
بر هیروشیما
پرتاب نشده بود...
همچو خون کودکی گلوبریده
جاری شد زمان
و به پایان رسید
نهایتا آن روزها
هم امروز
صحبت سومین جنگ است
به سیاق دلار آمریکایی
از زندانی شدن ام به این سو
نور خورشید اما سر برآورد
علی رغم همه چیزی
و «آنها» از کنار تاریکی
دست های سنگین شان را
برخاک
تکیه دادند و برخاستند
هر چند نصفه و نیمه
از زندانی شدن ام به این سو
ده دور چرخید دنیا به دور خورشید
و هنوز
با ولعِ روز اول
تکرار میکنم باز
در روز زندانی شدن ام
آنچه نوش”
―
ده دور چرخید دنیا
به دور خورشید
از او اگر بپرسید:نه چندان قابل عرض،
زمانی میکروسکوپیک!
از من اگر بپرسید: ده سال از عمرم....
در سال زندانی شدن ام
قلمی داشتم و
یک هفته نوشتم و نوشتم تا هلاک شدن اش
ازو اگر بپرسید: یک زندگی تمام
از من اگر بپرسید: یکی دو هفت روز...
از زندانی شدن ام به این سو
عثمانِ مجرم به قتل
هفت و نیم سال را پر کرد و
آزاد شد
مدتی خیابان ها را دوره کرد و
دوباره
به جرم قاچاق برگشت به زندان....
شش ماه در حبس و
باز آزاد شد
دیروز نامه ای آمد که
ازدواج کرده و
بچه اش متولد میشود
در بهار...
هم امروز قدم به ده میگذارند
نطفه های خوابیده در رحم
در روز زندانی شدن ام
و تک تکِ کرّه های لرزان قدم و
دراز پای آن سال
مادیان های لمبر پری شدند به تمامی
اما نهال های زیتون
هنوز نهال
هنوز کودک اند.....
از زندانی شدن ام به این سو
میدان ها ساخته شده در شهر دور دست ام و
اهل خانه ام
در کوچه ای غریب و
در خانهای نادیده
مسکن گزیده اند
در سال زندانی شدن ام
نان
سفید بود همچو پنبه...
وبعد
به کمبودی نشست
اینجا در زندان
برای سیاه نانی قدر کف دست
به هم پریدند زندانیان
امروز به فراوانی است نان
لیک کدر و بی طعم و مزه...
سال زندانی شدن ام
دومین جنگ
آغاز نشده بود هنوز
تنور های داخاو
شعله برنکشیده بود
بمب اتم
بر هیروشیما
پرتاب نشده بود...
همچو خون کودکی گلوبریده
جاری شد زمان
و به پایان رسید
نهایتا آن روزها
هم امروز
صحبت سومین جنگ است
به سیاق دلار آمریکایی
از زندانی شدن ام به این سو
نور خورشید اما سر برآورد
علی رغم همه چیزی
و «آنها» از کنار تاریکی
دست های سنگین شان را
برخاک
تکیه دادند و برخاستند
هر چند نصفه و نیمه
از زندانی شدن ام به این سو
ده دور چرخید دنیا به دور خورشید
و هنوز
با ولعِ روز اول
تکرار میکنم باز
در روز زندانی شدن ام
آنچه نوش”
―
“گرفتار نیستن این مردم! شنیدی که میگویند: "تنگت نگرفته که عاشقی یادت برود؟" اینها تنگشان گرفته و خلا هم پیدا نمیکنند.”
―
―
“برای من دیگر کدام حادثه میتواند شوم باشد”
― ملکوت
― ملکوت
“تکرار به نحوی هولناک ادامه داشت. بی تکرار نمیشد زندگی کرد، مثل ضربان قلب، البته این نکته هم درست بود که ضربان قلب همه چیز زندگی نبود”
― The Woman in the Dunes
― The Woman in the Dunes
“من خائن به وطن هستم، من خائن به میهن هستم
اگر وطن، مزارع شما باشد
اگر وطن آن چیزی باشد که در گاوصندوقها و دسته چکهای شماست
اگر وطن مردن از گرسنگی در کنار جاده باشد
اگر وطن در زمستان مثل سگ لرزیدن و در تابستان از تب به خود پیچیدن باشد
اگر وطن مکیدن خون سرخ ما در کارخانههایتان باشد
اگر وطن حکومت چماق و باتون پلیس باشد
اگر وطن سرمایهگذاریها و حقوقهایتان باشد
اگر وطن، نجات نیافتن ازظلمت گندیدهی شما باشد
آری، من خائن به وطن هستم”
― Poems of Nazım Hikmet
اگر وطن، مزارع شما باشد
اگر وطن آن چیزی باشد که در گاوصندوقها و دسته چکهای شماست
اگر وطن مردن از گرسنگی در کنار جاده باشد
اگر وطن در زمستان مثل سگ لرزیدن و در تابستان از تب به خود پیچیدن باشد
اگر وطن مکیدن خون سرخ ما در کارخانههایتان باشد
اگر وطن حکومت چماق و باتون پلیس باشد
اگر وطن سرمایهگذاریها و حقوقهایتان باشد
اگر وطن، نجات نیافتن ازظلمت گندیدهی شما باشد
آری، من خائن به وطن هستم”
― Poems of Nazım Hikmet
Art newsاخبارحرفه ای هنر
— 149 members
— last activity Mar 17, 2014 11:30AM
In this group we share our professional news about all kinds of art such as painting,theatre,graphics,sculpture,music.. All members can write their id ...more
تازههای کتاب
— 803 members
— last activity May 04, 2022 11:47PM
معرفی کتابهایی که به تازگی منتشر شده اند.
هزار و یک کتابی که قبل از مرگ باید خواند
— 2585 members
— last activity Dec 05, 2021 12:19PM
در این گروه کتابهایی معرفی میشود که قبل از مرگ باید خواند... و نظر همه را میتونیم در مورد کتابهایی که معرفی شده بخوانیم و کلی بحثهای داغ و جالب داشته ...more
داستان كوتاه
— 3327 members
— last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
Tara’s 2025 Year in Books
Take a look at Tara’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Art, Biography, Children's, Classics, Crime, Music, Mystery, Paranormal, Philosophy, Poetry, Psychology, Science fiction, Self help, and Thriller
Polls voted on by Tara
Lists liked by Tara






























































