to-read
(4)
currently-reading (2)
read (1981)
novel (490)
poem (311)
short-story (215)
screenplay (157)
novelette (100)
multimedia (93)
currently-reading (2)
read (1981)
novel (490)
poem (311)
short-story (215)
screenplay (157)
novelette (100)
multimedia (93)
articles
(84)
biography (57)
history (57)
theosophy (55)
drama (39)
collection (33)
interview (33)
management (30)
religion (26)
biography (57)
history (57)
theosophy (55)
drama (39)
collection (33)
interview (33)
management (30)
religion (26)
Saman
is currently reading
progress:
(page 0 of 610)
"خُب، در آستانهی چهل سالگی آغاز به خواندن این کتاب کردهام. امیدوارم این دفعه زمین نگذارم" — Jul 06, 2020 08:25AM
"خُب، در آستانهی چهل سالگی آغاز به خواندن این کتاب کردهام. امیدوارم این دفعه زمین نگذارم" — Jul 06, 2020 08:25AM
“آدمها میآیند
زندگی میکنند
میمیرند
و میروند
اما
فاجعهی زندگی تو
آن هنگام آغاز میشود
که آدمی میميرد
اما
نمیرود
میماند
و نبودنش در بودن تو
چنان ته نشین میشود
که تو میمیری در حالی که زندهای
و او زنده میشود در حالی که مرده است
از مزار که بازگشتی
قبرستان را به خانه نیاور”
―
زندگی میکنند
میمیرند
و میروند
اما
فاجعهی زندگی تو
آن هنگام آغاز میشود
که آدمی میميرد
اما
نمیرود
میماند
و نبودنش در بودن تو
چنان ته نشین میشود
که تو میمیری در حالی که زندهای
و او زنده میشود در حالی که مرده است
از مزار که بازگشتی
قبرستان را به خانه نیاور”
―
“ما برهنه شدیم و آغـاز کردیم. میانِ من و تو وقتی برهنه نیستیم همهچیز ساکن است. وقتی برهنه آغـاز میکنیم، بعداً میتوانیم پوشانندهترین پوشاکمان را بپوشیم و مطمئن باشیم که جریان برقرار است و همهچیز ادامه دارد. دیگران دو اشکال دارند. آنها پوشیده آغـاز میکنند، سالها پوشیده ادامه میدهند، و همین که برهنه میشوند همهچیز تمام میشود. یا این که برهنه آغـاز میکنند، امّا آغـازی میانشان روی نمیدهد. آن وقت هر کس لباس خودش را میپوشد و هر کدام به راه خود میروند”
―
―
“چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟”
― Someone I Loved
― Someone I Loved
“رفته بودم دراگاستور پاستور
والیومهای زیادی خریده بودم
برای تسکین بیاعتمادی آدمی
بروفنهای زیادی خریده بودم
پولم تمام
امیدم تمام
دنبال آرزوی از دسترفتهای
من عاشق یک دوستت دارم سادهام
توی سینما عصر جدید
و بنگ بنگ ترانهی کیل بیل
توی سینما سپیده
راستی
والیومهای زیادی خریده بودم که
میانبر از کجا، به کجا بروم؟
حالا در ابتدای این دَوَران تازه
دارم از تو پرت میشوم که
ایستادهام اینجا
هی فکر میکنم ـ کاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد، هر کجا که خواست ـ
هی فکر میکنم
هی بنفشه میکارم
هی راه میروم”
― میخواهم بچههایم را قورت بدهم
والیومهای زیادی خریده بودم
برای تسکین بیاعتمادی آدمی
بروفنهای زیادی خریده بودم
پولم تمام
امیدم تمام
دنبال آرزوی از دسترفتهای
من عاشق یک دوستت دارم سادهام
توی سینما عصر جدید
و بنگ بنگ ترانهی کیل بیل
توی سینما سپیده
راستی
والیومهای زیادی خریده بودم که
میانبر از کجا، به کجا بروم؟
حالا در ابتدای این دَوَران تازه
دارم از تو پرت میشوم که
ایستادهام اینجا
هی فکر میکنم ـ کاش آدمی وطنش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد، هر کجا که خواست ـ
هی فکر میکنم
هی بنفشه میکارم
هی راه میروم”
― میخواهم بچههایم را قورت بدهم
“وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند، نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره میکنم، باشد برای روز مبادا
اما در صفحههای تقویم، روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد، روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند ، نه بایدها
هر روز بیتو روز مبادا ست
آینه ها در چشم ما چه جاذبهای دارند
آینه ها که دعوت دیدارند، دیدارهای کوتاه
از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشهای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
آه...
دیوارهای تو همه آینهاند، آینههای من همه دیوارند”
― مجموعه کامل اشعار قیصر امینپور
نه هستهای ما چونان که بایدند، نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض میخورم
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره میکنم، باشد برای روز مبادا
اما در صفحههای تقویم، روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد، روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند
شاید امروز نیز روز مبادا باشد
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند ، نه بایدها
هر روز بیتو روز مبادا ست
آینه ها در چشم ما چه جاذبهای دارند
آینه ها که دعوت دیدارند، دیدارهای کوتاه
از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشهای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
آه...
دیوارهای تو همه آینهاند، آینههای من همه دیوارند”
― مجموعه کامل اشعار قیصر امینپور
Saman’s 2025 Year in Books
Take a look at Saman’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
Favorite Genres
Not selected yet.
Polls voted on by Saman
Lists liked by Saman





