بهاره ارشدریاحی
Goodreads Author
Born
in Iran
Member Since
August 2013
|
لیتیوم کربنات
—
published
2014
|
|
|
تقویم تصادفی
|
|
|
خاک زیر ناخن
—
published
2018
|
|
|
تار تاریکی
|
|
|
خواب خاک
—
published
2019
|
|
بهاره’s Recent Updates
|
بهاره ارشدریاحی
wants to read
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
is currently reading
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
rated a book really liked it
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
rated a book really liked it
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
has read
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
has read
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
rated a book really liked it
|
|
| مجموعه داستان «بر ویرانههای خدایان» شامل چهار داستان بلند بههمپیوسته است. در داستانهای بههمپیوسته، با وجود تفاوتها، هر داستان باید در قالب خاص خود با استفاده از زبان و روایت خاص بهطور مؤثری به موضوعات مشترک پرداخته و در عین حال، به شیوهای مس ...more | |
|
بهاره ارشدریاحی
started reading
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
marked as رمان-امریکای-شمالی
|
|
|
بهاره ارشدریاحی
started reading
|
|
“_ وقتی به چیزی با تمام وجودت اعتقاد داری دیگر احتیاجی نمیبینی دلیل بتراشی. فکر میکنی یک حرکت، یک جمله – با توجه به ایمانی که پشتش هست – برای اقناع طرف کافی است. اما وقتی به حرفی اعتقاد نداشته باشی آن وقت است که صغری و کبری میچینی، دست و پا میزنی تا شواهد پیدا کنی و حتی خونسرد باشی – بیطرف بمانی – و یک دفعه آخرش میفهمی – وحشتزده میفهمی – طرف که نه، خودت خودت را قانع کردهای، حتی ایمان آوردهای. آن وقت است که باز ادامه میدهی. خوشحال میشوی از کشف تازهات، از مسیری که باز کردهای و قبلاً بسته بوده..
داستان (هر دو روی یک سکه) از مجموعهی (نمازخانهی کوچک من) – هوشنگ گلشیری”
―
داستان (هر دو روی یک سکه) از مجموعهی (نمازخانهی کوچک من) – هوشنگ گلشیری”
―
“نمیتوانستم روی کلماتی که از دهان اشکان خارج میشدند، تمرکز کنم. کلمات با موسیقی کلاماش، مثل مه غلیظی در نزدیک دهان میماندند. من به دهان نیمه بازش نگاه میکردم که چطور بعد از گفتن حرف [آ] در آخر بیتها، باز میماند و آرام آرام بسته میشد. لبهایش شکل کلمهها میشدند و لبخند محوی بین نفسگرفتنهایش برای خواندن سطر بعدی میماند روی چهرهاش.. میتوانستم حرکت قفسهی سینهاش را با ریتم نفسها، که موسیقی کلمات را میساختند، دنبال کنم. ولی نمیفهمیدم چه میگوید. معنای جملهها و شعرها و داستانها از لابهلای دستانم، جاری میشد. قطره قطره فرو میریخت و من درمیماندم. در لحظه اسیر شده بودم؛ در تب. در آخرین نفسهایم. در جسمی که تحلیل رفته بود.. در موسیقی بی صدای حرکات لبها و قفسهی سینهی اشکان که سنگین، بالا و پائین میرفت با حجم نفسها، با وزن کلمات، با پلکهایی که از سنگینی مفاهیم خم میشدند و میافتادند. و مژهها، که نرم، میریختند روی نگاهی که به کاغذ میماند..”
― لیتیوم کربنات
― لیتیوم کربنات
“انگار میخواهی با یک میل بافتنی، دو رنگ کاموای سیاه و سفید را به هم ببافی و نمیشود. پیچ میخورند؛ گرههای کور. ناخنهات به بدنهاشان کشیده میشود و خون میپاشد بیرون؛ انگار دو رج - کاموای خونی.. شال گردن را کور میکنی و میاندازی در حوض سیمانی سه طبقه؛ که سه دایره است از بزرگ به کوچک، روی هم. میلهای عمودی از مرکزشان گذشته و انتهای میله که نازکتر شدهاست، مجسمهی عریان فرشتهای هست که چنگ مینوازد و از دهان نیمهبازش آب میپاشد روی اولین دایره، که کوچکتر است. و آب سرریز میشود چکاچک، روی دایرههای زیرین.. شال را درست میاندازی روی دهان نیمهباز فرشتهی عریان. انگار بیهوا قطرهای جوهر توی لیوان آب انداختهباشی، همهچیز داخل همهچیز میپیچد و پخش میشود و حل.
( از داستانِ " انگار دو رج کاموای خونی" مجموعه داستان" لیتیوم کربنات" - نوشته ی بهاره ارشدریاحی)”
― لیتیوم کربنات
( از داستانِ " انگار دو رج کاموای خونی" مجموعه داستان" لیتیوم کربنات" - نوشته ی بهاره ارشدریاحی)”
― لیتیوم کربنات
“ستوان پرسید:چرا می دویدید؟
مرتضی گفت:واسه این که صدای پاهام پشت سرم بود..خوشم می آمد.سالها بود که اونطوری جلوی خودم راه نرفته بودم.تازه مگر چند قدم دویدم.شاید از مثلا میز شما تا اون پنجره.این که اسمش دویدن نیس...هس؟”
― یوزپلنگانی که با من دویدهاند
مرتضی گفت:واسه این که صدای پاهام پشت سرم بود..خوشم می آمد.سالها بود که اونطوری جلوی خودم راه نرفته بودم.تازه مگر چند قدم دویدم.شاید از مثلا میز شما تا اون پنجره.این که اسمش دویدن نیس...هس؟”
― یوزپلنگانی که با من دویدهاند
“آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنات روی طناب رخت
باران را
اگر که میبارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز میخوانی
من خداپرست شدهام”
―
به خاطر پیراهنات روی طناب رخت
باران را
اگر که میبارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز میخوانی
من خداپرست شدهام”
―
“همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.
ای عشق ای عشق
چهره آبیت پیدا نیست
***
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
ای عشق ای عشق
چهره سرخت پیدا نیست.
***
غبار تیره تسکینی
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی
بر گریز حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
ای عشق ای عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست”
―
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریز گاهی گردد.
ای عشق ای عشق
چهره آبیت پیدا نیست
***
و خنکای مرحمی
بر شعله زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
ای عشق ای عشق
چهره سرخت پیدا نیست.
***
غبار تیره تسکینی
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائی
بر گریز حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی
و سبزه برگچه
بر ارغوان
ای عشق ای عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست”
―
“مرا
تو
بی سببی
نيستی.
به راستی
صلت کدام قصيده ای
ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دريچه ی تاريک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازيا که تو آغازمی کنی!”
― ابراهیم در آتش
تو
بی سببی
نيستی.
به راستی
صلت کدام قصيده ای
ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی
به آفتاب
از دريچه ی تاريک؟
کلام از نگاه تو شکل می بندد.
خوشا نظر بازيا که تو آغازمی کنی!”
― ابراهیم در آتش
“ما برهنه شدیم و آغـاز کردیم. میانِ من و تو وقتی برهنه نیستیم همهچیز ساکن است. وقتی برهنه آغـاز میکنیم، بعداً میتوانیم پوشانندهترین پوشاکمان را بپوشیم و مطمئن باشیم که جریان برقرار است و همهچیز ادامه دارد. دیگران دو اشکال دارند. آنها پوشیده آغـاز میکنند، سالها پوشیده ادامه میدهند، و همین که برهنه میشوند همهچیز تمام میشود. یا این که برهنه آغـاز میکنند، امّا آغـازی میانشان روی نمیدهد. آن وقت هر کس لباس خودش را میپوشد و هر کدام به راه خود میروند”
―
―
Ahmad Shamlu
— 423 members
— last activity Apr 22, 2015 03:08AM
what can i say?.. we mad about shamlu! (Ahmad Shamlu was a persian poet, writer, interpreter, and journalist. Born: December 12, 1925 Karaj, Iran. Di ...more
بهترین کتابی که خواندم
— 4760 members
— last activity Aug 21, 2025 02:59AM
این گروه برای معرفی بهترین کتاب های خوانده شده توسط دوستان عزیزه تا به این ترتیب در لذتی که از مطالعه این کتابها بردیم با هم شریک بشیم
داستان كوتاه
— 3326 members
— last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
هزار و یک کتابی که قبل از مرگ باید خواند
— 2585 members
— last activity Dec 05, 2021 12:19PM
در این گروه کتابهایی معرفی میشود که قبل از مرگ باید خواند... و نظر همه را میتونیم در مورد کتابهایی که معرفی شده بخوانیم و کلی بحثهای داغ و جالب داشته ...more
چاپ ممنوع / PROHIBITED TO PUBLISH
— 736 members
— last activity Oct 27, 2017 12:41AM
این گروه به کتاب ها و نوشته هایی اختصاص دارد که اجازه چاپ و انتشار ندارند و یا به علت محتوا فرصت انتشار نیافته اند اقتضای جان چو ای دل آگهی ست / هر که ...more
Goodreads Librarians Group
— 304717 members
— last activity 1 minute ago
Goodreads Librarians are volunteers who help ensure the accuracy of information about books and authors in the Goodreads' catalog. The Goodreads Libra ...more
Comments (showing 1-1)
post a comment »
date
newest »
newest »
message 1:
by
Ezatollah
May 27, 2014 01:49AM
20 faghat
reply
|
flag
















































