لیتیوم کربنات Quotes

Rate this book
Clear rating
لیتیوم کربنات لیتیوم کربنات by بهاره ارشدریاحی
22 ratings, 2.86 average rating, 3 reviews
لیتیوم کربنات Quotes Showing 1-2 of 2
“نمی‌توانستم روی کلماتی که از دهان اشکان خارج می‌شدند، تمرکز کنم. کلمات با موسیقی کلام‌اش، مثل مه غلیظی در نزدیک دهان می‌ماندند. من به دهان نیمه بازش نگاه می‌کردم که چطور بعد از گفتن حرف [آ] در آخر بیت‌ها، باز می‌ماند و آرام آرام بسته می‌شد. لب‌هایش شکل کلمه‌ها می‌شدند و لبخند محوی بین نفس‌گرفتن‌هایش برای خواندن سطر بعدی می‌ماند روی چهره‌اش.. می‌توانستم حرکت قفسه‌ی سینه‌اش را با ریتم نفس‌ها، که موسیقی کلمات را می‌ساختند، دنبال کنم. ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. معنای جمله‌ها و شعرها و داستان‌ها از لابه‌لای دستانم، جاری می‌شد. قطره قطره فرو می‌ریخت و من درمی‌ماندم. در لحظه اسیر شده بودم؛ در تب. در آخرین نفس‌هایم. در جسمی که تحلیل رفته بود.. در موسیقی بی صدای حرکات لب‌ها و قفسه‌ی سینه‌ی اشکان که سنگین، بالا و پائین می‌رفت با حجم نفس‌ها، با وزن کلمات، با پلک‌هایی که از سنگینی مفاهیم خم می‌شدند و می‌افتادند. و مژه‌ها، که نرم، می‌ریختند روی نگاهی که به کاغذ می‌ماند..”
بهاره ارشدریاحی, لیتیوم کربنات
“انگار می‌خواهی با یک میل بافتنی، دو رنگ کاموای سیاه و سفید را به هم ببافی و نمی‌شود. پیچ می‌خورند؛ گره‌های کور. ناخن‌هات به بدن‌هاشان کشیده می‌شود و خون می‌پاشد بیرون؛ انگار دو رج - کاموای خونی.. شال گردن را کور می‌کنی و می‌اندازی در حوض سیمانی سه طبقه؛ که سه دایره است از بزرگ به کوچک، روی هم. میله‌ای عمودی از مرکزشان گذشته و انتهای میله که نازک‌تر شده‌است، مجسمه‌ی عریان فرشته‌ای هست که چنگ می‌نوازد و از دهان نیمه‌بازش آب می‌پاشد روی اولین دایره، که کوچکتر است. و آب سرریز می‌شود چکاچک، روی دایره‌های زیرین.. شال را درست می‌اندازی روی دهان نیمه‌باز فرشته‌ی عریان. انگار بی‌هوا قطره‌ای جوهر توی لیوان آب انداخته‌باشی، همه‌چیز داخل همه‌چیز می‌پیچد و پخش می‌شود و حل.
( از داستانِ " انگار دو رج کاموای خونی" مجموعه داستان" لیتیوم کربنات" - نوشته ی بهاره ارشدریاحی)”
بهاره ارشدریاحی, لیتیوم کربنات