Mohammad > Recent Status Updates

بالاخره شروعش کردم

طنز تلخ کتاب عجیب است و دردناک.
حجم عظیم درد پشت این نوشته ها مشهود است

این یارو رسما دیوانه است

خیلی خوب شروع شد. بعضی جاها سک می کنم شعر از خودش باشه اینقدر قشنگ گفته.

فعلا رها می شود تا بعد.

می ترسم طوری تموم بشه که دوست ندارم.

داستان ها جذاب اند و آدم میمونه مارکز چطوری این همه داستان سر هم کرده.

یک شب از سرهنگ خرینلدو مارکز پرسید : "دوست من، بگو ببینم، هدف تو از جنگیدن چیست؟"
سرهنگ خرینلدو مارکز جواب داد " برای حزب بزرگ آزادیخواه می جنگم. دلیل از این بهتر؟"
او گفت : "خوشا به حالت. تو لااقل دلیل جنگیدنت را می دانی، اما من تازه فهمیده امکه به خاطر غرور خودم می جنگم."
سرهنگ خرینلدو مارکز گفت: "خیلی بد است."
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از وحست دوست خود سر حال آمده بود گفت : "آری ولی بهتر از این است که انسان

مجبور شده بود سی و دو جنگ را آغاز کند؛ مجبور شده بود تمام پیمان هایش را با مرگ و اعدام زیر پا بگذارد و مثل یک خوک، در مزبله [= خاکروبه دان] افتخار غلت بزند تا عاقبت بتواند پس از چهل سال تاخیر به امتیازات یک زندگی ساده دسترسی یابد.

چقدر داستانک داره و مارکز ازپس همه شون به خوبی براومده.
شخصیت مادر خانواده تا اینجا بسیار قابل ستایشه.
اصلا هیچ دیدی ندارم که داستان قراره جلو بره.تا اینجا فقط یک کلام : مارکز دمت گرم

فکر می کنم تازه داستان اصلی شروع شده. تا اینجا که جذاب بوده و بسیار عجیب. می دونستم رئالیسم جادوییه ولی نه دیگه تا این حد.
دوما که چقدر ترجمه جناب فرزانه خوبه.
سوما که چقدر صحنه غبراخلاقی داره.

چقدر این خانواده داستان دارن، با اون اسامی سخت و البته قشنگشون.
خداییش خیلی داستان عجیبیه.

عجیب غریبه. نمی دونی اینی که الآن داره میگه صرفا خیال شخصیت هاست یا واقعا اتفاق می افته. چند صحه بعد می فهمی واقعیت داره.
دنیایی که مرز خیال و واقعیتش مشخص نیست.
شجره نامه ای که جناب "فرزانه" اول کتاب گذاشتن خیلی کمک می کنه.

داره خیلی جذاب میشه و باحال.

شکم پر در برابر کله خالی و قلب تهی ارزشی ندارد.

الکی نیست یکی میشه محمد قاضی.

من دارم نسخه الکترونیکی که توی فیدیبو بود می خونم. ترجمه مزخرف و افتضاحه. مترجم تکلیفش با زبان رسمی و محاوره مشخص نیست. خودم جمله ها رو به محاوره تبدیل می کنم و می خونم.

این لینک رو ببینید. جالبه...
http://tarjomaan.com/vdce.z8fbjh8op9b...

امداد تمام مشکلات از غیب است
نام کهن یقه، یقینا جیب است
من طنز چگونه می توانم گفتن؟
وقتی که تمام کارها بی عیب است

پیش از این بحث دماغ این همه مرسوم نبود
بینی هیچ کس اندازه خرطوم نبود

بس که مردم دلشان بود بزرگ از این روی
وسط چهره دماغ آن همه معلوم نبود

گفتند : خدایا
!ما را با شهیدان محشور کن
!و مشهور شدند
----
صدای شعر مزخرف، بادر کم ذوق
اگر به اوج فک هم رسد نخواهد ماند