Nercs > Recent Status Updates

اوایل فکر می‌کردم با یه کتاب خیلی ساده و سرراست رو‌به‌روئم‌؛ ولی هر چی داره میره‌ جلوتر هی عجیب‌تر و پیچیده‌تر میشه. خدا این ۵۰ صفحه‌‌ی آخرو بخیر بگذرونه.

احساساتم نسبت به این کتاب خیلی متناقضه. بعضی وقتا فکر می‌کنم بهترین کتابی که تو زندگیم خوندم‌ دستمه، بعضی وقتا انقدر‌ کند و آروم جلو می‌ره که دلم میخواد پرتش‌ کنم یه گوشه و دیگه چشمم بهش نیفته.

نسخه‌ای که من دارم میخونم برای چاپ اوله، سال ۶۹. یه ۵۰،۶۰ صفحه‌ای از نسخه‌ای که اینجا ثبت شده طولانی‌تره. نمیدونم جریان چیه. صفحه‌آرایی کتاب عوض شده یا سانسور؟ تا اینجا که هنوز چیزی دستگیرم نشده.

چه مقدمه‌ای 🥲

همین که نسبتا سریع داره میره جلو یعنی واسه این بازه‌ی زمانی کتاب خوبی انتخاب کردم.

بله. باز هم با فاجعه‌ای دیگه در زمینه‌ی ترجمه روبرو هستیم. 😒

خیلی وقت بود موقع کتاب خوندن گریه‌م نگرفته بود.

زیر صورتک صلح همیشه جنگ پنهان‌ است. این است تمدنشان. گور را گل‌ها پوشانده‌اند. مردم ساده بیش از این چیزی نمی‌خواهند. همین قدر که چشمشان گل را ببیند نه گور را! دشمنانشان کسانی نیستند که گور را می‌کَنند، بلکه آنها که مجبورشان می‌کنند آن را ببینند!

Neden devam etmiyorum? Çünkü yine her zamanki gibi yanlış bir zamanda yanlış bir kitabı seçtim. Çünkü seni sevmem lazım, ama şimdi sevmek için doğru bir zaman değil.

جلد سوم هم تموم شد. توی این کتاب، تمرکز بیشتر روی شخصیت مارکه تا آنت و این ناراحتم می‌کنه.

ما هممون مهره‌های بازی شطرنجیم‌. کی داره باهامون بازی می‌کنه؟

یادم نمیاد آخرین بار کی انقدر به کتاب خوندن بی‌میل بودم.

اصلا دلم نمیخواست الان شروعش کنم، ولی خب وقت تنگه.

چه عجیب که فقط سی صفحه مونده و تازه داره به جاهای خوبش میرسه :)

Nous connaissons le vocabulaire. L'homme en temps de guerre s'appelle le héros. Il peut ne pas en être plus brave, et fuir à toutes jambes. Mais c'est du moins un héros qui détale.