Nercs > Recent Status Updates

میگن وقتی که ژول ساندو درمورد مرگ خواهرش با بالزاک حرف میزده، بالزاک بهش میگه اینا که میگذره، تو بگو ببینم من اوژنی گرانده رو به کی شوهر بدم؟ :))))))))))))))))))))
به خدا که این مرد وقتی داشته پایه‌های رئالیسم رو میریخته خودش اصلا تو باغ نبوده.

تموم شو........

خوندش داره خیلی طولانی‌ میشه.

هر چی بیشتر میگذره، بیشتر عاشق سلین میشم :)))

من همانطوری می‌نویسم که حس می‌کنم. ازم خرده می‌گیرند که بددهنم، زبان بی‌ادبانه‌ای دارم. (...) از خشونت و بی‌رحمی دائمی کتاب‌هایم اعتقاد می‌کنند. چه کنم، این دنیا ذاتش را عوض کند، من هم سبکم‌ را عوض می‌کنم. -لوئی فردینان دتوش (سلین)

اکنون فغان به آسمان بردار و شیون از بی‌قراری برآر
چندان که جانت به درد آید و تن بفرساید‌.

[گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا‌
خاک راهی کان مشرّف گردد از اقدام دوست]

هیهات! یقین دارم که خدایان ما را از یاد برده‌اند
و آن نیاز و قربانی که از ما چشم دارند همانا مرگ است.

زمانی هست که ترس نیک‌خواهِ انسان است
که در سینه می‌نشیند و بندی بر هوس‌های جان است
مکافات نیز گاه برترین درمان است
ورنه کجا پروای حق و داد دارد
آن‌کس که در دل بیمی از کیفر ندارد

ترازودار‌ خداوند که سهم هر کس داده است
راه عدالت را راهی راست نهاده است:
《زبان کینه‌توز را زبان کینه‌توز باید
و زخم کشنده را زخم کشنده شاید.》
حکمی‌ست دیرین که
هر که آن کند، همان بیند.

خدایان بینایند‌ بر همه دست‌هایی که به کشتار آلوده است و الاهگان‌ سیه‌پوش انتقام سراپا‌ گوش ایستاده‌اند
و هرگاه که مردی به پشتوانه بخت، اما نه به پایمردی داد
جایگاهی بلند بیابد
با چرخش ناگاه روزگار، هر چیز که دارد ناچیز می‌شود
و از جایگاهش بلندش فرو می‌افتد تا در دوزخ خوراک دیو و دد گردد

<<اگر می‌خواستم، می‌توانستم همین امروز بمیرم، فقط با کمی تلاش، البته اگر می‌توانستم بخواهم، اگر می‌توانستم تلاش بکنم.>>
من نمیدونستم "مالون می‌میرد" دومین کتاب از یه تریلوژیه‌. خواستم بذارمش کنار، ولی همون دو صفحه‌ی اول اونقدری جذاب بود که نتونم بیخیال خوندنش بشم. تا اینجا که نخوندن "مالوی" تاثیری روی فهمم ازش نذاشته.

<<اگر می‌خواستم، می‌توانستم همین امروز بمیرم، فقط با کمی تلاش، البته اگر می‌توانستم بخواهم، اگر می‌توانستم تلاش بکنم.>>
من نمیدونستم "مالون می‌میرد" دومین کتاب از یه تریلوژیه‌. خواستم بذارمش کنار، ولی همون دو صفحه‌ی اول اونقدری جذاب بود که نتونم بیخیال خوندنش بشم. تا اینجا که نخوندن "مالوی" تاثیری روی فهمم ازش نذاشته.

<<اگر می‌خواستم، می‌توانستم همین امروز بمیرم، فقط با کمی تلاش، البته اگر می‌توانستم بخواهم، اگر می‌توانستم تلاش بکنم.>>
من نمیدونستم "مالون می‌میرد" دومین کتاب از یه تریلوژیه‌. خواستم بذارمش کنار، ولی همون دو صفحه‌ی اول اونقدری جذاب بود که نتونم بیخیال خوندنش بشم. تا اینجا که نخوندن "مالوی" تاثیری روی فهمم ازش نذاشته.

دیگه به این جا که رسیدم، کتابو پرت کردم یه گوشه و با خشم فراوان ریویوش‌ رو نوشتم. فردا تموم میشه.