Status Updates From The Divan

The Divan The Divan
by


Status Updates Showing 811-840 of 1,106

order by

morteza
morteza is on page 63 of 362
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست

در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

گر آمدم به کوی تو چندان غریب نیست

چون من در آن دیار هزاران غریب هست

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست

هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

آن جا که کار صومعه را جلوه می‌دهند

ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد

ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست

هم قصه‌ای غریب و حدیثی عجیب هست
Feb 02, 2019 06:47AM Add a comment
دیوان حافظ

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is on page 200 of 566
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است

ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
Feb 01, 2019 04:09AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is on page 200 of 566
مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم

به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم

ندارم دستت از دامن بجز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم

شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم
رخت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم

تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
Jan 31, 2019 09:31AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is 5% done
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
Jan 30, 2019 07:04AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is 2% done
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست
در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

بر در میخانه رفتن کار یک رنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
Jan 29, 2019 11:29AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is 2% done
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
Jan 27, 2019 06:48PM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is 2% done
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است

جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است

به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است

دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است

به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است
Jan 27, 2019 05:38AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is 2% done
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است

جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخر دمی بپرس که ما را چه حاجت است

ای پادشاه حسن خدا را بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است

ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدعی نزاع و محاکا چه حاجت است
Jan 26, 2019 03:08AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is 2% done
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
Jan 25, 2019 12:03AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is starting
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست

در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
Jan 24, 2019 03:55AM Add a comment
The Divan

Rêbwar Kurd
Rêbwar Kurd is starting
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
Jan 22, 2019 11:52PM Add a comment
The Divan

morteza
morteza is on page 50 of 362
خم زلف تو دام کفر و دین است

ز کارستان او یک شمه این است

جمالت معجز حسن است لیکن

حدیث غمزه‌ات سحر مبین است

ز چشم شوخ تو جان کی توان برد

که دایم با کمان اندر کمین است

بر آن چشم سیه صد آفرین باد

که در عاشق کشی سحرآفرین است

عجب علمیست علم هیئت عشق

که چرخ هشتمش هفتم زمین است

تو پنداری که بدگو رفت و جان برد

حسابش با کرام الکاتبین است

مشو حافظ ز کید زلفش ایمن

که دل برد و کنون دربند دین است
Jan 19, 2019 12:25AM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 48 of 362
به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است
گرت ز دست برآید مراد خاطر ما
به دست باش که خیری به جای خویشتن است
به جانت ای بت شیرین دهن که همچون شمع
شبان تیره مرادم فنای خویشتن است
چو رای عشق زدی با تو گفتم ای بلبل
مکن که آن گل خندان برای خویشتن است
به مشک چین و چگل نیست بوی گل محتاج
که نافه‌هاش ز بند قبای خویشتن است
مرو به خانه ارباب بی‌مروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است...
Jan 11, 2019 08:59PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 42 of 362
...جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی‌بدل است
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است
بگیر طره مه چهره‌ای و قصه مخوان
که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
به هیچ دور نخواهند یافت هشیارش
چنین که حافظ ما مست باده ازل است
Jan 08, 2019 09:05PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 38 of 362
حال دل با تو گفتنم هوس است
خبر دل شنفتنم هوس است
طمع خام بین که قصه فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است
شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
وه که دردانه‌ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است
از برای شرف به نوک مژه
خاک راه تو رفتنم هوس است
همچو حافظ به رغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس
....
هرچی فکر میکنم این غزل جنبه دیگه ای نمیتونه داشته باشه :D
Jan 06, 2019 11:29PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 33 of 362
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست..
می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست...
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
Jan 04, 2019 12:15AM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 31 of 362
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
Jan 02, 2019 10:37PM Add a comment
دیوان حافظ

Tadzio
Tadzio is on page 38 of 112
Jan 02, 2019 04:56PM Add a comment
The Garden of Heaven: Poems of Hafiz

morteza
morteza is on page 28 of 362
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه‌ای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
Dec 31, 2018 10:33PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 26 of 362
...مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست؟
حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست
احرام طوف کعبه دل بی وضو ببست.
Dec 30, 2018 11:27PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 25 of 362
گَر خَمر ِ بهشت است بریزید، که بی‌دوست
هر شربت ِ عَذْب‌ام که دهی عِین ِ عَذاب است!..
گُل بر رُخ ِ رنگین ِ تو تا لُطف ِ عَرَق دید
در آتش ِ رَشک، از غم ِ دل، غَرق ِ گُلاب است.
سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم
دست از سر آبی که جهان جمله سراب است
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است
Dec 29, 2018 10:36PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 22 of 362
آخر زِ چه گویم «هست از خود خبرم»؟ – چون نیست!
وَز‌بهر ِ چه گویم «نیست با وی نظرم»؟ چون هست!
...
شمع ِ دل ِ دَم‌سازان بنشست چو او بَرخاست
وَافغان ِ نظربازان برخاست چو او بنشست.
....
بازآی که بازآید عمر ِ شُده‌یِ حافظ
هر‌چند که ناید باز، تیری که بِشُد از شَست!
Dec 27, 2018 11:59PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 17 of 362
چو بشنوی سخن ِ اهل ِ دل، مگو که خطا ست /سخن شناس نه‌ای جان ِ من، خطا این‌جا ست!...
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید /تبارک اللَه از این فتنه‌ها که در سر ِ ما ست!
Dec 24, 2018 09:08PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 17 of 362
ما نه یاران ِ ریا ئیم و حریفان ِ نفاق/آن که او عالِم سِرّ است بر این حال گُوا ست!
فرض ِ ایزد بِگُزاریم و به کَس بد نکنیم/وان‌چه گویند روا نیست، نگوئیم روا ست!
Dec 13, 2018 10:05AM Add a comment
دیوان حافظ

باقر هاشمی
باقر هاشمی is on page 102 of 401
نمی‌دونستم تا این حد توی حافظ‌خوانی ضعف دارم!
Dec 12, 2018 10:55PM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 17 of 362
شب ِ تار است و رَه ِ وادی‌یِ ایمن در پیش، آتش ِ طور کُجا، موعد ِ دیدار کجا ست؟..
هر که آمد به جهان نقش ِ خرابی دارد؛ در خرابات مپرسید که «هُشیار کجا ست؟!»..
هر سر ِ مو یِ مرا با تو هزاران کار است/ما کجائیم و ملامت‌گر ِ بی‌کار کجا ست!
Dec 12, 2018 07:28AM Add a comment
دیوان حافظ

morteza
morteza is on page 16 of 362
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت/ آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت..
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع/ دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت...
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی /که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
Dec 10, 2018 12:15PM Add a comment
دیوان حافظ