Status Updates From The Divan

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج/فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست.

قرار شد هر روز یه غزل از حافظ بخونم.چه وقتی بهتر از زمانی که از خواب پا میشی.

ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند/در سر کار خرابات کنند ایمان را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو/که کس نگشود و نگشاید بحکمت این معما را

بریم برای
الا یا ایها الساقی.....
.......
امیدوارم حال دوران زین پس بهتر شود

گویی بدهم کامت و جانت بستانم
ترسم ندهی کامم و جانم بستانی


فکر کنم ...
بهش گفته :کسی خونه نیست زود بیا خونه دارم از حشر میمیرم بیا خیمه بزن روش،کمرت و تخلیه کنم...
اما حافظ تو دلش گفته : میام ولی ترسم ندهی کامم و جانم بستانی...

فکر کنم حافظ هم بخاطر یه نفر،که رفت... کارش میوفته پیش روانپزشک...
اما دکتره خیلی مشتی بهش میگه :
دور نباش ازش همین بعد حافظ میاد خونه میگه:

+پرسیدم از طبیبی احوال دوست ،گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

شب‌ها باریدن میگیری...
سیگار شروع میشه...
فیلترش قرمز میشه...
مقصرش کسیه که خودت میدونی چه کثافتیه...
اما تو بازم حاضری فقط برگرده ...دقیقا اونجا حافظ میگه:

آنکه بی‌جرم برنجید و بتیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را،که صفایی بکنیم

+ کات کردین ؟
آخه چرا؟


__ ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم