Mohammad Khazaie > Recent Status Updates

این نسخه از صفحه۲۱۶ تا ۲۳۳ رو نداره!
:(
عجب

قطار یکی از بهترین جاها برای کتاب خوندنه به شرط اینکه یه دختر پرحرف روی صندلی پشتی نخواد با دوستش یه ریز درد و دل کنه...
کمی فکر کنید! هر چیزی جای خودشو داره
:(

از معدود منابع دانشگاهی که با رغبت سراغش میرم

توی دو صفحه طی یک دیالوگ بلند با لحنی که مختص خود نادرخانه کمونیست رو چنان شست و روی طناب پهن کرد که گمون نکنم با آفتاب ظهر هم خشک شه.
اینطور نویسنده هان که آدمو سر ذوق میارن مدام.

امیدوار کننده شروع شد

عشق، این هجوم بی محاسبه، می‌تواند تو را برای وصول به عشقی بزرگتر و باز هم بزرگتر، به جنبشی ساحرانه وادارد و تا نهایت «انهدام خود در راه چیزی فراسوی خود» پیش برد، و می‌تواند به سادگی، زمینگیرت کند، به خاک سیاهت بنشاند، و از تو یک برده‌ی مطیع و امر بَر و ضد جنبش بردگان بسازد...

ما با چرای قضیه کار داریم، توجیه علمی تنها توصیف است و میگوید این هست، خب هست ولی چرا؟

چه تشنگی غریبی دارد، با صدای موهوم آب به انتظار نشستن.

حرفی که دل دیگران را می‌شکند. از دل شکسته خبر می‌دهد.

انسان تنهایی را انتخاب نمی کند، بلکه در شرایطی، تنهایی به انسان تحمیل میشود.
[تحمیل را باید تحمل کرد]
چه میشپد کرد؟

جهانی پرهیجان، داستانی هدفدار

از ربیع دختر معوذ ابن عفرا، پرسیدند از جمال محمد.
گفت: هم چنان بود که آفتاب برآید و عالم روشن گردان

و رسول روی اسبان و چارپایان خویش به کنار آستین پاک کردی و در بعضی اوقات به گوشه ردا پاک کردی و کوزه و آبشخور فراچسبانیدی تا گربه از آن آب خوردی و برنداشتی تا گربه سیراب گشتی.

حالا بیاید و هی دم از حقوق حیوانات بزنید؟ کدام حق؟

هر چند باز به خاطر سخنرانی بودن مباحث پراکندگی آزار دهنده است
اما مسائل بسیار قابل استفاده است
باز هم میگم، این متون باید تبدیل به متن های مدون آموزشی بشه، اینطور فایده اش به زحمتی که برای فهمش کشیده میشه نمیارزه

حس خوب این کتاب رو گذاشتن برای همین روزای سرد

توفان شروع می‌شود آن دم که یک نسیم
در رهگذار خویش ببیند شقایق

دل به راهی داده‌ام چون رود و شرمم باد اگر
برکه ای که دل به ماه‌ی داده سرگرمم کند

برای خالی از ذهن نبودن خوبه، اما نپذیرید، خیلی از حرفاش صرفا به درد کودن ها میخوره.

گفت: خدایا، مرا بیرون آوردی از جایی که من دوست تر داشتم از همه‌ جای‌ها. اکنون مرا جایی مسکن ساز که تو آن‌ را دوست داری از همه‌ی جای‌ها.

این انصاف نیست_
چرا باید اول صبح جای اینکه آناکساگوراس بخونم با حروف شبیه به لیس سر و کله بزنم؟؟؟
:(((

چه گوارا