الناز ی > الناز's Quotes

Showing 1-30 of 164
« previous 1 3 4 5 6
sort by

  • #1
    حسین پناهی
    “و رسالت من این خواهد بود
    تا دو استکان چای داغ را
    از میان دویست جنگ خونین
    به سلامت بگذرانم
    تا در شبی بارانی
    آن ها را
    با خدای خویش
    چشم در چشم هم نوش کنیم”
    حسین پناهی

  • #2
    حسین پناهی
    “هنوز از اتاق همینگوی بوی باروت میاد
    هنوز هم ادکلن مرلین مونرو نیمه تمام مانده
    و پیرزنان به وقت گذشتن از کف آخرین اتاق مایاکوفسکی دامن خود را جمع می کنند
    یکی می آید به زور
    یکی می رود به انتخاب”
    حسین پناهی

  • #4
    رضا قاسمی
    “می گویند فراموشی دفاع طبیعی ِ بدن است در برابر رنج . دردی که نوزاد هنگام عبور از آن دریچه‌ی تنگ ، متحمل می‌شود چنان شدید است که کودک ترجیح می‌دهد رنج زاده شده را برای همیشه از یاد ببرد ...”
    رضا قاسمی / Reza Ghasemi, همنوایی شبانه ارکستر چوبها

  • #5
    “می‌پرم روی دوچرخه
    رکاب می‌زنم

    جز باد
    کسی تحمل این اشک‌ها را ندارد”
    سارا محمدی اردهالی / Sara Mohamadi Ardehali, روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود

  • #6
    “در تمام میهمانی‌ها
    آویز گردن من
    کلید خانه‌ی توست

    حالا بگذریم
    مرا جرأت آمدن نیست و
    تو را
    جرأت عوض کردن قفل”
    سارا محمدی اردهالی / Sara Mohamadi Ardehali, روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود

  • #7
    عرفان نظرآهاری
    “به شانه ام زدي

    كه تنهايي ام را تكانده باشي


    به چه دل خوش كرده اي ؟

    تكاندن برف

    از شانه هاي آدم برفي ؟

    عرفان نظرآهاری

  • #8
    John Lennon
    “Living is Easy with Eyes Closed.”
    John Lennon

  • #9
    John Lennon
    “As usual, there is a great woman behind every idiot.”
    John Lennon

  • #12
    Forough Farrokhzad
    “از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
    بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
    دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
    دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

    رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
    دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
    دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
    دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

    یاد آر آن زن ، آن زن دیوانه را که خفت
    یک شب بروی سینه تو مست عشق و ناز
    لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس
    خندید در نگاه گریزنده اش نیاز

    لب های تشنه اش به لبت داغ بوسه زد
    افسانه های شوق تو را گفت با نگاه
    پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
    آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه

    هر قصه ایی که ز عشق خواندی
    به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطره نبرده است
    دردا دگر چه مانده از آن شب ، شب شگفت
    آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است

    با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد
    می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
    ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
    بر سینه پر آتش خود می فشارمت

    فروغ فرخزاد

  • #12
    Forough Farrokhzad
    “دلم گرفته است
    دلم گرفته است
    به ایوان می روم و انگشتانم را
    بر پوست کشیده ی شب می کشم
    چراغ های رابطه تاریکند
    چراغهای رابطه تاریکند
    کسی مرا به آفتاب
    معرفی نخواهد کرد
    کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
    پرواز را به خاطر بسپار
    پرنده مردنی ست”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad

  • #12
    Forough Farrokhzad
    “زندگي شايد
    يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد
    زندگي شايد
    ريسمانيست كه مردي باآن خود را از شاخه مي آويزد
    زندگي شايد طفليست كه از مدرسه بر مي گردد

    زندگي شايد افروختن سيگاري باشد ،در فاصله ي رخوتناك دو همآغوشي
    يا عبور گيج رهگذري باشد
    كه كلاه از سر بر مي دارد
    و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني مي گويد “صبح بخير”

    زندگي شايد آن لحظه ي مسدوديست
    كه نگاه من ،در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد
    و در اين حسي است
    كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت”
    Forough Farrokhzad
    tags: poem

  • #13
    Forough Farrokhzad
    “بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است”
    Forough Farokhzad, If I Were God: The Writings of Forough Farokhzad
    tags: aloan

  • #14
    Forough Farrokhzad
    “وای از اين بازی، از اين بازی درد آلود
    از چه ما را اين چنين بازيچه می سازی ؟
    رشتهء تسبيح و در دست تو می چرخيم
    گرم می چرخانی و بيهوده می تازی ”
    فروغ فرخزاد / Forough Farrokhzad

  • #15
    Forough Farrokhzad
    “من خواب دیده ام که کسی می اید
    من خواب یک ستاره قرمز دیده ام
    وپلک چشمم هی می پرد و کفش هایم هی جفت می شوند
    و کور شوم اگر دروغ بگویم”
    فروغ فرخ‌زاد, ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

  • #16
    Friedrich Nietzsche
    “In heaven, all the interesting people are missing.”
    Friedrich Nietzsche

  • #17
    Friedrich Nietzsche
    “It is hard enough to remember my opinions, without also remembering my reasons for them!”
    Friedrich Nietzsche

  • #18
    Forough Farrokhzad

    تا به کی باید رفت

    از دیاری به دیاری دیگر

    نتوانم، نتوانم جستن

    هر زمان عشقی و یاری دیگر

    کاش ما آن دو پرستو بودیم

    که همه عمر سفر می کردیم

    از بهاری به بهار دیگر

    فروغ فرّخزاد

  • #19
    یغما گلرویی
    “دیگر ساعتی بر دست ِ من نخواهی دید
    من بعد عبور ِ ریز ِ عقربه ها را مرور نخواهم کرد
    وقتی قراری ما بین ِ نگاه ِ من
    و بی اعتنایی نگاه ِ تو نیست،
    ساعت به چه کار ِ من می اید؟
    می خواهم به سرعت ِ پروانه ها پیر شوم
    مثل ِ همین گل ِ سرخ ِ لیوان نشین،
    که پیش از پریروز شدن ِ امروز
    می پژمرد
    دوست دارم که یک شبه شصت سال را سپری کنم،
    بعد بیایم و با عصایی در دست،
    کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم،
    تا تو بیایی،
    مرا نشناسی،
    ولی دستم را بگیری و از ازدحام ِ خیابان عبورم دهی
    حالا می روم که بخوابم
    خدا را چه دیده ای
    شاید فردا
    به هیئت پیرمردی برخواستم
    تو هم از فردا،
    دست ِ تمام پیرمردان ِ وامانده در کنار ِ خیابان را بگیر
    دلواپس نباش
    آشنایی نخواهم داد
    قول می دهم آنقدر پیر شده باشم،
    که از نگاه کردن به چشمهایم نیز،
    مرا نشناسی
    شب بخیر ”
    یغما گلرویی

  • #20
    Heinrich Böll
    “یک چیز بسیار زیبا وجود دارد. هیچ . به هیچ فکر کن”
    Heinrich Böll

  • #22
    Frank Zappa
    “So many books, so little time.”
    Frank Zappa

  • #23
    Martin Luther King Jr.
    “But I know, somehow, that only when it is dark enough can you see the stars.”
    Martin Luther King, Jr.

  • #25
    John Lennon
    “Love is a flower you got to let it grow.”
    John Lennon, Mind Games

  • #26
    محمود دولت‌آبادی
    “انسان چگونه حسی ست ، من چگونه حسی هستم وقتی خودم را ،بارانی ام را ، شال گردنم را و چمدانم را با خود حمل می کنم از جایی که نمی شناسم به جایی که فقط یک احتمال هست برایِ آسودن؟ من چگونه حسی هستم ووقتی ذهنم شاخه ،شاخه،شاخه است که من در هر شاخه اش اسیر و اسیر و اسیرم به جستجویِ نیافتن و نبودِ آنچه در جستجویش هستم”
    محمود دولت آبادی / Mahmoud Dolat Abadi, سُلوک

  • #26
    John Lennon
    “Count your age by friends, not years. Count your life by smiles, not tears.”
    John Lennon

  • #27
    Don't ever tell anybody anything. If you do, you start missing everybody.
    “Don't ever tell anybody anything. If you do, you start missing everybody.”
    J. D. Salinger

  • #28
    J.D. Salinger
    “I am always saying "Glad to've met you" to somebody I'm not at all glad I met. If you want to stay alive, you have to say that stuff, though.”
    J.D. Salinger, The Catcher in the Rye

  • #29
    “دلتنگی‌های آدمی را باد،
    ترانه‌ای می‌خواند،
    رویاهایش را،
    آسمان پرستاره ناديده می‌گيرد،
    و هر دانه برفی،
    به اشكی نريخته می‌ماند.

    «سكوت»
    سرشار از سخنان ناگفته است،
    از حركات ناكرده،
    اعتراف به عشق‌های نهان،
    و شگفتی‌های بر زبان نيامده.

    در اين سكوت
    حقيقت ما نهفته است.

    حقيقت تو
    و من”
    مارگوت بیکل / Margot Bickel

  • #30
    Sylvia Plath
    “I took a deep breath and listened to the old brag of my heart. I am, I am, I am.”
    Sylvia Plath, The Bell Jar

  • #31
    Sylvia Plath
    “let me live, love, and say it well in good sentences”
    Sylvia Plath, The Unabridged Journals of Sylvia Plath

  • #32
    Sylvia Plath
    “Is there no way out of the mind?”
    Sylvia Plath



Rss
« previous 1 3 4 5 6