تاریخ به روایت ما (بخش هشتم)
در نیمه ی دوم قرن سوم هجری، سلسله ی ایرانی طاهریان که توسط طاهر ذوالیمینین تاسیس شده بود، مضمحل شد و سامانیان که از هر لحاظ، ایرانی تر بنظر می رسیدند، در ماوراء النهر و خراسان بزرگ، به قدرت رسیدند. از سوی دیگر صفاریان در نواحی جنوب خراسان و سیستان، که در دوره ی کوتاه حکومت یعقوب لیث تا دروازه ی بغداد رفته و پایه های دستگاه خلافت را بارها لرزانده بودند، پس از مرگ زود هنگام یعقوب، مناطق نفوذ خود را به نفع سامانیان از دست دادند و فرزندان سامان به ویژه اسماعیل سامانی، با فتح تمامی خراسان و سیستان، به قدرتی بزرگ در منطقه تبدیل شد. دستگاه امارت سامانیان در اوج قدرت در سمرقند و بخارا و ماوراء النهر، بیشتر به دستگاه شاهنشاهی ساسانیان شباهت می برد، و مرکز توجه و تشویق زبان و فرهنگ پارسی شد، امری که تا انتهای درخشش ترکان غزنوی ادامه یافت. برگزاری جشن های ایرانی نظیر نوروز و سده و مهرگان، با تشویق سامانیان دوباره در خراسان رونق گرفت و منطقه ی نفوذشان مرکز فرهنگی و بازرگانی بزرگی بر سر راه ابریشم شد. (بنا بر نوشته ها، "مویه ی زال" و "سیاووشان" و... که مادر تعزیه و شبیه خوانی هستند، در همین دوره برگزار می شده) نیاز به یادآوری نیست که شکوفایی فرهنگی و صنعتی و کشاورزی و بازرگانی شهرهایی چون سمرقند و بخارا و بلخ و مرو و هرات و غزنه و نیشابور و قندهار و... در تمامی جهان اسلام، زبانزد بود، و خراسان بزرگ، از لحاظ رونق بازارها و شهرهایش، جذابیتی در حد و حدود بغداد، مرکز خلافت آن زمان داشت. در اوایل قرن چهارم هجری، نوزایی (رنسانس) دوره ی اسلامی در خراسان به اوج خود رسیده بود و بار و برش کم کم از محافل دانشمندی و تحصیل کرده، به سطح عوام می رسید؛ دورانی که در آسمان فلسفه و علم، ستارگانی نظیر فارابی، ابن سینا، خوارزمی، ابوریحان بیرونی و... درخشیدند و در زمینه ی نثر و شعر و ادبیات، بزرگانی نظیر ناصرخسرو، دقیقی، سنایی و فردوسی و... زبان فارسی را به اوج اعتلای خود رساندند. در همین دوره بسیاری متون عربی شده ی فارسی میانه و پهلوی، بار دیگر به فارسی دری برگردانده شد و زبان فارسی در خراسان بزرگ (تا شرق افغانستان فعلی) و در ماوراء النهر تا تاشکند در ازبکستان امروزی، به اعتبار گذشته، باز گشت. در این بازسازی هویت ایرانی، سنت های گذشته نیز جای خود را در میان مردم باز کرد، به گونه ای که جشن ها و اعیاد باستانی و حتی آیین هایی عزاداری، از صورت های پنهان در محافل بسته ی خانواده ها، به سطح عمومی شهرها کشیده شد و نسل های تازه ی ایرانیان با زبان و سنت و فرهنگ و آیین های گذشته ی پدربزرگ های خود آشنا می شدند. به عنوان تذکری کوتاه؛ بر مبنای روایات شیعی، یازدهمین امام شیعیان، حسن عسگری در دهه ی دوم قرن سوم هجری در می گذرد و نفر دوازدهم در اواخر همین سده، به غیبت کبرا می رود. با این همه و علیرغم آنچه بعدها در تواریخ شیعی آمده، در هیچ کجای اسناد و منابع این دوره (تا اواسط قرن چهارم هجری) هنوز نامی از "تشیع" نیست و اغلب مردم این نواحی اهل تسنن اند و اقلیتی محض که متفاوت از اهل سنت می اندیشیدند، از سوی اعراب و اهل سنت، رافضی و قرمطی و زندیق و... خوانده می شدند، اگرچه در باور هرکدام از این فرقه های اقلیت، رگه هایی از آنچه بعدها "تشیع" نام گرفت، به چشم می خورد اما به زبان دیگر "تشیع" به مفهومی که از دوران صفوی به بعد، می شناسیم، نه در دوران محمد و علی و فرزندانش، و نه در دوران بلافصل پس از آنها (تا اوایل قرن چهارم هجری) وجود خارجی نداشته و دارای تاریخی، آنچنان که بعدها ساخته و پرداخته اند، نبوده است. اما روشن است که ایرانیان در قرن چهارم هجری، کم کم پذیرفته بودند که با نفوذ اسلام در باور مردم، و قدرت نظامی دستگاه خلافت، اسلام از ذهن و فرهنگ اقوام ایرانی به سادگی بیرون رفتنی نیست، و بازگشت به فضای پیش از اسلام، تا حدودی ناممکن شده و به رویا می ماند.
پیش از این به دشمنی پنهان ایرانیان با سه خلیفه ی اول، به ویژه عمر که فاتح ایران و شکننده ی ساسانیان بود، اشاره کرده ام. نسل گذشته ی ما باید مراسم جشن روز نهم ربیع الاول هر ساله را در خانواده های ایرانی به یاد داشته باشد (70). به این هم اشاره کردم که به چه دلایلی علی بن ابیطالب، نزد ایرانیان، مناسب ترین شخصیت برای سرآغاز چرخش اسلام، از اسلام عربی به اسلام ایرانی و شیعی بود. اصولن اگر چنین شخصیتی وجود می داشته، با دقت در احوالی که شرح داده اند، زندگی اش دارای فرازهایی آن چنان درشت و یکتا نبوده است. (71). برای درک بهتر اما، نگاهی گذرا بر روایات در مورد علی و فرزندانش لازم است. بر مبنای روایات شیعی از زندگی "چهارده معصوم"، با احتساب این که محمد 24 یا 25 ساله بوده که با خدیجه ی چهل یا 50 ساله ازدواج کرده، و پیوند فاطمه و علی در سال دوم هجرت صورت گرفته، و علی 24 سال قبل از هجرت به دنیا آمده و فاطمه هنگام مرگ، 18 ساله بوده، پس دختر محمد هنگام تولد، مادری حدود شصت هفتاد ساله، و پدری 45 ساله داشته، و خود 9 یا ده ساله بوده که به همسری مردی 7-26 ساله درآمده، و در طی 8-9 سال زناشویی (از دوم تا دهم هجری که تمامی جنگ ها و معاهدات و گرفتاری های مسلمانان تا فتح مکه و حجاز اتفاق افتاده و علی در مرکز این درگیری ها بوده) 5 بار از علی باردار شده، 4 فرزند (حسن، حسین، زینب، ام کلثوم) به دنیا آورده و یکی (محسن)، سه ماهه، سِقط شده است. بنا بر روایات، علی تا زنده بودن فاطمه، همسر دیگری نداشته (همان که در مورد محمد و خدیجه هم نوشته اند). علی حدودن 6-35 ساله بوده که همسرش فاطمه را از دست می دهد. در دوران پنج ساله ی خلافتش (59 تا 64 سالگی) نیز درگیر سه جنگ بزرگ بوده (72). پس علی در طول تقریبی 26 سال گوشه نشینی، هشت همسر برگزیده و 14 فرزند تولید کرده. در کارنامه ی علی یازده فرزند دیگر هم هست که از مادرانشان نامی برده نشده (در روایات شیعی تنها نام 9 همسر و 30 فرزند ثبت شده است!). علی در جنگ های پی در پی مسلمانان در ده سال اول هجری (بدر، حنین، احد، خندق، هوازن، خیبر، تبوک، و...) بصورتی فعال شرکت داشته و تا وفات محمد، 24 تا 34 سالگی خود را می گذرانده است. سپس 26 سال دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، از درگیری ها و جنگ های مسلمانان (فتح روم و سوریه و بین النهرین و ماورای اردن و مصر و البته فتح ایران) به دور بوده است. در 35 هجری به خلافت رسیده و در 40 هجری به قتل رسیده است. هنگام مرگ علی، حسن 38 ساله، حسین 36 ساله و محمد حنفیه 24 ساله بوده اند (73). باری، این تعداد همسر و فرزند، در این سال های عزلت علی به ظهور رسیده اند. بجز علی، امامان دوم و سوم حسن و حسین، امام ششم جعفربن محمدباقر، امام هشتم علی بن موسی الرضا و امام دوزادهم مهدی، در زندگی شش امام دیگر در هیچ تاریخ شیعی اتفاق قابل ذکری ثبت نشده است (74). واقعه مهم زندگی حسن بن علی، تدارک سپاه علیه معاویه و سپس بدون جنگ و درگیری، تن دادن به بیعت و بستن عهدنامه با معاویه است. بخشی از یاران او هنگامی که حسن اظهار داشت از جنگ با معاویه منصرف شده، و بخشی به دلیل مخالفت با مفاد عهدنامه حسن با معاویه، از او بریدند، عده ای به سپاه معاویه پیوستند و حتی گروهی علیه حسن بن علی شوریدند و او را زخم زدند (75)... با وجودی که در روایات شیعی قید شده که معاویه با این شرط نامه موافقت کرده، برخی از کسانی که برای جنگیدن با معاویه آمده بودند، از گرد حسن بن علی پراکنده شدند و به معاویه پیوستند. با این همه نوشته اند که معاویه از حسن وحشت داشت و از طریق حاکم مدینه یکی از همسران حسن به نام "جعده" را فریفت تا حضرت را مسموم کند (سال 50 هجری، 669 میلادی) (76).
معاویه در 680 درگذشت و به موجب وصیت نامه یی که رضایت (بیعت) بزرگان قبایل را همراه داشت، پسرش یزید بجای او به خلافت نشست. "مخالفین مانند سلیمان بن صرد الخزاعی، حبیب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه"، از طرفدران علی، به حسین بن علی نامه ای نوشتند و او را به رهبری گروه خود در کوفه دعوت کردند. دعوت های مشابهی هم از سوی یمنی های مقیم کوفه رسید، به این امید که حسین، رهبری قیام علیه خلافت یزید را سازمان دهد. اما حسین بن علی که دریافته بود بسیاری با یزید، و جماعتی با نا برادری خودش، محمد حنفیه بیعت کرده اند، به مکه عقب نشست و مصلحت دید پسرعموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه بفرستد و اوضاع را ارزیابی کند. مسلم بن عقیل از هزاران نفر مردم کوفه برای حسین بن علی بیعت گرفت، و گویا همین سبب شد تا حسین در اندیشه ی خلافت، قیام کند. "یزید که از احساسات بالاگیرنده ی هواخواهان مسلم بن عقیل مضطرب شده بود، حکمرانی کوفه را به والی بصره، عبیدالله بن زیاد که نیرومندترین سردارش بود، سپرد و فرمان داد آشوب مسلم بن عقیل را به شدت سرکوب کند". اقدامات تلاقی جویانه و مجازات های شدید ابن زیاد، کوفیان و یمنی ها را به وحشت انداخت و از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده شدند. کوشش مسلم بجایی نرسید و دستگیر و کشته شد. "در این هنگام حسین بن علی به نیمه راه کوفه رسیده بود". آرنولد (اسلام شناس) می نویسد؛ "پس از مرگ حسن بن علی، آرزوی پیروان خانواده ی پیامبر و موالی برای بازگردانیدن خلافت به آل علی از نو زنده شد. آنها حسین را به قیام دعوت کردند. اما حسین به شیعیان فهماند که بنا به رعایت عهدنامه ی برادرش با معاویه، تا زمان زنده بودن این خلیفه به ندای دعوت آنها پاسخ نخواهد داد. در 671 هجری، اندکی پس از آن که برادر خوانده ی معاویه، زیادبن ابیه، والی کوفه و بصره شد، حُجر (ابن عدی) و عده ای از شیفتگان محمد، کوشیدند تا قیامی در کوفه به راه اندازند. اما این امر تحقق نیافت زیرا مخالفین یزید کافی و سازمان یافته نبودند و نتوانستند پشتیبانی مردم کوفه را به دست آورند. حادثه ی غمبار مرگ حُجر و یارانش، فصلی دیگر از دفتر "شهادت" شیعیان است که حسین سرور آنها شد". (ماده تاریخ های "آرنولد" نشان می دهد که از منابع خاصی و دستچین شده ای اسفتاده کرده است). اما این که نوشته اند علی بن حسین (زین العابدین) از مادری به نام شهربانو، دختر یزدگرد سوم به دنیا آمده؛ حتی آرنولد (اسلام شناس) نیز، از روی تواریخ شیعه، معتقد است که "ایرانیان برای این تشیع را پذیرفتند که یکی از دختران یزدگرد به عقد یکی از فرزندان علی درآمد و ایرانیان در خاندان پیامبر، جانشینان پادشاهان خود را نیز باز یافتند" (77). زین العابدین شبانه روز گرم عبادت بوده و به خاطر سجده های طولانی (سجاد)؛ لقب گرفته و روی پیشانی اش جای مهر، پینه بسته بوده است. زین العابدین در کربلا حضور داشت و برخلاف برادران و برادر زادگان و عموها و فرزندان دیگر، و به دلیل "بیماری" در جنگ علیه "اشقیاء" و "دشمنان خاندان رسول خدا" شرکت نداشته (78). با وجودی که او هرگز شمشیر به دست نگرفته و جز خواندن یک خطبه در خرابه های شام یا مجلس یزید، در تمام سال های زندگی هیچ مبارزه ی لفظی هم با بنی امیه یا دیگری به نام او ثبت نشده، و تنها اشک می ریخته و بر روزگار پدر و برادرها و عموها در کربلا زاری می کرده، اما تخت و خلافت بنی امیه را به وحشت می انداخته، طوری که در 57 سالگی، خلیفه ی وقت، ولیدبن عبدالملک تصمیم می گیرد (لابد محض تفنن) زهرى به آن حضرت بخوراند (79).
علی بن الحسین (زین العابدین) از کربلا و شام، به مدینه آمد، بر کناره و ساکت، زندگی کرد، فرزندش محمد بن علی معروف به باقر نیز مثل پدر آرامش و سکوت را برگزید اما برادر کوچکش زیدبن علی، تا باقر زنده بود، در آرامش زیست و پس از مرگ برادر، در کوفه، کانون طرفداران خاندان علی، بر هشام بن عبدالملک، خلیفه ی اموی شورید، ده ماه جنگید و سرانجام در 123 هجری کشته شد. پیروان او به "زیدیه" معروف اند و پس از او گرد پسرش "یحیی" حلقه زدند. او نیز در قیام علیه خلیفه (125هجری) کشته شد. جعفر ملقب به صادق، که مادرش از اشراف قریش و از دودمان ابوبکر صدیق بود، در حد اعلای محافظه کاری زیست. نوشته اند پس از انقراض بنی امیه، خراسانیان از او خواستند تا خلیفه شود، رد کرد و خلافت به عباس رسید. از آنجا که ابومسلم در خانواده ی بنی عباس بزرگ شده بود و سرسپرده ی آنان بود، این ادعای شیعه، شبهه برانگیز است. صادق در 148 هجری درگذشت.
یادداشت ها؛
70 - نهم ربیع الاول به روایت اهل تشیع، روز قتل عمر خلیفه ی دوم به دست فیروزان ایرانی، معروف به "ابولولو" است. این روز را "عید عمرکشان" می خواندند، که بلافاصله پس از ایام عزاداری محرم و صفر است. نهم ربیع الاول روز تفریح و شادی بود و تا اوایل دهه ی چهل شمسی در خیلی از شهرهای ایران با تدارکات چند روزه برگزار می شد. از یک هفته ی پیش، زن ها در تدارک دوخت و دوز و آماده کردن عروسک های بزرگ پارچه ای و پنبه ای بودند، مثلن تجسمی از "عمربن الخطاب"! در جای جای این عروسک مسخره، ترقه های کوچک و باروت کار می گذاشتند. عصر نهم ربیع الاول، درست مانند شب چهارشنبه سوری، در هر محله ای مراسم "عمرکشان" برگزار می شد که همراه با ترقه و فشفشه و آتش بازی، عروسک ها را می سوازندند. زنان با نذر و نیازهای خاص خود، در این مراسم شرکت فعال داشتند.
71 – اگرچه شیعیان هم در برخی زمینه ها نظیر قد و بالای علی که به کوتاهی شهرت داشته، قادر به تغییر مساله نبوده اند، اما تلاش داشته اند از علی "رستم"ی بسازند!
72 - جنگ "جمل" چند ماه پس از آغاز خلافت علی، در اواخر 35 هجری آغاز شد. طلحه و زبیر که همراه عایشه و علیه علی بودند، توسط سپاه علی و فرزندانش، در نیمه ی سال 36 هجری، در نزدیکی بصره شکست خوردند. طلحه در جنگ و زبیر در راه فرار به مکه کشته شدند. سال بعد در ناحیه ی صفین در اطراف فرات، جنگ دیگری میان معاویه و عمرو عاص از یکسو، و علی و یارانش از سوی دیگر درگرفت. طبق روایات شیعی با وجود 110 روز تلاش دو طرف و کشته شدن 70 هزار نفر، جنگ به نتیجه ای نرسید و در حکمیت میان دو طرف، خلافت معاویه در شام مسجل شد. برخی از همراهان علی به نتیجه ی حکمیت اعتراض داشتند و به نام "خوارج" از علی جدا شدند. علی ابتدا سعی کرد با مذاکره، مساله را به شکلی حل و فصل کند. کار بجایی نرسید، و در 36 هجری جنگ دیگری در ناحیه ای اطراف بغداد، به نام "نهروان" درگرفت، و با وجود شکست "خوارج"، چندی بعد، علی به دست یکی از آنها (ابن ملجم) به قتل رسید. از روایات شیعی چنین پیداست که لشکر علی دارای اکثریت "موالی" یا اسیران (بندگان) ایرانی مقیم کوفه و بصره بوده اند. ضرب المثلی در مورد همراهان علی در جنگ هست که می گوید؛ "از بغض معاویه، نه از حب علی"، به این معنا که لشکر علی بخاطر دشمنی با معاویه به جنگ آمده بودند، و نه بخاطر محبت علی. در این سال ها این ضرب المثل را برای بسیاری از اعراب مسلمان گفته و شرح داده ام. تقریبن هیچ کدامشان آن را نشینده بودند. اصولن روایتی که آنها از جنگ صفین دارند، با روایت من تفاوت داشت. با این همه روشن است که هیچ کدام از این دو روایت، خالی از تعصب نیستند.
73- با تطابق ماده تاریخ ها در روایات شیعی، گهگاه به اشکالاتی بر می خوریم. عباس برادر تنی محمد حنفیه در واقعه ی کربلا کشته می شود. مادرشان کنیزکی بوده به نام "خوله" که در نبرد مسلمانان با قبیله ی حنفی، پشتیبان مسلمه ی "کذاب"، به اسارت در آمده و به علی تعلق گرفته و بعدها به "ام البنین" (صاحب دو پسر) ملقب شده است. تا آن زمان کنیز زاده بودن، هنوز در خانواده های عرب و قریش، نقش پایین تری داشته، اما از دوران امام ششم، از بردگان (تنها آنان که به عقد و ازدواج امامان در می آمدند!) به احترام یاد شده است. شاید علتش آن باشد که از آن دوره به بعد، تقریبن تمامی همسران و مادران امامان شیعی، کنیز و غیر قریشی بوده اند. اگرچه این مادران کنیز (بنده) در روایات شیعه، همه درس خوانده و فهمیده اند و نامشان اغلب با "بی بی" یا "خاتون" همراه می شود، و یکی دو تن مانند شهربانو، مادر زین العابدین (دختر یزدگرد)، و "نرجس"، مادر امام دوازدهم (دختر قیصر روم)، امیرزاده و شاهزاده از آب درآمده اند (البته در روایات شیعی!)
74 – آنچه در روایات شیعه در مورد زندگی و احوال امامان آمده، همان احادیث و اخبار تکراری در رفتار و گفتار و خطبه ها... از همان منابع؛ از "کلینی" (قرن چهارم هجری) تا "محدث قمی" (قرن چهاردهم)، اغلب با همان عبارات؛ "از فلان بن فلان شنیدم که از فلان بن فلان شنیده بود که از قول فلان بن فلان می گفت که حضرت چنین فرموده و چنان کرده..."، در عین حال سرشار از پیرایه های افسانه وارند! هیچ جا دلیل قابل پذیرش و قانع کننده ای نیست که چرا از میان فرزندان متعدد یک امام، تنها این یکی به امامت بعدی برگزیده شده و... حتی آنان که پس از فوت پدر، هفت یا هشت ساله بوده اند، جامع علوم زمان خود اند و بصورتی شگفت آور پاسخ هر مساله را در آستین خود دارند! همه با وجود بیعت با خلیفه ی وقت، نداشتن سپاه و لشگر، و بی هیچ اقدام نظامی یا طغیان علیه خلافت، سبب ترس و وحشت خلفا بوده اند. همه در شرایطی ناگوار زیسته اند، چند سالی از عمر خود را بدون هیچ دلیل، در زندان خلیفه ی وقت گذرانده اند و در انتها هم به دستور خلیفه ی وقت مسموم شده و به "شهادت" رسیده اند، اگرچه اغلب آنها هنگام مرگ، بالای پنجاه و شصت سال داشته اند! مثلن زندگی امام هشتم، به دلیل آن که در مشهد (ایران) مدفون است و طبق همان روایات، خواهرش معصومه که به دیدار او می رفته، در قم بیمار شده و همانجا فوت کرده و... هیچ ویژگی خاصی نیست، تا علت علاقه ی ایرانیان (مندرج در روایات شیعی) به او را که می نویسند سبب دعوت مامون از او به ولیعهدی شده، دریابیم. نوشته اند حضرت این دعوت را با "اکراه" پذیرفت! دو سال بیشتر در خراسان نبوده که به دلیل "وحشت مامون از محبوبیت او و کلاس های درسش"، مسموم شده! فرزندش تقی که هنگام مرگ پدر هشت ساله و ساکن مدینه بوده، در نوجوانی از سوی مامون به بغداد دعوت می شود و مامون دختر خود را به عقد او در می آورد! نوشته اند مامون از کشتن پدرش (رضا) احساس گناه می کرده و خواسته از تقی دلجویی کند، در حالی که طبق همین روایات، امام رضا فرزندان دیگری هم داشته که ظاهرن مامون در صدد دلجویی از آنها نبوده (چون امام شیعیان نشده اند!). حتمن امام تقی هم با "اکراه" دختر خلیفه را به زنی گرفته تا از "احساس گناه" خلیفه در مورد قتل پدرش بکاهد! لابد مزیتی در ازدواج با "دختر خلیفه" بوده که سبب آشتی و تخفیف گناه می شده است!
75 – این همه در روایات متعدد شیعیان در کتب مختلف و ادوار مخلتف، نوشته شده است. روایت کرده اند که چون سپاه حسن بن علی به محل "سباط"، به نزدیکی سپاه معاویه رسید، امام به یاران گفت که مایل نیست خونی ریخته شود و روایتی از قول جدش (محمد) بیان کرد که گفته؛ "ما باید امام امت باشیم. نه خلیفه ..." با این همه در مفاد صلح نامه که شیعیان آنرا "شرط نامه"ی حسن بن علی با معاویه می خوانند، آمده است که؛ وجوه پرداختی مسلمین به بیت المال تا این تاریخ، شامل "بیعت" نمی شود و در اختیار حسن بن علی می ماند تا خرج مسلمین کند. مالیات مناطقی نظیر بصره و اهواز پس از بیعت یا معاهده، هم چنان به حسن بن علی پرداخت شود (یعنی شراکت در "خلافت"!). و معاویه دو میلیون درهم در سال به حسن بپردازد! دیگر این که معاویه به تمامی کسانی که همراه حسن بن علی به جنگ آمده اند، امان بدهد و کاری به آنها نداشته باشد. شیعیان معتقدند که شرط دیگری هم در این عهدنامه بوده، حاکی از این که پس از مرگ معاویه، در صورتی که حسن بن علی زنده باشد، خلافت به او، و در غیر این صورت به حسین بن علی برادرش برسد (پس هنوز هم "خلافت"، و نه "امامت"، مد نظر حسن بن علی بوده است!) معمولن کسی که طالب صلح است، در موقعیتی نیست که شرط و شروطی بگذارد، و در ثانی او که روایتی از جدش می آورد که "باید امام امت باشیم، نه خلیفه..." چگونه بر سر خلافت پس از معاویه شرط و شروط می گذارد؟ این "شرط نامه" یا "بیعت" یا هرچه، با تعصب، در تواریخ متعدد به نفع طرف ضعیف که پیشنهاد صلح کرده، جعل شده است.
76 – با وجودی که طبق روایات، حسن بن علی بدون جنگ تن به صلح با معاویه داده، حسن سبب کدام بیم و وحشت در دل معاویه می شده است؟ برخی از محدثین شیعی (از جمله محمدباقر مجلسی) نوشته اند که معاویه می خواست پسرش یزید را پس از خود خلیفه کند، "جعده" (یکی از همسران حسن بن علی) را تطمیع کرد و گفت در صورت کشتن حسن بن علی، تو را عروس خود می کنم. اما پس از شهادت حسن بن علی به جعده گفت؛ به کسی که فرزند علی و فاطمه را کشته، چه اعتمادی می توان کرد که فرزند مرا به قتل نرساند؟ ابتدا بنظر می رسد معاویه در شام، دستش از هر زن و دختری کوتاه بوده که با "جعده" در کوفه تماس گرفته و جعده هم با وجودی که همسر امام بوده، ابلهی بیش نبوده که چنین فریبی را باور داشته است. اما نقل قول از معاویه به جعده، از آن حرف هاست که آشکارا جانبدارانه است. آنچه از قول معاویه به جعده آورده اند، نشان آن است که خود معاویه هم در رذالت و خبث طینت خود و خانواده اش، تردیدی نداشته و نسبت به حسن بن علی بیش از فرزند خودش یزید، ارادت می ورزیده است!
77- طبق روایات شیعه، شهربانو دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی بوده که به اسارت به مدینه آورده شده و (البته به اختیار خود!) همسر حسین بن علی شده است! ظاهرن همین یک فرزند (زین العابدین) را داشته و پس از زایمان فوت می کند (پاک کردن صورت مساله!) راویان شیعی همه جا از اصل و نصب "عالی" و "شریف" مادر زین العابدین نوشته اند! بی آن که به اوضاع دربار ساسانیان و "اشکوبه" یا حرمسرای وسیع هر کدام از شاهان این سلسله اشاره کنیم، که هر دختری سر راهشان می دیده اند (دختر کدخدا یا آسیابان یا..)، سه تا سه تا طلب می کرده و از همانجا به "اشکوبه"ی خود می فرستاده اند، و از پرستنده (کنیز)ی خوبروی و ناخوبرویی هم به یک سلام ساده نمی گذشته اند. کافی ست بدانیم که از جمله هدایای شاهان ساسانی به این یا آن قیصر یا خاقان یا امیر، بخشی از کنیزکان (حرمسرا) بوده که گاه شامل دهاده یا صد "کنیز خوبروی" می شده که همراه گنج و گوهر و "خوشباش" می فرستاده اند. با این همه فرض کنیم که این شهربانو خانم، تنها دختر یزدگرد بوده؛ چگونه است که شاه و شاهزاده همه جا، حتی امروز هم طعن و لعن می شوند، و مال مردم خور و خبیث و طاغوت اند، اما اینجا مایه ی "فخر" می شود؟ و اگر شهربانو به دلیل ازدواج با حسین بن علی به افتخار نائل شده، چه نیازی به ذکر اصل و نسبش داریم؟ در روایات شیعی، دست کم چهار امام از مادری سابقن برده به دنیا آمده اند که از دو تن آنها صریحن با عنوان "برده" (خریداری شده، نه اسیر جنگی) نام برده شده، اما در آنجا هم مادران به اندازه ی این "شاهزاده"، تقدیس شده اند. اگر امام به دنیا آوردن سبب برتری بوده، چه نیازی به ذکر سوابق شاهزادگی یا برده بودن مادران هست؟ با این همه یزدگرد و خاندان شاهی ساسانیان، دختران دیگری هم داشته اند که اسیر و برده شده باشند و به عقد و ازدواج دیگر اعضاء خانواده ی علی (یا مسلمانان دیگر) درآمده باشند... خود علی که در جنگ های ایران حضور نداشت، از حسن و حسین و خانواده اش هم در این سال ها (در روایات شیعی) چندان خبری نیست تا بدانیم چرا غنائم جنگ با ایران، از جمله اسراء، باید نصیب آنها شده باشد!
باری، محمد حنفیه در میان اولادان علی (کوچک ترین آنها)، پس از واقعه ی کربلا زنده بوده. نوشته اند که او مردی دانا و بزرگوار و مورد توجه علی بوده، همه جا در رکاب پدرش شمشیر می زده و... بخشی از مسلمانان پس از واقعه ی کربلا، گرد او (در مدینه!) جمع شدند و او را پیشوای خود دانستند. هم چنین نوشته اند که مختار ثقفی هنگام قیام (در کوفه)، به امام سجاد نامه نوشت تا به عنوان رهبر مسلمین با او بیعت کند. زین العابدین دعوت را رد کرد. مختار به محمد حنفیه متوسل شد، و او پذیرفت! از آنجا که مختار، حنفیه را "امام مهدی" یا امام زمان نامید، در بخش اول روایت، یعنی دعوت مختار از زین العابدین، تردید قریب به یقین وجود دارد. محمد حنفیه در سال 81 هجری درگذشت و آنان که به "مهدی" بودن او اعتقاد داشتند، به "کیسانیه" شهرت یافتند و معتقدند که او نمرده و در کوه "رضوی" به سر می برد تا روزی دوباره قیام کند (مقتل ابو مخنف). نوشته اند که در زمان امام صادق، "عبدالله محض" (از سوی پدر، نوه ی حسن و از سوی مادر، نوه ی حسین)، رییس اولاد امام حسن بود و صادق، رییس اولاد امام حسین. چون بنی هاشم خواستند با "یک نفر" بیعت کنند، عبدالله محض که بزرگ تر از صادق بود، فرزندش محمد را به عنوان "مهدی موعود" به بنی هاشم معرفی کرد. چون از جعفر صادق طلب بیعت کردند، به عبدالله گفت؛ هنوز هنگام "ظهور مهدی" نرسیده است. بعد هم، چرا تو را که شیخ ما هستی، بگذاریم و با پسرت بیعت کنیم؟ عبدالله خشمگین می شود و او را نفرین می کند! بهررو، اگر بنا بر برخی روایات، بپذیریم که سرآغاز "اسلام ایرانی" به ازدواج "شهربانو" با حسین بن علی باز گردد، این امر نه در زمان حسین بن علی (در 61 یا 63 هجری در کربلا کشته شده) بلکه بعدها در احادیث و روایات شیعی عنوان شده است. به احتمالی تاریخ طبری یا روایت "کلینی"، اولین منابع این خبر باشند. هر دوی این آثار، در قرن چهارم هجری تدوین شده اند. در این صورت نقطه ی آغاز تشیع در تواریخ، زین العابدین است که در شرح احوالش جز نمازهای دراز شب و ماندن طولانی بر سجده (سجاد) و البته بیماری اش، نکته ی بارزی ننوشته اند. انتخاب دیگر، یعنی محمد حنفیه، از هر لحاظ بر زین العابدین ارجحیت داشته، اما لابد از این که با جنگ بنی هاشم علیه بنی امیه موافق نبوده و در کربلا حضور نداشته و پیروانش، بیشتر عرب بوده اند، در تواریخ و روایات شیعی از "امامت" خلع شده و در عوض فرزند شهربانو، شهزاده ی ایرانی به این مقام برگزیده شده است!
78 – با مرور روایات شیعی معلوم می شود که این نواده ی یزدگرد (زین العابدین)، هنگام جنگ کربلا 23 ساله بوده و با وجود بیمار بودن، تا 34 سال بعد از واقعه ی کربلا هم زندگی کرده، 12 پسر و 4 دختر از او بجای مانده و... بهررو باید بیماری خطرناکی بوده باشد که در جنگ کربلا شرکت نداشته، چون در کربلایی که همه از تشنگی له له می زده اند، کسی زکام نمی شده یا آنفلوآنزا نمی گرفته است...
79 - سرنوشت همه ی امامان به مسمومیت با زهر ختم می شود. با توجه به قتل علی و حسین بن علی، بنظر می رسد تاریخ نویسان شیعی خواسته اند بقیه را هم به شکلی "شهید" کنند تا "شهادت" امامان همه گیر باشد! چرایی این مساله و اصولن نقش "شهادت" در اسلام شیعی (ایرانی) مساله ای ست که در بخش آخر به آن خواهم پرداخت. همین قدر بگویم که گرفتاری و زندانی شدن امامان شیعه و سرانجام مسمومیت و به "شهادت" رسیدن آنها در حالی ست که تقریبن همه شان طبق روایات، با خلیفه ی وقت بیعت کرده اند و هیچ کدام نه ادعای خلافت داشته اند، و نه مرتکب هیچ قیام و قعود و جنبشی علیه قدرت وقت شده اند. گاه مانند موسی کاظم، علی بن موسی الرضا و امام تقی، دوره ای هم مورد تفقد خلیفه ی وقت بوده اند. جز این که بگوییم خلفا "بیمار" بودند یا دستگاه خلافت اضافه تولید زهر داشته که هی به این و آن می خورانده، دلیل محکمه پسند دیگری نمی توان پیدا کرد!
بخش های قبلی را اینجا بخوانید
بخش هفتم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش ششم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش پنجم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش چهارم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش سوم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش دوم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش اول
https://www.goodreads.com/author_blog...
پیش از این به دشمنی پنهان ایرانیان با سه خلیفه ی اول، به ویژه عمر که فاتح ایران و شکننده ی ساسانیان بود، اشاره کرده ام. نسل گذشته ی ما باید مراسم جشن روز نهم ربیع الاول هر ساله را در خانواده های ایرانی به یاد داشته باشد (70). به این هم اشاره کردم که به چه دلایلی علی بن ابیطالب، نزد ایرانیان، مناسب ترین شخصیت برای سرآغاز چرخش اسلام، از اسلام عربی به اسلام ایرانی و شیعی بود. اصولن اگر چنین شخصیتی وجود می داشته، با دقت در احوالی که شرح داده اند، زندگی اش دارای فرازهایی آن چنان درشت و یکتا نبوده است. (71). برای درک بهتر اما، نگاهی گذرا بر روایات در مورد علی و فرزندانش لازم است. بر مبنای روایات شیعی از زندگی "چهارده معصوم"، با احتساب این که محمد 24 یا 25 ساله بوده که با خدیجه ی چهل یا 50 ساله ازدواج کرده، و پیوند فاطمه و علی در سال دوم هجرت صورت گرفته، و علی 24 سال قبل از هجرت به دنیا آمده و فاطمه هنگام مرگ، 18 ساله بوده، پس دختر محمد هنگام تولد، مادری حدود شصت هفتاد ساله، و پدری 45 ساله داشته، و خود 9 یا ده ساله بوده که به همسری مردی 7-26 ساله درآمده، و در طی 8-9 سال زناشویی (از دوم تا دهم هجری که تمامی جنگ ها و معاهدات و گرفتاری های مسلمانان تا فتح مکه و حجاز اتفاق افتاده و علی در مرکز این درگیری ها بوده) 5 بار از علی باردار شده، 4 فرزند (حسن، حسین، زینب، ام کلثوم) به دنیا آورده و یکی (محسن)، سه ماهه، سِقط شده است. بنا بر روایات، علی تا زنده بودن فاطمه، همسر دیگری نداشته (همان که در مورد محمد و خدیجه هم نوشته اند). علی حدودن 6-35 ساله بوده که همسرش فاطمه را از دست می دهد. در دوران پنج ساله ی خلافتش (59 تا 64 سالگی) نیز درگیر سه جنگ بزرگ بوده (72). پس علی در طول تقریبی 26 سال گوشه نشینی، هشت همسر برگزیده و 14 فرزند تولید کرده. در کارنامه ی علی یازده فرزند دیگر هم هست که از مادرانشان نامی برده نشده (در روایات شیعی تنها نام 9 همسر و 30 فرزند ثبت شده است!). علی در جنگ های پی در پی مسلمانان در ده سال اول هجری (بدر، حنین، احد، خندق، هوازن، خیبر، تبوک، و...) بصورتی فعال شرکت داشته و تا وفات محمد، 24 تا 34 سالگی خود را می گذرانده است. سپس 26 سال دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، از درگیری ها و جنگ های مسلمانان (فتح روم و سوریه و بین النهرین و ماورای اردن و مصر و البته فتح ایران) به دور بوده است. در 35 هجری به خلافت رسیده و در 40 هجری به قتل رسیده است. هنگام مرگ علی، حسن 38 ساله، حسین 36 ساله و محمد حنفیه 24 ساله بوده اند (73). باری، این تعداد همسر و فرزند، در این سال های عزلت علی به ظهور رسیده اند. بجز علی، امامان دوم و سوم حسن و حسین، امام ششم جعفربن محمدباقر، امام هشتم علی بن موسی الرضا و امام دوزادهم مهدی، در زندگی شش امام دیگر در هیچ تاریخ شیعی اتفاق قابل ذکری ثبت نشده است (74). واقعه مهم زندگی حسن بن علی، تدارک سپاه علیه معاویه و سپس بدون جنگ و درگیری، تن دادن به بیعت و بستن عهدنامه با معاویه است. بخشی از یاران او هنگامی که حسن اظهار داشت از جنگ با معاویه منصرف شده، و بخشی به دلیل مخالفت با مفاد عهدنامه حسن با معاویه، از او بریدند، عده ای به سپاه معاویه پیوستند و حتی گروهی علیه حسن بن علی شوریدند و او را زخم زدند (75)... با وجودی که در روایات شیعی قید شده که معاویه با این شرط نامه موافقت کرده، برخی از کسانی که برای جنگیدن با معاویه آمده بودند، از گرد حسن بن علی پراکنده شدند و به معاویه پیوستند. با این همه نوشته اند که معاویه از حسن وحشت داشت و از طریق حاکم مدینه یکی از همسران حسن به نام "جعده" را فریفت تا حضرت را مسموم کند (سال 50 هجری، 669 میلادی) (76).
معاویه در 680 درگذشت و به موجب وصیت نامه یی که رضایت (بیعت) بزرگان قبایل را همراه داشت، پسرش یزید بجای او به خلافت نشست. "مخالفین مانند سلیمان بن صرد الخزاعی، حبیب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه"، از طرفدران علی، به حسین بن علی نامه ای نوشتند و او را به رهبری گروه خود در کوفه دعوت کردند. دعوت های مشابهی هم از سوی یمنی های مقیم کوفه رسید، به این امید که حسین، رهبری قیام علیه خلافت یزید را سازمان دهد. اما حسین بن علی که دریافته بود بسیاری با یزید، و جماعتی با نا برادری خودش، محمد حنفیه بیعت کرده اند، به مکه عقب نشست و مصلحت دید پسرعموی خود مسلم بن عقیل را به کوفه بفرستد و اوضاع را ارزیابی کند. مسلم بن عقیل از هزاران نفر مردم کوفه برای حسین بن علی بیعت گرفت، و گویا همین سبب شد تا حسین در اندیشه ی خلافت، قیام کند. "یزید که از احساسات بالاگیرنده ی هواخواهان مسلم بن عقیل مضطرب شده بود، حکمرانی کوفه را به والی بصره، عبیدالله بن زیاد که نیرومندترین سردارش بود، سپرد و فرمان داد آشوب مسلم بن عقیل را به شدت سرکوب کند". اقدامات تلاقی جویانه و مجازات های شدید ابن زیاد، کوفیان و یمنی ها را به وحشت انداخت و از اطراف مسلم بن عقیل پراکنده شدند. کوشش مسلم بجایی نرسید و دستگیر و کشته شد. "در این هنگام حسین بن علی به نیمه راه کوفه رسیده بود". آرنولد (اسلام شناس) می نویسد؛ "پس از مرگ حسن بن علی، آرزوی پیروان خانواده ی پیامبر و موالی برای بازگردانیدن خلافت به آل علی از نو زنده شد. آنها حسین را به قیام دعوت کردند. اما حسین به شیعیان فهماند که بنا به رعایت عهدنامه ی برادرش با معاویه، تا زمان زنده بودن این خلیفه به ندای دعوت آنها پاسخ نخواهد داد. در 671 هجری، اندکی پس از آن که برادر خوانده ی معاویه، زیادبن ابیه، والی کوفه و بصره شد، حُجر (ابن عدی) و عده ای از شیفتگان محمد، کوشیدند تا قیامی در کوفه به راه اندازند. اما این امر تحقق نیافت زیرا مخالفین یزید کافی و سازمان یافته نبودند و نتوانستند پشتیبانی مردم کوفه را به دست آورند. حادثه ی غمبار مرگ حُجر و یارانش، فصلی دیگر از دفتر "شهادت" شیعیان است که حسین سرور آنها شد". (ماده تاریخ های "آرنولد" نشان می دهد که از منابع خاصی و دستچین شده ای اسفتاده کرده است). اما این که نوشته اند علی بن حسین (زین العابدین) از مادری به نام شهربانو، دختر یزدگرد سوم به دنیا آمده؛ حتی آرنولد (اسلام شناس) نیز، از روی تواریخ شیعه، معتقد است که "ایرانیان برای این تشیع را پذیرفتند که یکی از دختران یزدگرد به عقد یکی از فرزندان علی درآمد و ایرانیان در خاندان پیامبر، جانشینان پادشاهان خود را نیز باز یافتند" (77). زین العابدین شبانه روز گرم عبادت بوده و به خاطر سجده های طولانی (سجاد)؛ لقب گرفته و روی پیشانی اش جای مهر، پینه بسته بوده است. زین العابدین در کربلا حضور داشت و برخلاف برادران و برادر زادگان و عموها و فرزندان دیگر، و به دلیل "بیماری" در جنگ علیه "اشقیاء" و "دشمنان خاندان رسول خدا" شرکت نداشته (78). با وجودی که او هرگز شمشیر به دست نگرفته و جز خواندن یک خطبه در خرابه های شام یا مجلس یزید، در تمام سال های زندگی هیچ مبارزه ی لفظی هم با بنی امیه یا دیگری به نام او ثبت نشده، و تنها اشک می ریخته و بر روزگار پدر و برادرها و عموها در کربلا زاری می کرده، اما تخت و خلافت بنی امیه را به وحشت می انداخته، طوری که در 57 سالگی، خلیفه ی وقت، ولیدبن عبدالملک تصمیم می گیرد (لابد محض تفنن) زهرى به آن حضرت بخوراند (79).
علی بن الحسین (زین العابدین) از کربلا و شام، به مدینه آمد، بر کناره و ساکت، زندگی کرد، فرزندش محمد بن علی معروف به باقر نیز مثل پدر آرامش و سکوت را برگزید اما برادر کوچکش زیدبن علی، تا باقر زنده بود، در آرامش زیست و پس از مرگ برادر، در کوفه، کانون طرفداران خاندان علی، بر هشام بن عبدالملک، خلیفه ی اموی شورید، ده ماه جنگید و سرانجام در 123 هجری کشته شد. پیروان او به "زیدیه" معروف اند و پس از او گرد پسرش "یحیی" حلقه زدند. او نیز در قیام علیه خلیفه (125هجری) کشته شد. جعفر ملقب به صادق، که مادرش از اشراف قریش و از دودمان ابوبکر صدیق بود، در حد اعلای محافظه کاری زیست. نوشته اند پس از انقراض بنی امیه، خراسانیان از او خواستند تا خلیفه شود، رد کرد و خلافت به عباس رسید. از آنجا که ابومسلم در خانواده ی بنی عباس بزرگ شده بود و سرسپرده ی آنان بود، این ادعای شیعه، شبهه برانگیز است. صادق در 148 هجری درگذشت.
یادداشت ها؛
70 - نهم ربیع الاول به روایت اهل تشیع، روز قتل عمر خلیفه ی دوم به دست فیروزان ایرانی، معروف به "ابولولو" است. این روز را "عید عمرکشان" می خواندند، که بلافاصله پس از ایام عزاداری محرم و صفر است. نهم ربیع الاول روز تفریح و شادی بود و تا اوایل دهه ی چهل شمسی در خیلی از شهرهای ایران با تدارکات چند روزه برگزار می شد. از یک هفته ی پیش، زن ها در تدارک دوخت و دوز و آماده کردن عروسک های بزرگ پارچه ای و پنبه ای بودند، مثلن تجسمی از "عمربن الخطاب"! در جای جای این عروسک مسخره، ترقه های کوچک و باروت کار می گذاشتند. عصر نهم ربیع الاول، درست مانند شب چهارشنبه سوری، در هر محله ای مراسم "عمرکشان" برگزار می شد که همراه با ترقه و فشفشه و آتش بازی، عروسک ها را می سوازندند. زنان با نذر و نیازهای خاص خود، در این مراسم شرکت فعال داشتند.
71 – اگرچه شیعیان هم در برخی زمینه ها نظیر قد و بالای علی که به کوتاهی شهرت داشته، قادر به تغییر مساله نبوده اند، اما تلاش داشته اند از علی "رستم"ی بسازند!
72 - جنگ "جمل" چند ماه پس از آغاز خلافت علی، در اواخر 35 هجری آغاز شد. طلحه و زبیر که همراه عایشه و علیه علی بودند، توسط سپاه علی و فرزندانش، در نیمه ی سال 36 هجری، در نزدیکی بصره شکست خوردند. طلحه در جنگ و زبیر در راه فرار به مکه کشته شدند. سال بعد در ناحیه ی صفین در اطراف فرات، جنگ دیگری میان معاویه و عمرو عاص از یکسو، و علی و یارانش از سوی دیگر درگرفت. طبق روایات شیعی با وجود 110 روز تلاش دو طرف و کشته شدن 70 هزار نفر، جنگ به نتیجه ای نرسید و در حکمیت میان دو طرف، خلافت معاویه در شام مسجل شد. برخی از همراهان علی به نتیجه ی حکمیت اعتراض داشتند و به نام "خوارج" از علی جدا شدند. علی ابتدا سعی کرد با مذاکره، مساله را به شکلی حل و فصل کند. کار بجایی نرسید، و در 36 هجری جنگ دیگری در ناحیه ای اطراف بغداد، به نام "نهروان" درگرفت، و با وجود شکست "خوارج"، چندی بعد، علی به دست یکی از آنها (ابن ملجم) به قتل رسید. از روایات شیعی چنین پیداست که لشکر علی دارای اکثریت "موالی" یا اسیران (بندگان) ایرانی مقیم کوفه و بصره بوده اند. ضرب المثلی در مورد همراهان علی در جنگ هست که می گوید؛ "از بغض معاویه، نه از حب علی"، به این معنا که لشکر علی بخاطر دشمنی با معاویه به جنگ آمده بودند، و نه بخاطر محبت علی. در این سال ها این ضرب المثل را برای بسیاری از اعراب مسلمان گفته و شرح داده ام. تقریبن هیچ کدامشان آن را نشینده بودند. اصولن روایتی که آنها از جنگ صفین دارند، با روایت من تفاوت داشت. با این همه روشن است که هیچ کدام از این دو روایت، خالی از تعصب نیستند.
73- با تطابق ماده تاریخ ها در روایات شیعی، گهگاه به اشکالاتی بر می خوریم. عباس برادر تنی محمد حنفیه در واقعه ی کربلا کشته می شود. مادرشان کنیزکی بوده به نام "خوله" که در نبرد مسلمانان با قبیله ی حنفی، پشتیبان مسلمه ی "کذاب"، به اسارت در آمده و به علی تعلق گرفته و بعدها به "ام البنین" (صاحب دو پسر) ملقب شده است. تا آن زمان کنیز زاده بودن، هنوز در خانواده های عرب و قریش، نقش پایین تری داشته، اما از دوران امام ششم، از بردگان (تنها آنان که به عقد و ازدواج امامان در می آمدند!) به احترام یاد شده است. شاید علتش آن باشد که از آن دوره به بعد، تقریبن تمامی همسران و مادران امامان شیعی، کنیز و غیر قریشی بوده اند. اگرچه این مادران کنیز (بنده) در روایات شیعه، همه درس خوانده و فهمیده اند و نامشان اغلب با "بی بی" یا "خاتون" همراه می شود، و یکی دو تن مانند شهربانو، مادر زین العابدین (دختر یزدگرد)، و "نرجس"، مادر امام دوازدهم (دختر قیصر روم)، امیرزاده و شاهزاده از آب درآمده اند (البته در روایات شیعی!)
74 – آنچه در روایات شیعه در مورد زندگی و احوال امامان آمده، همان احادیث و اخبار تکراری در رفتار و گفتار و خطبه ها... از همان منابع؛ از "کلینی" (قرن چهارم هجری) تا "محدث قمی" (قرن چهاردهم)، اغلب با همان عبارات؛ "از فلان بن فلان شنیدم که از فلان بن فلان شنیده بود که از قول فلان بن فلان می گفت که حضرت چنین فرموده و چنان کرده..."، در عین حال سرشار از پیرایه های افسانه وارند! هیچ جا دلیل قابل پذیرش و قانع کننده ای نیست که چرا از میان فرزندان متعدد یک امام، تنها این یکی به امامت بعدی برگزیده شده و... حتی آنان که پس از فوت پدر، هفت یا هشت ساله بوده اند، جامع علوم زمان خود اند و بصورتی شگفت آور پاسخ هر مساله را در آستین خود دارند! همه با وجود بیعت با خلیفه ی وقت، نداشتن سپاه و لشگر، و بی هیچ اقدام نظامی یا طغیان علیه خلافت، سبب ترس و وحشت خلفا بوده اند. همه در شرایطی ناگوار زیسته اند، چند سالی از عمر خود را بدون هیچ دلیل، در زندان خلیفه ی وقت گذرانده اند و در انتها هم به دستور خلیفه ی وقت مسموم شده و به "شهادت" رسیده اند، اگرچه اغلب آنها هنگام مرگ، بالای پنجاه و شصت سال داشته اند! مثلن زندگی امام هشتم، به دلیل آن که در مشهد (ایران) مدفون است و طبق همان روایات، خواهرش معصومه که به دیدار او می رفته، در قم بیمار شده و همانجا فوت کرده و... هیچ ویژگی خاصی نیست، تا علت علاقه ی ایرانیان (مندرج در روایات شیعی) به او را که می نویسند سبب دعوت مامون از او به ولیعهدی شده، دریابیم. نوشته اند حضرت این دعوت را با "اکراه" پذیرفت! دو سال بیشتر در خراسان نبوده که به دلیل "وحشت مامون از محبوبیت او و کلاس های درسش"، مسموم شده! فرزندش تقی که هنگام مرگ پدر هشت ساله و ساکن مدینه بوده، در نوجوانی از سوی مامون به بغداد دعوت می شود و مامون دختر خود را به عقد او در می آورد! نوشته اند مامون از کشتن پدرش (رضا) احساس گناه می کرده و خواسته از تقی دلجویی کند، در حالی که طبق همین روایات، امام رضا فرزندان دیگری هم داشته که ظاهرن مامون در صدد دلجویی از آنها نبوده (چون امام شیعیان نشده اند!). حتمن امام تقی هم با "اکراه" دختر خلیفه را به زنی گرفته تا از "احساس گناه" خلیفه در مورد قتل پدرش بکاهد! لابد مزیتی در ازدواج با "دختر خلیفه" بوده که سبب آشتی و تخفیف گناه می شده است!
75 – این همه در روایات متعدد شیعیان در کتب مختلف و ادوار مخلتف، نوشته شده است. روایت کرده اند که چون سپاه حسن بن علی به محل "سباط"، به نزدیکی سپاه معاویه رسید، امام به یاران گفت که مایل نیست خونی ریخته شود و روایتی از قول جدش (محمد) بیان کرد که گفته؛ "ما باید امام امت باشیم. نه خلیفه ..." با این همه در مفاد صلح نامه که شیعیان آنرا "شرط نامه"ی حسن بن علی با معاویه می خوانند، آمده است که؛ وجوه پرداختی مسلمین به بیت المال تا این تاریخ، شامل "بیعت" نمی شود و در اختیار حسن بن علی می ماند تا خرج مسلمین کند. مالیات مناطقی نظیر بصره و اهواز پس از بیعت یا معاهده، هم چنان به حسن بن علی پرداخت شود (یعنی شراکت در "خلافت"!). و معاویه دو میلیون درهم در سال به حسن بپردازد! دیگر این که معاویه به تمامی کسانی که همراه حسن بن علی به جنگ آمده اند، امان بدهد و کاری به آنها نداشته باشد. شیعیان معتقدند که شرط دیگری هم در این عهدنامه بوده، حاکی از این که پس از مرگ معاویه، در صورتی که حسن بن علی زنده باشد، خلافت به او، و در غیر این صورت به حسین بن علی برادرش برسد (پس هنوز هم "خلافت"، و نه "امامت"، مد نظر حسن بن علی بوده است!) معمولن کسی که طالب صلح است، در موقعیتی نیست که شرط و شروطی بگذارد، و در ثانی او که روایتی از جدش می آورد که "باید امام امت باشیم، نه خلیفه..." چگونه بر سر خلافت پس از معاویه شرط و شروط می گذارد؟ این "شرط نامه" یا "بیعت" یا هرچه، با تعصب، در تواریخ متعدد به نفع طرف ضعیف که پیشنهاد صلح کرده، جعل شده است.
76 – با وجودی که طبق روایات، حسن بن علی بدون جنگ تن به صلح با معاویه داده، حسن سبب کدام بیم و وحشت در دل معاویه می شده است؟ برخی از محدثین شیعی (از جمله محمدباقر مجلسی) نوشته اند که معاویه می خواست پسرش یزید را پس از خود خلیفه کند، "جعده" (یکی از همسران حسن بن علی) را تطمیع کرد و گفت در صورت کشتن حسن بن علی، تو را عروس خود می کنم. اما پس از شهادت حسن بن علی به جعده گفت؛ به کسی که فرزند علی و فاطمه را کشته، چه اعتمادی می توان کرد که فرزند مرا به قتل نرساند؟ ابتدا بنظر می رسد معاویه در شام، دستش از هر زن و دختری کوتاه بوده که با "جعده" در کوفه تماس گرفته و جعده هم با وجودی که همسر امام بوده، ابلهی بیش نبوده که چنین فریبی را باور داشته است. اما نقل قول از معاویه به جعده، از آن حرف هاست که آشکارا جانبدارانه است. آنچه از قول معاویه به جعده آورده اند، نشان آن است که خود معاویه هم در رذالت و خبث طینت خود و خانواده اش، تردیدی نداشته و نسبت به حسن بن علی بیش از فرزند خودش یزید، ارادت می ورزیده است!
77- طبق روایات شیعه، شهربانو دختر یزدگرد، آخرین پادشاه ساسانی بوده که به اسارت به مدینه آورده شده و (البته به اختیار خود!) همسر حسین بن علی شده است! ظاهرن همین یک فرزند (زین العابدین) را داشته و پس از زایمان فوت می کند (پاک کردن صورت مساله!) راویان شیعی همه جا از اصل و نصب "عالی" و "شریف" مادر زین العابدین نوشته اند! بی آن که به اوضاع دربار ساسانیان و "اشکوبه" یا حرمسرای وسیع هر کدام از شاهان این سلسله اشاره کنیم، که هر دختری سر راهشان می دیده اند (دختر کدخدا یا آسیابان یا..)، سه تا سه تا طلب می کرده و از همانجا به "اشکوبه"ی خود می فرستاده اند، و از پرستنده (کنیز)ی خوبروی و ناخوبرویی هم به یک سلام ساده نمی گذشته اند. کافی ست بدانیم که از جمله هدایای شاهان ساسانی به این یا آن قیصر یا خاقان یا امیر، بخشی از کنیزکان (حرمسرا) بوده که گاه شامل دهاده یا صد "کنیز خوبروی" می شده که همراه گنج و گوهر و "خوشباش" می فرستاده اند. با این همه فرض کنیم که این شهربانو خانم، تنها دختر یزدگرد بوده؛ چگونه است که شاه و شاهزاده همه جا، حتی امروز هم طعن و لعن می شوند، و مال مردم خور و خبیث و طاغوت اند، اما اینجا مایه ی "فخر" می شود؟ و اگر شهربانو به دلیل ازدواج با حسین بن علی به افتخار نائل شده، چه نیازی به ذکر اصل و نسبش داریم؟ در روایات شیعی، دست کم چهار امام از مادری سابقن برده به دنیا آمده اند که از دو تن آنها صریحن با عنوان "برده" (خریداری شده، نه اسیر جنگی) نام برده شده، اما در آنجا هم مادران به اندازه ی این "شاهزاده"، تقدیس شده اند. اگر امام به دنیا آوردن سبب برتری بوده، چه نیازی به ذکر سوابق شاهزادگی یا برده بودن مادران هست؟ با این همه یزدگرد و خاندان شاهی ساسانیان، دختران دیگری هم داشته اند که اسیر و برده شده باشند و به عقد و ازدواج دیگر اعضاء خانواده ی علی (یا مسلمانان دیگر) درآمده باشند... خود علی که در جنگ های ایران حضور نداشت، از حسن و حسین و خانواده اش هم در این سال ها (در روایات شیعی) چندان خبری نیست تا بدانیم چرا غنائم جنگ با ایران، از جمله اسراء، باید نصیب آنها شده باشد!
باری، محمد حنفیه در میان اولادان علی (کوچک ترین آنها)، پس از واقعه ی کربلا زنده بوده. نوشته اند که او مردی دانا و بزرگوار و مورد توجه علی بوده، همه جا در رکاب پدرش شمشیر می زده و... بخشی از مسلمانان پس از واقعه ی کربلا، گرد او (در مدینه!) جمع شدند و او را پیشوای خود دانستند. هم چنین نوشته اند که مختار ثقفی هنگام قیام (در کوفه)، به امام سجاد نامه نوشت تا به عنوان رهبر مسلمین با او بیعت کند. زین العابدین دعوت را رد کرد. مختار به محمد حنفیه متوسل شد، و او پذیرفت! از آنجا که مختار، حنفیه را "امام مهدی" یا امام زمان نامید، در بخش اول روایت، یعنی دعوت مختار از زین العابدین، تردید قریب به یقین وجود دارد. محمد حنفیه در سال 81 هجری درگذشت و آنان که به "مهدی" بودن او اعتقاد داشتند، به "کیسانیه" شهرت یافتند و معتقدند که او نمرده و در کوه "رضوی" به سر می برد تا روزی دوباره قیام کند (مقتل ابو مخنف). نوشته اند که در زمان امام صادق، "عبدالله محض" (از سوی پدر، نوه ی حسن و از سوی مادر، نوه ی حسین)، رییس اولاد امام حسن بود و صادق، رییس اولاد امام حسین. چون بنی هاشم خواستند با "یک نفر" بیعت کنند، عبدالله محض که بزرگ تر از صادق بود، فرزندش محمد را به عنوان "مهدی موعود" به بنی هاشم معرفی کرد. چون از جعفر صادق طلب بیعت کردند، به عبدالله گفت؛ هنوز هنگام "ظهور مهدی" نرسیده است. بعد هم، چرا تو را که شیخ ما هستی، بگذاریم و با پسرت بیعت کنیم؟ عبدالله خشمگین می شود و او را نفرین می کند! بهررو، اگر بنا بر برخی روایات، بپذیریم که سرآغاز "اسلام ایرانی" به ازدواج "شهربانو" با حسین بن علی باز گردد، این امر نه در زمان حسین بن علی (در 61 یا 63 هجری در کربلا کشته شده) بلکه بعدها در احادیث و روایات شیعی عنوان شده است. به احتمالی تاریخ طبری یا روایت "کلینی"، اولین منابع این خبر باشند. هر دوی این آثار، در قرن چهارم هجری تدوین شده اند. در این صورت نقطه ی آغاز تشیع در تواریخ، زین العابدین است که در شرح احوالش جز نمازهای دراز شب و ماندن طولانی بر سجده (سجاد) و البته بیماری اش، نکته ی بارزی ننوشته اند. انتخاب دیگر، یعنی محمد حنفیه، از هر لحاظ بر زین العابدین ارجحیت داشته، اما لابد از این که با جنگ بنی هاشم علیه بنی امیه موافق نبوده و در کربلا حضور نداشته و پیروانش، بیشتر عرب بوده اند، در تواریخ و روایات شیعی از "امامت" خلع شده و در عوض فرزند شهربانو، شهزاده ی ایرانی به این مقام برگزیده شده است!
78 – با مرور روایات شیعی معلوم می شود که این نواده ی یزدگرد (زین العابدین)، هنگام جنگ کربلا 23 ساله بوده و با وجود بیمار بودن، تا 34 سال بعد از واقعه ی کربلا هم زندگی کرده، 12 پسر و 4 دختر از او بجای مانده و... بهررو باید بیماری خطرناکی بوده باشد که در جنگ کربلا شرکت نداشته، چون در کربلایی که همه از تشنگی له له می زده اند، کسی زکام نمی شده یا آنفلوآنزا نمی گرفته است...
79 - سرنوشت همه ی امامان به مسمومیت با زهر ختم می شود. با توجه به قتل علی و حسین بن علی، بنظر می رسد تاریخ نویسان شیعی خواسته اند بقیه را هم به شکلی "شهید" کنند تا "شهادت" امامان همه گیر باشد! چرایی این مساله و اصولن نقش "شهادت" در اسلام شیعی (ایرانی) مساله ای ست که در بخش آخر به آن خواهم پرداخت. همین قدر بگویم که گرفتاری و زندانی شدن امامان شیعه و سرانجام مسمومیت و به "شهادت" رسیدن آنها در حالی ست که تقریبن همه شان طبق روایات، با خلیفه ی وقت بیعت کرده اند و هیچ کدام نه ادعای خلافت داشته اند، و نه مرتکب هیچ قیام و قعود و جنبشی علیه قدرت وقت شده اند. گاه مانند موسی کاظم، علی بن موسی الرضا و امام تقی، دوره ای هم مورد تفقد خلیفه ی وقت بوده اند. جز این که بگوییم خلفا "بیمار" بودند یا دستگاه خلافت اضافه تولید زهر داشته که هی به این و آن می خورانده، دلیل محکمه پسند دیگری نمی توان پیدا کرد!
بخش های قبلی را اینجا بخوانید
بخش هفتم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش ششم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش پنجم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش چهارم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش سوم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش دوم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش اول
https://www.goodreads.com/author_blog...
Published on August 25, 2017 02:21
No comments have been added yet.