تاریخ به روایت ما (بخش هفتم)

بسیاری از ویژگی های علی، تحریفات و جعلیاتی ست که شیعیان، به ویژه در این پانصد ساله ی اخیر، به او بسته اند (58 الف). کل کلام این است که در میان صحابه و نزدیکان محمد، هیچ کس به اندازه ی علی از خصوصیاتی برخوردار نبوده تا بتواند بجای او شاخص اسلامی علیه اسلام مسلط و حاکم، قرار گیرد. طبق روایات شیعه، علی از شش سالگی در خانه و در دامان محمد بزرگ شده بود، پسر آن عموی پیامبر (ابیطالب) بود که محمد را بزرگ کرد و همراه خود به سفرهای تجارتی برد. علی هیچ کس را نداشته، به همین جهت از ابتدای اسلام که نوجوانی بیش نبود، در تمامی درگیری ها و جنگ ها کنار محمد ایستاد. حتی در جنگ هایی که مسلمانان و یاران محمد، او را تنها گذاشتند، علی جزو ده یازده نفری بود که با محمد ماند. اگر در آن شب کذا در مکه، دیگرانی چون ابوبکر بودند که محمد را در کیسه ای بر شانه ی خود از معرکه ی قتل، به در ببرند، این اما علی بود که بجای محمد در بستر او خوابید و طبق روایات شیعه، کم مانده بود که بسیار زودتر از آنچه بعدها اتفاق افتاد، جان بر سر این یاوری بگذارد. اگرچه به درستی نمی دانیم این وقایع به راستی اتفاق افتاده، یا بعدن به علی نسبت داده اند تا به مقام "امام علی" برسانندش، طبق همین روایات اما، علی داماد پیامبر شد و این هدیه را خود تقاضا نکرد، که پیشنهاد محمد بود و به روایتی گفت که خدا از او خواسته تا فاطمه را به همسری به علی بدهد. در برخی از جنگ ها، تنها حضور علی بود که سرنوشت را به نفع محمد تغییر داد. در تمام سال های اقامت محمد در مکه، سپس در هجرت و فتح مدینه و... قریشی ها بزرگ ترین مخالف پیامبر بودند و حتی خانواده ی محمد، بنی هاشم را که بخشی از قریش بود، علیه او شوراندند. سران قریش و قبایل دیگر مکه از اولین درگیری ها (واقعه ی بدر) تا آخرین سفر مکه، همه جا در جبهه ی مخالف محمد حضور داشتند، و علی بسیاری از مبارزان و سران این قبیله را در جنگ های متعدد به قتل رساند، طوری که او را "قتال العرب" نامیدند (58 ب). محمد بارها علی را به عنوان نزدیک ترین یار خود خواند و القابی نظیر "اسدالله" (شیر خدا) به او بخشید، و بر طبق روایات شیعه، در آخرین سفر حج، او را نزدیک ترین یار خود نامید. با وجودی که علی هنگام مرگ پیامبر، سی و چند ساله بود و در میان صحابه، بسیاری چون ابوبکر و عمر بودند که هم از نگاه سن و سال و هم از نگاه نفوذ بر یاران محمد و قبایل عرب، بر علی ارجحیت داشتند اما آنچه بیشتر از هر علت دیگر سبب شد تا شورای بزرگان در غیاب علی تشکیل شود و جملگی به ابوبکر، به عنوان جانشین پیامبر رای دهند، مخالفت سر سخت سران قریش و دیگر قبایل عرب با علی بود که به دلیل بی رحمی اش در کشتار مخالفین محمد، سران و بزرگان قریش، دل خوشی از او نداشتند (59). پس از محمد، علی تنها چند ماهی فاطمه را داشت و نوشته اند پس از مرگ فاطمه تنها ماند. شاید به همین علت با ابوبکر و سپس با عمر بیعت کرد. از همین روایات شیعه می توان دریافت که علی کسی نبود که با طرفدارانی اندک، گوشه ای بنشیند، بی آن که دیده شود و به شمار آید. به همین سبب هم در تمام 26 سالی که از حوزه ی قدرت دور ماند، روابطش با عمر و عثمان قطع نشد (60). علت بزرگ جنگ های سه گانه ی دوران کوتاه خلافت علی (جمل، صفین و نهروان) یکی هم عدم پشتیبانی و مخالفت سران قبایل عرب و مسلمان از او بود. عمر هنگام مرگ، شش نفر را برگزید تا از میان خود خلیفه ی بعدی را انتخاب کنند، علی جزو آن شش نفر بود اما آنجا هم اکثریت نیافت و عثمان انتخاب شد. پس از عثمان، با وجودی که معاویه پسر ابوسفیان و پسرعموی عثمان، از امارت شام کنار نرفت، علی از یاران معدود نزدیک به محمد بود که هنوز در قید حیات بودند، و در عین حال از دیگران بزرگ سال تر بود. با این همه مخالفان قدرتمندش، "طلحه" و "زبیر" (از یاران نزدیک محمد)، به تحریک عایشه پرداختند و علیه علی متحد شدند. در جنگ (جمل) علی و یارانش پیروز شدند. سپس معاویه به کمک عمروعاص، با ادعای دخالت علی در قتل عثمان، ادعای خلافت کرد و از علی بیعت خواست. در جنگ صفین اما، هیچ طرفی پیروز نبود (61). علی در تمام سال های برکنار ماندن از قدرت، در کوفه و مدینه و نقاطی بسر آورده بود که اکثریت ساکنانش "موالی" (62) بودند. از فرازهای بزرگ زندگی علی در ذهن ایرانیان، عدم شرکت او در جنگ های مسلمانان علیه ایران، و شکست امپراطوری ساسانی است. بخش عمده ی این جنگ ها در دوران عمر، و بخش پایانی آن در خلافت عثمان اتفاق افتاد؛ سال هایی که علی از خلافت دور بود. قاتلین عمر (فیروز، معروف به ابولولو) و عثمان نیز، از موالی به حساب می آمدند که با علی رابطه ی نزدیک داشتند. بیشتر رزمندگان سپاه علی در دوران خلافتش، موالی بودند...
بهررو، سوای نزدیکی و قرابتی که علی با محمد داشت، مورد بی مهری اعراب، به ویژه قریش هم بود. این مشخصات سبب شد تا علی به پرچمی علیه اسلام عربی تبدیل شود؛ عربی "تنها"، که مورد خشم و بی مهری اعرابی که "حقش را خورده بودند"، قرار می گیرد اما مورد محبت "موالی" (عمدتن اسیران و بندگان ایرانی) بوده! جنگ میان بنی هاشم و بنی امیه، سبب تضعیف قریش در مقابل دیگران می شد. نه حسن بن علی و نه معاویه طالب چنین ضعفی در درون قریش نبودند. به همین دلیل، ارجحیت اعراب و "آقایی" و سروری قریش بر دیگر ملیت ها در جهان اسلام، حتی در قوانین و مقررات ارث و تقسیم غنایم و تسلط بر بیت المال و... در دوران بعداز خلفای راشدین، بر جای ماند. موالی که آرمان گرایانه به "برابری" در اسلام معتقد بودند، در تمامی جنبش های ضد اموی و بعدها ضد عباسی شرکت داشتند. به حکومت رسیدن بنی عباس، خانواده ی دیگری از قریش، ایرانیان را بیش از پیش سرخورده و نومید کرد. اگرچه ایرانیان در ابتدا و سپس ترک ها و دیگر ملیت ها در دستگاه خلافت سهمی کوچک داشتند اما هرگز با عرب و قریش برابر محسوب نمی شدند. کوفه که از ابتدا یک شهر نظامی بود، مانند بصره، یکی از پایگاه های قدرت موالی شد که به دلیل قرار گرفتن بر سر راه حجاز و عراق عرب به ایران، در ارتباط جنبش موالی با ایرانیان، نقش اساسی داشت. کوفه در عین حال محل حکومت علی، و قتلگاه او شد. کوفیان که عمدتن از موالی ایرانی بودند، در شکل گیری جنبش های مخالف خلفای عرب و بسته شدن نطفه ی تشیع نقش اساسی داشتند. حسن بن علی بر خلاف پدر و برادرش حسین، آدم پرخاشگری نبوده (63). حسن در توجیه بیعت با معاویه گفته؛ "جدم از ما خواسته تا "امام" و پیشوای مسلمین باشیم و نگفته که "خلیفه"ی مسلمین هستیم". اما موالی به دنبال کسی بودند که مورد بغض و خصومت اعراب باشد و علیه خلافت آنها قد علم کند. آن زمان هنوز هم کسی به تشیع بمثابه شعبه ای از اسلام نمی اندیشید! موالی به احتمالی تنها به دنبال فروکشیدن اعراب از خلافت، و احراز هویت خود بودند. در مورد حسین اما که از پرخاشگری بهره داشت، ابتدا موالی با او همراه شدند اما چه شد که از او روی گرداندند و "او را تنها گذاشتند"؟ (64)
بنی عباس، پس از قتل ابومسلم، درباری در بغداد تدارک دیدند و از وجود ایرانیان و سپس ترکان، در اداره ی امپراطوری بهره بردند. آنها به هیچ کس، حتی به اعراب اعتمادی نداشتند و در باطن از ایرانیان هم بیمناک بودند. هارون که بظاهر برای خراسانیان اعتبار قائل بود، در سفر خراسان، در توس مرد و مامون فرزندش در ابتدا خراسان (مرو) را مرکز خلافت خود کرد. همین که بر برادرش امین پیروز شد (198 هجری)، بساط خلافت را به بغداد کشید (65). روزگاری بعد روشن شد که ابن عباس، پسر عموی ناتنی محمد و پدر خلفای اول و دوم عباسی (سفاح و منصور)، یک سیره نویس است و طالب قدرت. قیام های دهقانی و جنبش های دیگری برای درهم شکستن دستگاه خلافت بغداد پا گرفت. برخی از اینان به بهانه ی کشته شدن ابومسلم توسط منصور (خلیفه ی دوم عباسی)، خود را ادامه دهنده ی راه ابومسلم و سیاه جامگان می دانستند...
در یک جمع بندی کلی در برآورد زندگی دوازده "امام"، در اخبار و روایات شیعی، هیچ فراز مشخص و والایی بچشم نمی خورد. با نگاهی گذرا به زندگی محمد و سپس فاطمه، همسر علی بن ابیطالب و مادر حسن و حسین (پیچ اصلی گردش به سوی اسلام ایرانی)، کم و بیش روشن می شود که تفاوت روایت ها (در شیعه) به چه سمت و سویی تمایل دارند. به عبارتی در تمامی تفاوت های روایات اسلام ایرانی با روایت اسلام سنتی، هیچ آرایش اساسی و قابل باوری به مقام و منزلت این مقدسین نیفزوده اند، سهل است، تنها تلاش شده تا با داستان ها و افسانه های گاه نا باورانه ای درباره ی زندگی، رفتار و حالات آنها (مثلن رفتار فاطمه با خدمتکارش "فضه" و...) جامه ی "عربیت" را در لایه ی دوم یا سوم هویت آنها پنهان کنند. اگر ایرانیان نتوانسته اند نژاد "چهارده معصوم" را به شکلی از یادها بزدایند و آنها را "خودی" جلوه دهند، دست کم با تعاریف قصه وار و داستان گونه در مورد "نظر کردگی"، "مهربانی"، "صبوری"، "مظلومیت"، "معصومیت"، "دانش" خداداده و "آگاهی" به سر ضمیر دیگران، "شهادت" و غیره، تلاش کرده اند از آنها "ائمه ی اطهار" (معصوم و مظلوم و شهید) بسازند و به این وسیله تصویر "عربیت" آنها را کم رنگ کنند. هدف اصلی این تفاوت در روایات شیعی، هرچه بیشتر جدا نگهداشتن اسلام از "عربیت" و اخلاق و فرهنگ حجاز، خاستگاه جغرافیایی آن بوده است. این آرایش و پیرایش از دو سه قرن پس از دوران زندگی آنها توسط وقایع نگاران ایرانی الاصل صورت گرفته.(66)
بنی امیه و بنی هاشم، دو خانواده از قریش بودند که میان آنها عهد مودت قبیلوی جاری بود. اما بنی امیه در ابتدا، به دلیل تعداد بیشتر وابستگان و نام آوران، بر بنی هاشم برتری داشتند. با ظهور محمد و قدرت گرفتن تدریجی او، این معادله به نفع بنی هاشم در هم ریخت و سبب دشمنی بنی امیه شد، خصومتی که تا فتح مکه توسط مسلمانان، آشکارا ادامه داشت. پس از شکست و تسلیم قریش به محمد و یارانش، بنا بر روایات شیعی، محمد، بنی امیه را مورد بخشش قرار داد و آنها جملگی به اسلام گرویدند. بیش از نیمی از همسران محمد، از خانواده ی بنی امیه بودند! با این همه دشمنی این دو خانواده، به شکل رقابتی درونی ادامه داشت. بنی امیه سعی داشتند محمد و بنی هاشم را به نفع باورهای خود مصادره کنند و از ابوسفیان به بعد نیز، این مبارزه بر سر قدرت، از هر دو سو و به اشکال مختلف ادامه یافت (67). پس از محمد، درگیری بنی امیه و بنی هاشم از رو در رویی معاویه و علی آشکار شد و چون معاویه به انواع حیل (به یاری عمروعاص) پیروز شد، بعد از مرگ علی، حسن را هم به مصالحه و بیعت واداشت. معاویه اما تلاش داشت تا خلافت را از صورت انتخابی (شورای قبیله) بصورت انتصابی درآورد تا بنی هاشم را برای همیشه از خلافت محروم سازد. به همین دلیل، فرزندش یزید را جانشین خود کرد و از بزرگان قبایل برایش بیعت گرفت. درگیری حسین با یزید، بیشتر از آن خاطر بود که حسین می دانست اگر این روند را متوقف نکند، خانواده ی بنی هاشم برای همیشه از خلافت و قدرت دور می مانند. اگر حدیث یا نقل قولی که حسن در توجیه بیعت خود با معاویه از قول جدش محمد بیان کرده، واقعیت داشته باشد، حسین نیز باید به "امامت" بسنده می کرد و از "خلافت" می گذشت. شاید مردمی که حسین بن علی را در این نبرد تنها گذاشتند، می دانستند که ریشه ی این جنگ در مبارزه بر سر قدرت، و دشمنی دیرین میان دو خانواده است. این امر برای موالی (بندگان)، فریبندگی نداشت که زندگی و آرزوهای خود را بر سر اختلاف دو خانواده ی قریش (عرب) بر سر خلافت، بر باد دهند و به این وسیله بر تسلط اعراب بر جهان اسلام و ایران صحه بگذارند. (اگرچه قدرت به بنی هاشم بازنگشت، اما با وجود یاغی گری و عدم بیعت برخی از بزرگان با یزید، از جمله فرزند عمر، پس از یزید، طالع بنی امیه نیز افول کرد). شیعیان افول بنی امیه را به حساب قتل حسین در کربلا می گذارند و معتقدند که عقوبت قتل حسین و یارانش، دامن بنی امیه را گرفت. در تواریخی که بعدها ساختند و بر روغن واقعه ی کربلا افزودند، به نوعی آغاز تشیع را از آنجا می دانند. پس از کشته شدن حسین، ابن عباس و فرزندانش (بنی عباس) جای خانواده ی علی را در مبارزه با بنی امیه گرفتند. ابومسلم نیز، در همین خانواده با دشمنی بنی امیه بزرگ شده بود. نتیجه آن که با برانداختن آخرین خلیفه ی اموی و تصرف شام، ابومسلم خلافت را، بی هیچ نظری به خاندان ابن عباس سپرد. سقوط امویان همزمان با زندگی جعفربن محمدباقر (امام ششم) از بنی هاشم بود. جعفر در این جنگ قدرت، هیچ دخالتی نداشت و خانواده ی بنی هاشم به دلیل همین "بر کناره رفتن"، از محبوبیت بالایی برخوردار نبودند تا بتوانند لشکر و قدرت نظامی فراهم کنند. اصولن پس از حسین، در خانواده ی بنی هاشم هم اختلاف افتاد، و اعراب طرفدار بنی هاشم، جانب "محمد حنفیه" فرزند دیگر علی، برادر ناتنی حسین (برادر تنی عباس، و دومین پسر ام البنین) را گرفتند که از نظر زیرکی و سیاست و دانش، بر زین العابدین بسیار ارجحیت داشت. از همانجا این اختلاف داخلی به انشعابات متعددی درون خانواده ی بنی هاشم کشیده شد. پس از ابومسلم؛ المقنع، زاده و بزرگ شده ی خراسان، تلاش داشت تا پیروان پراکنده ی ابومسلم را گرد خود جمع کند. او برخلاف ابومسلم، مرد شمشیر نبود، بلکه خود را یک پیامبر می دانست و برای خود معجزه ای هم ترتیب داده بود. از آنجا که جامه و پرچم سیاه ابومسلم، نشان از عباسیان داشت (68) مقنع رنگ مقابل، یعنی سفید را برگزید و بصورت توتم جنبش خود درآورد. از همین رو پیروانش به سپیدجامگان ("مبیضه" در بین اعراب) معروف شدند. نوشته اند که در عقاید و آداب و رسوم سپیدجامگان، نشانه های بسیاری از عقاید مزدک و مانی وجود داشته. المقنع در 169 هجری از سپاه خلیفه شکست خورد. (69)
یادداشت ها؛
58 الف؛ نوشته اند علی اولین و آخرین کسی ست که در کعبه (خانه ی خدا) به دنیا آمده است. و توضیح داده اند که هنگام درد زایمان، مادرش از کنار کعبه می گذشته، از خدا یاری می طلبد و خدا هم دیوار کعبه را می شکافد و مادر علی وارد می شود و آنجا می زاید. اشکال اول این است که هنگام تولد علی، کعبه یک بتخانه بوده است (و نه خانه ی خدا). و دوم آن که چرا خدای کعبه، دیوار را شکافته و مادر علی از در داخل نشده، در حالی که باز شدن در ساده تر و سریع تر می توانسته رخ داده باشد. سوم آن که مگر کعله در آن لحظه خالی از زائران بوده است؟!
58 ب – بنیاد اعتقادی محمد، جمع کردن پریشانی و اختلاف میان قبایل کوچک و بزرگ حجاز بود. "دشمن مشترک" یکی از ابزارهای کهنه ی "وحدت" و یکپارچگی ست. این که همه جای قران و قوانین اسلام، از کشتن و نابود کردن کافران و دشمنان (دیگران) سخن رفته، و از همان ابتدا قبایل متعدد (ناباور به ایده ی محمد) در حجاز، و سپس رومیان و ایرانیان به مثابه "دشمن" و کافر و "دیگر" قلمداد شده اند، همه و همه در جهت از بین بردن پریشانی و اختلاف میان قبایل، و ایده ای در جهت اتحاد آنان در مقابل دشمنان مشترک بوده است. از آنجا که محمد خود شمشیرزنی قهار نبوده، علی بزرگ ترین یاور او محسوب می شد، و یاری اش در کشتن مخالفان، هر روز بر اعتبار او نزد محمد می افزود.
59 - شریعتی انتخاب ابوبکر در "سقیفه" را "کودتای انتخاباتی" می نامد که "ریشه ی طبقاتی" داشته و معتقد است که اشرافیت کهنه که بعد از پیروزی محمد، اسلام آورده بود، "بسرعت پایگاه طبقاتی خود را مشخص کرده در اولین فرصت، فریاد عدالت خواهی و ضد طبقاتی اسلام اولیه را در سقیفه خاموش و مظهر آن (علی) را خانه نشین کرد"! در حالی که بیست و شش سال بعد، علی نیز به همان شیوه ای انتخاب می شود که سه خلیفه ی قبل از او انتخاب شدند و مسلمانان با علی نیز، بر همان مبنا بیعت می کنند، و نه بنابر آنچه شیعیان "وصیت محمد" می نامند، و می دانند. از کلمات منسوب به علی آمده که خلافت ابوبکر، و بعد عمر و عثمان را برای جلوگیری از جنگ داخلی و "حفظ دماء مسلمین" پذیرفته، دست کم در ممنابع شیعه چنین آمده است. علی اما در زمان خلافت ابوبکر، عمر و عثمان، در زندگی اجتماعی حضور داشت اما نه شورش کرد و نه مبارزه ی منفی. در محافل و مجامع علنی هم سخنی از غصب حق خود نگفت. شریعتی حکومت های بعد از علی تا امروز را هم غاصب می خواند و جریانات جامعه ی اسلام را به رو در رویی "تشیع علوی" با "تسنن اموی" تقسیم می کند و در این زمینه "تشیع صفوی" را نیز تابعی از مسایل طبقاتی جامعه و برپایی یک نهضت "ایدئولوژیکی" طبقه ی حاکم می داند که در اصل دارای همان ماهیت "تسنن اموی"ست. "یکی خلافت آنها (امویان) را توجیه کرد و دیگری سلطنت اینها (صفویان) را". او در اصل "تسنن عثمانی" را در مقابل "تشیع صفوی" قلمداد می کند، یا بالعکس. (علی شریعتی، شیعه یک حزب تمام).
60 – در روایات شیعه، 25 سال آمده، اما با تطابق تاریخ میلادی (مرگ محمد 632 / ولادت علی 599 / آغاز خلافت علی 656) و این که علی در 57 سالگی به خلافت رسیده، پنج سال خلافت کرده، اما در 64 سالگی کشته شده، تفاوت ها به اغتشاش می انجامد، و نمی توان به محاسبه ی دقیقی رسید. اما با توجه به دو سال خلافت ابوبکر، 12 سال خلافت عمر و همین حدود خلافت عثمان، سال های برکناری علی از قدرت، از مرگ محمد تا رسیدن به خلافت، کمی بیش از 25 سال می شود. از سوی دیگر در روایات شیعی بسیار گفته و نوشته اند که علی در دوران خلافت سه خلیفه ی اول، مورد مشورت آنان بود، به گونه ای که انگار بی علی قادر به حکومت نبودند. این امر، بیشتر به بزرگ نمایی شبیه است. چنین بر می آید که تا مرگ عمر که خود در قضاوت و سیاست و رهبری، مردی شاخص بود، کمتر موردی پیش می آید که خلیفه ی وقت با علی مشورت کند. علی در این سال ها خودخواسته با عمر و عثمان معاشرت داشت. عمر امارت هیچ منطقه ای از جهان پهناور اسلام را به علی نسپرد. در روایات شیعی، در طول حکومت خلفا، علی همه جا به عنوان مخالف اعمال و رفتار خلیفه، در کنار نام برخی از یاران محمد نظیر اباذر غفاری و عمار یاسر، معرفی شده. و به نظر علی، عثمان خلاف قرآن و گفته های محمد رفتار می کرده و... اعراب به همین دلایل علی را در قتل عمر و عثمان، دخیل می دانستند و... بسیاری از آنچه در اخبار و روایات شیعی به علی نسبت می دهند، مغشوش و گاه متضاد است.
61 - طبق روایات شیعی، در جنگ صفین، نتیجه ی جنگ را به حکمیت گذاشتند. از سوی علی و یارانش، ابوموسی اشعری انتخاب شد و از سوی معاویه، عمروعاص. نوشته اند عمروعاص، موسی اشعری را فریب داد و قرار شد هر دو، ابتدا معاویه و علی را از خلافت خلع و در یک شورا، نفر سومی را به خلافت برگزینند. عمروعاص از موسی اشعری که پیرتر بود، خواست تا ابتدا او سخن گوید. موسی اعلام کرد که علی را از خلافت خلع می کند. نوبت به عمروعاص که رسید، بجای خلع معاویه، او را به خلافت برگزید. شاید به همین علت شیعیان همه جا عمروعاص را به حیله گری منتسب می کنند. علی ناچار تن به این حکمیت داد اما برخی یارانش زیر بار این حکم نرفتند و از در مخالفت برآمدند و به "خوارج" معروف شدند. علی با خوارج رو در رو شد (جنگ نهروان)، آنها را شکست، اما در انتها به دست یکی از همین خوارج کشته شد.
62 - موالی یا بندگان، عمدتن اسیران، به ویژه اسیران ایرانی بودند که اغلب ساکن کوفه و بصره بودند، نسل های بعدی مسلمانانی که با وجود به دنیا آمدن در نواحی مختلف منطقه ی عرب زبان، به دلیل عدم تعلق به قبایل بومی (عرب)، هم چنان "موالی" خوانده می شدند؛ بندگان در مقابل "مولا" (سید، آقا)، که لقب اعراب بود.
63 – راویان شیعی معتقدند که امام حسن بنا به مصلحت عموم و برای جلوگیری از جنگ و خونریزی با معاویه بیعت کرد. پس قیام حسین، در فاصله ی کوتاهی پس از بیعت حسن با معاویه، خلاف "مصلحت عموم" و اسلام بوده؟! روی دیگر سکه، پرهیز حسن از رویارویی با معاویه است. بهر دلیلی که بود، حسن بخش بزرگی از یاران خود را از دست داد. مفاد "عهد نامه"ای که شیعیان به حسن بن علی با معاویه نسبت می دهند، از جمله این است که؛ (معاویه) خون مسلمین را نریزد، عدالت اسلامی را رعایت کند، خلافت را به فرزندانش نسپارد، و اگر زودتر از حسن بن علی فوت کرد، خلافت به حسن و در غیر این صورت به برادرش حسین بن علی بازگردد و...با توجه به این که معاویه سپاهش را تا ماورای اردن پیش آورده بود، هیچ نشانه ای دال بر قدرت و برتری حسن بن علی نبوده. ظاهرن عهد نامه دارای بندهای دیگری هم بوده است. یکی هم این که؛ آنچه تا زمان بیعت در بیت المال و در اختیار حسن بوده، شامل این بیعت نمی شود (روایات شیعی توضیح می دهند که امام حسن نمی خواست پولی که به عنوان خمس و زکوة و سهم امام به نام او به بیت المال رسیده، به معاویه برسد، حال آن که زکوة و سهم امام، مالیات هایی ست که پس از حسن بن علی معین شده) بهرحال، با توجه به نقل قولی که از زبان حسن و از قول جدش محمد، درباره ی "امامت" برای مسلمین، نه "خلافت" بر آنها، گفته شده، مغایرت مفاد این معاهده آشکار است. بر اساس چنین شروطی به اعتقاد شیعیان، معاویه در برخی زمینه ها، از جمله تعیین جانشینی فرزندش یزید، نقض عهد کرده است. اصولن روایت شیعیان از عهدنامه، به معاهده ی یک "فاتح" با معاویه ی شکست خورده می ماند، حال آن که بین حسن و معاویه جنگی رخ نداده و پیشنهاد بیعت و عهدنامه از سوی حسن بوده است. برخی راویان شیعی معتقدند؛ حسین بیعت با یزید را به دلیل ناشایستگی یزید نپذیرفت. آنچه مسلم است، این صلح یا بیعت (حسن با معاویه) دردسر بزرگی برای شیعیان است که همه جا در کتب و رساله های مختلف، سعی بر "توجیه" آن داشته اند.
64 – واقعیت به مساله ی بیعت باز می گردد، که نوعی انتخاب مردم بوده. حسن وقتی دید اکثر مردم با معاویه بیعت کرده اند، پیشنهاد صلح داد و بیعت کرد. حسین نیز مشاهده کرد که پس از معاویه، بسیاری با یزید و جمعی با برادر ناتنی حسین، "محمد حنفیه" بیعت کردند. ابتدا به دعوت کوفیان برای بیعت پاسخی نداد، یا به روایتی پسرعمش مسلم بن عقیل را بجای خود فرستاد. در روایت شیعیان، "اهل کوفه" بیمار بنظر می آیند. نوشته اند مسلم بن عقیل، ابتدا مورد استقبال کوفیان قرار گرفت و به حسین نوشت، هرچه زودتر به کوفه بیا. اما یزید، ابن زیاد را به حکومت کوفه فرستاد و او (ابن زیاد) مسلم بن عقیل را دستگیر کرد. با این همه حسین از مکه بطرف کوفه راه افتاد و... علت این تغییر عقیده چه بوده است؟ روایت است که محمد حنفیه در مکه (یا مدینه) حسین بن علی را از رفتن به کوفه و عراق، منع کرد. از مجموع روایات، چنین بر می آید که حسین نه آن چنان که شیعیان معتقدند، طرفدار "حق" بود، و نه آنچنان که نوشته اند، سر مخالفت با ظلم و استکبار اموی داشت. او بیشتر با اولاد ابوسفیان، معاویه و یزید مشکل داشت. از همین رو عدالت جویان و برابری خواهان و آنان که به وعده های شفاهی و رویایی "اسلام" دل بسته بودند، کم کم از دور و اطرافش پراکنده شدند، شاید نه به آن دلیل که وعده ها را "دروغ" می دیدند، و حسین را طالب قدرت، بل به این دلیل که مایل نبودند در درگیری میان خانواده ی ابوسفیان و بنی هاشم، وجه المصالحه باشند. چرا تنها افراد خانواده ی حسین (بنی هاشم) تا آخر با او ماندند؟
65- مامون از مادری ایرانی بود، و امین، از مادری عرب. چون امین در بغداد بر تخت پدر نشست، مامون در خراسان ماند و بخاطر جلب نظر ایرانیان، پرچم سبز بنی عباس را به رنگ سیاه (سیاه جامگان و ابومسلم) برگرداند. سرداری ایرانی به نام طاهر ذوالیمینین را به سرکردگی سپاه خود، به مقابل سپاه برادرش امین به سرکردگی عیسی بن ماهان فرستاد. طاهر بر اعراب پیروز شد، و سر امین را برای برادر به مرو فرستاد. پس از مدتی، طاهر که بر منویات مامون در سوء استفاده از نارضایتی ایرانیان از اعراب، پی برده بود، قیام کرد و بر خلیفه شورید، مامون بساط خلافت به بغداد کشید، و طاهر سلسله ی طاهریان را در خراسان بنا نهاد (205 هجری)
66- از آنجا که همین مقدار تحریف و جعل در روایات، مورد اعتراض و رد باورمندان شاخه های دیگر اسلام قرار گرفت، باید پنداشت که اگر چنین موانعی پیش روی راویان متعصب شیعی (ایرانی) نبود، دامنه ی این تحریفات و جعلیات از حد و حدود "خانواده ی محمد" می گذشت و دامن خود او را هم می گرفت.
67- در میان آل هاشم نیز، پس از چندی بر سر خلافت و جانشینی محمد، و این که مهدی امت کیست، اختلاف بود. اختلافی که به نزاع و خشونت و قتل های بسیاری کشیده شد. نوشته اند که علی پس از جنگ جمل، برای دیدن عایشه به خانه ی عبدالله، پسر خلف (از بنی امیه) رفت. آنجا بر مرگ دو پسر عبدالله که در جنگ جمل کشته شده بودند، می گریستند. زن عبدالله خلف به علی گفت؛ "ای پسر ابیطالب، ای کشنده ی دوستان و بر هم زننده ی جمعیت مردمان، خدا فرزندانت را یتیم کند چنان که فرزندان ما را یتیم کردی".
68 – نوشته اند تغییر رنگ پرچم (توتم) عباسیان از سبز به سیاه (نشان ابومسلم)، توسط مامون، برای جلب توجه طرفداران ابومسلم (ایرانیان و موالی) بوده، چرا که مامون برای به دست آوردن خلافت از چنگ برادرش امین که مورد توجه اعراب بود، به یاری ایرانیان نیاز داشت.
69- پس از مرگ هارون الرشید، مامون که طالب جانشینی خلافت پدر بود، مرکز خلافت را در "مرو" و خراسان نگه داشت تا از پتانسیل مخالفت ایرانیان با اعراب، در مقابله با برادرش امین در بغداد، استفاده برد.

بخش های قبلی را اینجا بخوانید
بخش ششم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش پنجم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش چهارم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش سوم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش دوم
https://www.goodreads.com/author_blog...
بخش اول
https://www.goodreads.com/author_blog...
4 likes ·   •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on August 20, 2017 02:54
No comments have been added yet.