ناپدید شدن Quotes

Rate this book
Clear rating
ناپدید شدن ناپدید شدن by نیکزاد نورپناه
122 ratings, 3.28 average rating, 29 reviews
ناپدید شدن Quotes Showing 1-10 of 10
“چرا زن و شوهرها تی‌شرت با طرح ماهی پادار به هم هدیه می‌دهند؟ واضح است که این کار غلطی‌ست. اما من همین نکته ساده را نمی‌فهمیدم. از همان عکس، همانی که با تی‌شرت مسخره و موهای کوتاه-بلندم لبخند زده‌ام به دوربین، معلوم است که یک آدم نفهمم. معلوم است که عاقل نیستم. لبخندم توی عکس ادا نیست. یعنی این‌طوری نبود که ناراحت بودم و صرفا با سیاسی‌کاری لبخند زده‌ام، نه، آن لبخند مال آدم گیج و گولی است که انگار کلا هیچی نمی‌فهمد.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“ملال برای فرد متأهل ممنوع است. در تنهایی حداقل راحت می‌شود بی‌حوصله و سگ‌اخلاق بود. این حداقل خوبی‌اش است، بدون جواب پس دادن به کسی می‌شود در ملال غوطه خورد. می‌شود نهار نان خالی خورد و حتی همان را هم پنج دقیقه بعد از نهار بالا آورد.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“همان اوایلش توافق کرده بودیم بچه نداشته باشیم و بچسبیم به درس و کارمان. آن دوران کار متجددی به نظر می‌رسید، و ما هم عاشق شکستن ساختارها بودیم، اما الان فکر می‌کنم این تيوری، یعنی ازدواج بی‌بچه، محصول فکر دو تا احمق بود. ما، دو تا بی‌سروپا، چرا فکر کردیم در نسخه‌ای که نسل پشت نسل جوابش را پس داده دست ببریم؟ ازدواج یک «نهاد» است و مثل هر نهادی قواعد خودش را دارد. با همان قواعد سر پاست. ما این‌قدر کودن بودیم که دل‌بخواهی شروع کردیم قواعدش را انگولک کنیم. طبعا کل نهاد خراب شد، آوار شد روی سرمان.می‌گفتیم ازدواج‌مان به خاطر عشق است و عشق‌مان به قدری بزرگ است که تا آخر ماجرا را پیش می‌برد، بدون نیاز به بچه و سایر محرک‌های مصنوعی. اما نبرد. زودتر از چیزی که آدم انتظارش را دارد عشق به عادت و عادت به کسالت تبدیل می‌شود. قوای اولیه ته می‌کشد. حرف نداشتیم. توی سکوت باید می‌نشستیم و شام می‌خوردیم.«عزیزم روزت چه‌طور بود؟» جواب این سؤال دو ثانیه طول می‌کشد: «خوب بود»، و هنوز کل شب مانده بود که «سپری» شود.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“با بچه‌های فامیل بودیم. نقاشی می‌کردیم. مادربزرگ‌مان مراقب‌مان بود. پدر و مادرم سر کار بودند. این اولین باری بود که از «کار» بدم می‌آمد. چون می‌دیدم پدر و مادرم سر کارند و نمی‌توانند مثل ما خوش بگذرانند.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“لابد میلی باعث می‌شود که سیگاری روشن کنم، اما لذتش انگار ناقص است؛ پک‌های اول کیف می‌دهد و بعد لذتش فروکش می‌کند، تلخ و سنگین می‌شود. انتظار برعکسش را دارم، منتظرم با جلو رفتن بهتر بشود، به اوجی برسد، اما اوجی ندارد. درمان گرسنگی غذا خوردن است و در نقطه مشخصی سیر می‌شویم، میل ارضا شده، گرسنگی رفع شده، اما سیگار این نقطه مشخص را ندارد، میلی‌ست که ارضای قطعی ندارد، انتهای هر سیگار می‌شود ابتدای سیگار بعدی.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“بهرام می‌گوید من خودم حقیرم، یعنی حقارت ذاتی‌ام باعث می‌شده که از عیدی گنده خان‌عمو تحقیر بشوم. می‌گوید حقارت به فقر گره خورده و تو، یعنی من، مثل بقیه ضعفا و فقرا منتظر موقعیتم برای این‌که تحقیر بشوم، می‌گوید ضعفای کل دنیا دائما در حال تحقیر شدن هستند اما این دلیل نمی‌شود که واقعا کسی تحقیرشان کرده باشد.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“کارمندی تمام‌وقت به نوعی ادامه همان روال مدرسه بود. آن‌جا هم مهم‌ترین چیز نظم بود. سر وقت حاضر شدن، صف بستن، حضور و غیاب. اگر نمره دانش‌آموز در درسی کم می‌شد ایراد مهلکی نبود اما اگر دو ساعت دیرتر می‌رفت مدرسه و نمره انضباطش خراب می‌شد آن‌وقت قضیه بیخ پیدا می‌کرد.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“حتی گربه که ذاتا لال است در جواب پرسش گاهی شده که میومیوی معنی‌داری کند. اما بهرام نه. اتفاقا جایی که نیاز به نظراتش نیست خیلی تر و فرز چیزی می‌پراند، اما الان، الان که یک سؤال خیلی شسته و رفته برایش مطرح کرده‌ام به پنجره نگاه می‌کند. سکوت.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“مشکل این‌جا بود که در روزهایی که به راهم و هدفم معتقدتر بودم احساس می‌کردم که اتفاقا مدت‌هاست بیدار شده‌ام و مدت‌هاست تصمیم گرفته‌ام بقیه کارمندان خواب‌زده دنیا را هم بیدار کنم. این هم مشکل دیگرم است: هر موضوعی به سرعت ابعاد فراتر از خودش پیدا می‌کند. هر چیزی معانی نهانی پیدا می‌کند و هر حرفی به صورت اشاره‌ای به حرکتی انقلابی تفسیر می‌شود.”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
“از پول بدم می‌آید. و دقیقا به دلیل نفرتم از پول دوست دارم شرایطم جوری باشد که مجبور نباشم دائما به پول فکر کنم. دوست دارم از پول عبور کنم و پشت سرم را هم نگاه نکنم. البته این عبور تنها به یک روش ممکن است: پولدار شدن؛”
نیکزاد نورپناه, ناپدید شدن
tags: پول