Mohadese > Recent Status Updates

بریم برای بازبینی نهایی یه کتاب دیگه!
بازی‌های میراث با ترجمه خانم نجلا محقق به زودی از نشر نون.

پ.ن: واسه این کتاب خیلی ذوق دارم، قشنگ براش زنبیل گذاشته بودم که بازبینی نهایی‌ش زو بگیرم 😂

افسانه‌های توی کتاب >>>>>>>>>>

گریه آدم‌ها دوتا علت داره؛ یا از عذاب وجدانه یا به‌خاطر ضعف.

بهترین راه کشتن یه خاطره، اینه که آدم دیگه درباره‌ش حرف نزنه

«قصه‌های کودکانه پایان خوش دارن. »
«قصه‌های گورا این‌طور نیستن. همه آخرش خوراک گرگ‌ها می‌شن. ما
بچه‌ها رو از همون کوچیکی با قصه‌هامون می‌ترسونیم. هرچی باشه بچه‌ای‌
که بترسه بیشتر احتیاط می‌کنه.

این‌قدر داستانش کشش داره که یه جاهایی یادم می‌ره دارم تصحیح‌ش می‌کنم و مجبورم دوباره برگردم بخونمش! به‌زودی با یه ترجمه خفن از نشر مجازی چاپ می‌شه♡

... به بچه‌ها بفهمانیم که هیچ‌چیز گرانبهاتر از زندگی نیست و زندگی بی‌نهایت کوتاه است.

برای رسیدن به خواسته‌هات، باید پات رو فراتر از ترس‌هات بذاری.

کتاب‌های محدثه در این کانال به فروش می‌رسند:
https://t.me/+ROfLNp3VoEk4Y2I0

اخطار: این کتابا قلب و روح من هستند لطفا با احتیاط وارد شوید

به گمانم، اگر همه‌ی ما حافظه عالی‌ای داشتیم، برای نسخه‌های قبل‌تر خودمان سوگواری می‌کردیم، درست مثل وقتی که عزیزی را از دست می‌دهیم.

درست وغلط مفاهیمی هستن که از احساسات آدمی سرچشمه می‌گیرن. چیزی جز داستان‌هایی نیستن که ما خودمون اون‌ها رو ساختیم و بهشون معنی بخشیدیم. اون‌ها با هیچ واقعیت عینی‌ای مطابقت ندارن. تنها چیز واقعی بقای ماست.

آقای دارن‌شان راضیم ازت!!!
اگر این ۷۰ صفحه باقی‌مونده خرابش نکنی و نخوای الکی کشش بدی، واقعا ۵ ستاره حقته.

به‌به! پسندیدم آقای دارن‌شان :))

از اونجایی که تا آخر کتاب خیلی مونده امیدوارم هیچ چیز خوب پیش نره. چون خیلی لوس میشه تا آخرش گل و بلبل باشه!

" خلاص شدن از شر جسد چندان سخت نیست. اگه وحشت‌زده نشی احتمال اینکه گیر بیفتی خیلی کمه. بندازش تو دریا، پرتش کن توی چاه، توی جنگل چالش کن. اون‌هایی گیر می‌افتن که سعی می‌کنن جسد رو تکه‌تکه کنن یا توی اسید حلش کنن."

ثبتش کردم، شاید یه روز به کارمون بیاد :)))))

صفحه ۱۹ / با این مقدمه‌ای که حسین شهرابی برای کتاب نوشته، سطح توقعم از کتاب چسبیده تو سقف!

جالب‌تر شد!!!

سرنوشت هیچ‌کسی تنهایی نیست. این خود آدم‌ها هستن که اون رو انتخاب می‌کنن یا نمی‌کنن. تنهایی به هیچ‌کس تحمیل نشده.

داستان در مورد یه نویسنده‌س که در مورد اشباح و مسائل فراطبیعی می‌نویسه و برای نوشتن می‌ره تو دل مکان‌های تسخیر شده و دنبال اشباح می‌گرده.
حالا سوال این‌جاست که خود آقای دارن شان هم برای نوشتن کتاباش از این کارا می‌کرده؟
یکم وایب اعتراف داره :))))

اولین کتابیه که از آقای دارن‌شان می‌خوام بخونم!
امیدوارم به اندازه‌ی شهرت نویسنده‌ش خفن باشه.

یکی از چیزایی که باعث می‌شه یه رمان جنایی یا تریلری‌جات رو بیشتر بپسندم اینه که بتونم درست حدس بزنم! :دی

می‌خواستم فقط تورقش کنم و ببینم موضوعش چیه،
اما رسیدم صفحه ۱۳۵!

امروز داشتم فکر می‌کردم من هر چی از کتابای آقای حاجی زاده خوندم چاپ نشده :)) و بعد از حدود ۴ سال روابط عمومی باژ بودن، وقتشه گریشاورس رو بخونم.
خلاصه که یه چالش برای خودم در نظر گرفتم که تا هفته آینده این ۶ جلد رو بخونم.

داستان دوم به نظرم حوصله سربر بود، تا این که پایانش رو خوندم و واقعا مورمور شدم.
چقدر زیبا بود.
و حقیقتا از این هم خوشم اومد که چقدر قشنگ با یه نصف صفحه نویسنده کلا نظر آدم رو راجع به داستان عوض کرد!

آدم‌هایی که در آسمان سیر می‌کنند، بد نیست هرازگاهی زمین بخورند.