Kaaveh > Recent Status Updates

بعد یک و نیم سال کارنتلی ریدینگ‌هام صفر شد! 😅

"اولین چیزی که با مشاده نفس خود آموختم این بود که برخلاف تمام کتاب‌هایی که خواندم و در تمام کلاس‌هایی که شرکت کردم، تقریبا هیچ‌چیز راجع به ذهن خود نمی‌دانستم و کنترل بسیار کمی بر آن داشتم."

تحقیقات نوروساینس معلوم کرد هر انتخابی که انسان‌ها می‌کنند، از انتخاب غذا تا انتخاب جفت، نه ناشی از یک اراده آزاد مرموز، بلکه حاصل محاسبات احتمالات در میلیاردها نورون در کسری از ثانیه است.

"Mindfulness meditation has been shown to improve depression and even suicidal thinking."
خودم بعنوان سابجکت تجربش کردم و تاییدش میکنم.

مطالب این کتاب رو باید تو مدرسه میخوندیم!!!

امسال عمیقترین چیزی ک شنیدم نه توی کتاب، بلکه توی فیلمی بود:

"−اِی تويی که به جايی می‌روی که هيچکس جرأتش را ندارد، خدای من می‌شوی؟
+معمار ... بالاخره تو را ملاقات کردم. تو دوباره خانه‌ات را از نو بنا نخواهی کرد.
−ولی خانه‌ی تو من هستم. و تو درون من زندگی می‌کنی.
+ای فرمانروای نَفْس من، تو توهمی بيش نيستی. تو وجود خارجی نداری. زمين، گواه من است."

-بودا

In other words, there's nothing else to say other than "Breath, motherfucker."
Love,
Wim Hof

مقدمه جالبیه! 😄

"بهنگام بمیر! زرتشت چنین می‌آموزانَد.
براستی، آنکه بهنگام نمی‌زید، چگونه بهنگام تواند مُرد؟"

"آدم فقط پرسش‌هایی را می‌شنود که قادر به یافتن پاسخی برای آنهاست."

"پدران و مادران، ناخواسته، از فرزندان خود چیزی همانند خود می‌سازند-و این کار را «تربیت» می‌نامند. هیچ مادری در ته دل شک ندارد که کودکی که زاده است «مال» اوست و هیچ پدری از این حق چشم نمی‌پوشد که فرزند را تابع دریافتها و ارزشگذاریهای خود کند. و روزگاری هم بود که برای پدر این حق را می‌شناختند که درباره زندگی یا مرگ نوزاد، هرگونه صلاح میداند تصمیم بگیرد."

"برکه کهن
جهیدن غوکی
و آبی که به صدا درمی‌آید."

ماتسو باشو (۱۶۴۴-۱۶۹۴)
مشهورترین هایکو ادبیات ژاپن

«دیگی که خالی نباشد، بکار نیاید.»
-لائوتسه

"جوانی-سلامت-زنده بودن؛
اینها ۳ خواستگاه غرور هستند. بودا می‌گوید که با تامل درباره این مسائل میتوان به گذرا بودنشان پی‌برد و از توهم تداومشان رهید. این باعث میشود تا حس ناراحتی و تنفری که از دیدن بیماری و مرگ به فرد دست می‌دهد، از میان برود."

"بوداییان چه راهب و چه غیر، باید این ۵اصل را مدام بیاد داشته باشند:
۱. من با پیری مواجه‌ام، نمی‌توانم از ویری بگریزم.
۲. من در معرض بیماری‌ام، نمی‌توانم از مرض بگریزم.
۳. من گرفتار مرگ‌ام، نمی‌توانم از مردن بپرهیزم.
۴. من از هرآنچه برایم دلپذیر و عزیز است، جدا خواهم شد.
۵. من مالک و وارث کردارهایم هستم..."

"قرن‌های متمادی اغنیا و جیـره خوارانشـان در سـتایش «شـرافت كـار و زحمـت» داد سـخن داده و زندگی ساده و بی‌تجمل را ستوده و تجلیل كرده‌اند. سنگ مذهبی را به سینه زده‌اند كه می گوید احتمال رفتن فقرا بـه بهشت از اغنیا بیشتر است - درست همانگونه كه مردها سعی می‌كردند به زنان بقبولانند كه بردگی جنسـی متضـمن شرافت و نجابتی خاص است."

"در انگلسـتان اوایل قرن نوزدهم، ۱۵ ساعت كار در شبانه‌روز برای یك كارگر امری عادی و معمولی بود. اطفال نیـز اغلـب همـین اندازه كار می‌كردند. وقتی اشخاص مزاحم و فضول گفتند كه این مقدار كار مثل اینكه قدری زیاد است، گفته شد كار بزرگ‌ها را از میگساری و اطفال را از شیطنت باز می‌دارد."

"شاید بتوان گفت که طرز فکر، احساس و باورهای افراد تقریبا می‌تواند به هر حالتی درآید. تنها کافیست جامعه آنها را مجاب کند که آن کارها «طبیعی» است."

زمان: ۱۲۶۵م
مکان: ناحیه موسو چین
مارکو پولو: "آنها با اینکه یک مرد بیگانه با همسر، دختر یا خواهرشان در خانه‌شان رابطه جنسی برقرار کند، هیچ مشکلی ندارند. آنان اعتقاد دارند این حرکت باعث خوشنودی الهه‌ها و بت‌هایشان است و در نتیجه این عمل، به ایشان کالاهای مادی زیادی اعطا می‌کنند.
بسیار اتفاق می‌افتد یک فرد بیگانه برای ۳-۴ روز با همسر فرد ساده‌لوح می‌خوابد."

"برای اینکه جامعه "کانلا" یک زوج را واقعا ازدواج کرده درنظر بگیرد، گام‌های متعددی وجود دارد. مثلا زن جوان باید از طریق خدمت‌رسانی در «جشن‌های اجتماعی مردان» برای خود پذیرش اجتماعی بدست آورد. این، شامل آمیزش‌های جنسی پی‌در‌پی با ۱۵ تا ۲۰ مرد است. اگر عروس آینده، خوب از عهده این کار برآید، از مردان مذکوذ مواجبی در قالب گوشت دریافت می‌کند که در روز جشن بطور مستقیم به مادرشوهر آینده‌اش تحویل داده می‌شود."

"قرن هفدهم، مکالمه یک مبلغ دینی با یک سرخ پوست:
-"شایسته نیست زن، شخصی غیر شوهرش را دوست بدارد. و اینکه بین زن او و سایر مردان شیطان حضور دارد، و به این شکل نمیتواند مطمئن باشد پسری که کنارش است، فرزند واقعی اوست."
ـ"معنی این حرف را نمی‌فهمم، شما فرانسوی‌ها تنها به فرزندان خود عشق می‌ورزید. اما ما عشق خود را از هیچ یک از فرزندان قبیله‌مان دریغ نمی‌کنیم.""

"تعداد گونه‌های نخستی تک‌همسر که در گروه‌های اجتماعی بزرگ زندگی می‌کنند دقیقا صفر است- مگر اینکه اصرار کنید انسان تنها نمونه چنین موجودی است. از میان صدها نخستی، آن نخستی‌های معدودی نیز که تک‌همسر هستند، همه برفراز درختان زندگی می‌کنند. نخستی‌ها را که کنار بگذاریم، تنها ۳٪ پستانداران و یکی از ده هزار گونه بی‌مهرگان را می‌توان از لحاظ جنسی تک‌همسر محسوب کرد."

"فیلیپ اریکسون انسان‌شناس، درمورد مرد جوانی می‌نویسد که ساعت‌ها در کلبه‌ او مخفی شده بود تا از دست دخترخاله(دختر عمه) شهوتی‌اش در امان بماند. زیرا اگر دخترخاله(دختر عمه)اش او را گیر می‌اورد، خلاف قانون بود که دست رد به سینه‌ی دخترخاله‌اش بزند. در اخلاقیات قوم «ماتیس»، این کار جرمی بسیار جدی‌تر از خیانت جنسی محسوب می‌شود."

دیدن این موارده که باعث میشه ارزش ذاتی برای فرهنگ و سنت قائل نشم. چیزی که مهمه، کاراییه!