حیدر خسروی

Add friend
Sign in to Goodreads to learn more about حیدر.

https://t.me/Scarecrow7

Loading...
Sadegh Hedayat
“مجاناً محکوم به تماشای رجاله بازی و گند و گه کاری هستیم، پوستمان کلفت شده هیچ جور تأسفی هم برایمان باقی نمانده. زمستان مثل خایه حلاج ها در اتاق مان می لرزیم و تابستان مثل ماهی روی خاک افتاده پر پر می زنیم. جای یک دقیقه آسایش نیست. گاهی از مقاومت خودم وحشت می کنم.”
Sadegh Hedayat, هشتادودو نامه به حسن شهید نورایی

رضا براهنی
“شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخت
که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند
که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم، چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم
شبانه روز دریدم، دریدم
که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ؛ من سگش
چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
نیامد
کشیده‌ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چُنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
ولی گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم
که آفتاب بیاید
نیامد”
رضا براهنی, خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم

Sohrab Sepehri
“دلم گرفته،
دلم عجیب گرفته است.
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی‌رهاند.
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.”
سهراب سپهری, مسافر - هشت کتاب
tags: grief

Bohumil Hrabal
“I asked him to forgive me, without knowing what for, but that was my lot, asking forgiveness, I even asked forgiveness of myself for being what I was, what it was my nature to be. Depressed,”
Bohumil Hrabal, Too Loud a Solitude

محمدعلی بهمنی
“تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آن گاه
چه آتش ها كه در این كوه برپا می كنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها، خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
كه این یخ كرده را از بی كسی، ها می كنم هر شب
تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب”
محمدعلی بهمنی
tags: poem

5085 داستان كوتاه — 3326 members — last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
141788 تازه‌های کتاب — 804 members — last activity May 04, 2022 11:47PM
معرفی کتاب‌هایی که به تازگی منتشر شده اند‫.
220 Goodreads Librarians Group — 304917 members — last activity 1 minute ago
Goodreads Librarians are volunteers who help ensure the accuracy of information about books and authors in the Goodreads' catalog. The Goodreads Libra ...more
year in books
فرشاد
167 books | 2,917 friends

Saeed a...
812 books | 394 friends

Mazdak ...
641 books | 140 friends

Mojtaba...
2,140 books | 2,590 friends

Seyed H...
755 books | 1,900 friends

Mahshad
645 books | 21 friends

Navid T...
951 books | 474 friends

Arthur ...
1,485 books | 844 friends

More friends…



Polls voted on by حیدر

Lists liked by حیدر