نشر اسم
https://www.goodreads.com/esmpub
“دست ها نشان می دهند آدمی در زندگی راحت بوده یا سختی کشیده. حتی خبر از عاشقی آدم ها هم می دهند”
― کولی با شکلات تلخ
― کولی با شکلات تلخ
“تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار ایم من ....”
―
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کار ایم من ....”
―
“هیچ قلبی بهواسطه هماهنگی به قلب دیگر متصل نمیشود، در عوض آنها عمیقاً بهواسطه زخمهایشان به هم پیوند خواهند خود. درد به در پیوند میخورد، آسیب به آسیب. تا صدای ضجه بلند نشود، سکوت معنا ندارد و تا خونی ریخته نشود، بخشش معنی پیدا نمیکند.”
― Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage
― Colorless Tsukuru Tazaki and His Years of Pilgrimage
“ملیکا و فاطمه از پس پرده حیاط را نگاه می کردند. فاطمه گفت: «نمی گویم جعفر، می گویم قابیل! با پدرم، با برادرم ، با مادرم و با ما چه ها که نکرده است!»
ملیکا گفت: «به نظر سوگوار نمی آید.»
فاطمه گفت: «فکر می کند آب گل آلود شده است. می خواهد ماهی درشت بگیرد. اما کور خوانده. اگر مادرم نیست جلویش را بگیرد، من که هستم!»
و به ملیکا نگاه کرد و انگار متوجه شود که در حضور او حرف خوبی نزده، با تأكيد گفت: «ما!»
ملیکا لبخند زد و سر تکان داد. فاطمه گفت: «برویم!»
ملیکا به آسمان نگاه کرد. صدای امام در گوشش پیچید: «جدم، موسی ابن جعفر که سلام بر او باد، فرموده است هرگاه از زمین و زمینیان دل تنگ شدی، به آسمان نگاه کن و سه بار بگو: بسم الله الرحمان الرحيم.»
رمان دوازدهم - ص100”
― دوازدهم
ملیکا گفت: «به نظر سوگوار نمی آید.»
فاطمه گفت: «فکر می کند آب گل آلود شده است. می خواهد ماهی درشت بگیرد. اما کور خوانده. اگر مادرم نیست جلویش را بگیرد، من که هستم!»
و به ملیکا نگاه کرد و انگار متوجه شود که در حضور او حرف خوبی نزده، با تأكيد گفت: «ما!»
ملیکا لبخند زد و سر تکان داد. فاطمه گفت: «برویم!»
ملیکا به آسمان نگاه کرد. صدای امام در گوشش پیچید: «جدم، موسی ابن جعفر که سلام بر او باد، فرموده است هرگاه از زمین و زمینیان دل تنگ شدی، به آسمان نگاه کن و سه بار بگو: بسم الله الرحمان الرحيم.»
رمان دوازدهم - ص100”
― دوازدهم
“من هم ميتوانستم
مثل تمام زنان
آينهبازي کنم
ميتوانستم قهوهام را در گرماي تختخوابم
جرعهجرعه بنوشم
و وراجيهايم را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعتها
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلربايي کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانستم خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
ميتوانستم
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
ميتوانستم
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فرياد نزنم
ميتوانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهي زندانيها با زندان کنار بيايم
من ميتوانستم
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانستم
آه همهي غمگينان را
فرياد همهي سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همهي اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم”
―
مثل تمام زنان
آينهبازي کنم
ميتوانستم قهوهام را در گرماي تختخوابم
جرعهجرعه بنوشم
و وراجيهايم را از پشت تلفن پي بگيرم
بي آنکه از روزها و ساعتها
خبري داشته باشم
مي توانستم آرايش کنم
سرمه بکشم
دلربايي کنم
و زير آفتاب برنزه شوم
و روي امواج مثل پري دريايي برقصم
ميتوانستم خود را به شکل فيروزه و ياقوت درآورم
و مثل ملکهها بخرامم
ميتوانستم
کاري نکنم
چيزي نخوانم و ننويسم
و تنها با نورها و لباسها و سفرها سرگرم باشم
ميتوانستم
شورش نکنم
خشمگين نشوم
با فاجعه ها مخالفت نکنم
و در برابر رنجها فرياد نزنم
ميتوانستن اشک را ببلعم
سرکوب شدن را ببلعم
و مثل همهي زندانيها با زندان کنار بيايم
من ميتوانستم
سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم
و از عذاب وجدان فرار کنم
من ميتوانستم
آه همهي غمگينان را
فرياد همهي سرکوبشدگان را
و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم
اما من به همهي اين قوانين زنانه خيانت کردم
و راه کلمات را برگزيدم”
―
نشر اسم’s 2025 Year in Books
Take a look at نشر اسم’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by نشر اسم
Lists liked by نشر اسم
















































