“چرا مرا
با ظرفهاي شكسته مقايسه ميكني
من كه هنوز ميتوانم تو را صدا كنم
من كه هنوز برگ زرد را نشانهي پاييز ميدانم
تنها گاهي از نااميدي
با افسوس آهي ميكشم
سپس پنجره را در سرما ميبندم
هنوز تفاوت ميوههاي تابستاني و زمستاني را
ميدانم
همانطور كه ميان اتاق ايستاده بودم
سال تحويل شد
دو سه پرنده به سرعت پر زدند
سپس در افق گم شدند
سپس پيري من و تو آغاز شد
ماهيان قرمز سفرهي هفت سين
با دهان باز
با تعجب ابدي ما را نگاه ميكردند
بر جامههاي نو روح افسردهي ما
دوخته شده بود
تو را سه بار خواندم
نميشنيدي
پنجره را گشودي
گفتم: هياهو نيست، شهر خلوت است
ما تنها در اين شهر هستيم
تا غروب فردا فقط يكديگر را
نگاه كرديم و گريستيم
گفته بودي: شايد معجزهاي رخ دهد
تا ما اين خانه را ترك گوييم”
―
Share this quote:
Friends Who Liked This Quote
To see what your friends thought of this quote, please sign up!
34 likes
All Members Who Liked This Quote
Browse By Tag
- love (101783)
- life (79789)
- inspirational (76199)
- humor (44484)
- philosophy (31149)
- inspirational-quotes (29018)
- god (26978)
- truth (24820)
- wisdom (24766)
- romance (24454)
- poetry (23414)
- life-lessons (22740)
- quotes (21216)
- death (20617)
- happiness (19110)
- hope (18643)
- faith (18509)
- travel (18058)
- inspiration (17464)
- spirituality (15801)
- relationships (15735)
- life-quotes (15658)
- motivational (15446)
- religion (15434)
- love-quotes (15430)
- writing (14978)
- success (14221)
- motivation (13345)
- time (12905)
- motivational-quotes (12657)





























