“چرا مرا
با ظرفهاي شكسته مقايسه ميكني
من كه هنوز ميتوانم تو را صدا كنم
من كه هنوز برگ زرد را نشانهي پاييز ميدانم
تنها گاهي از نااميدي
با افسوس آهي ميكشم
سپس پنجره را در سرما ميبندم
هنوز تفاوت ميوههاي تابستاني و زمستاني را
ميدانم
همانطور كه ميان اتاق ايستاده بودم
سال تحويل شد
دو سه پرنده به سرعت پر زدند
سپس در افق گم شدند
سپس پيري من و تو آغاز شد
ماهيان قرمز سفرهي هفت سين
با دهان باز
با تعجب ابدي ما را نگاه ميكردند
بر جامههاي نو روح افسردهي ما
دوخته شده بود
تو را سه بار خواندم
نميشنيدي
پنجره را گشودي
گفتم: هياهو نيست، شهر خلوت است
ما تنها در اين شهر هستيم
تا غروب فردا فقط يكديگر را
نگاه كرديم و گريستيم
گفته بودي: شايد معجزهاي رخ دهد
تا ما اين خانه را ترك گوييم”
―
با ظرفهاي شكسته مقايسه ميكني
من كه هنوز ميتوانم تو را صدا كنم
من كه هنوز برگ زرد را نشانهي پاييز ميدانم
تنها گاهي از نااميدي
با افسوس آهي ميكشم
سپس پنجره را در سرما ميبندم
هنوز تفاوت ميوههاي تابستاني و زمستاني را
ميدانم
همانطور كه ميان اتاق ايستاده بودم
سال تحويل شد
دو سه پرنده به سرعت پر زدند
سپس در افق گم شدند
سپس پيري من و تو آغاز شد
ماهيان قرمز سفرهي هفت سين
با دهان باز
با تعجب ابدي ما را نگاه ميكردند
بر جامههاي نو روح افسردهي ما
دوخته شده بود
تو را سه بار خواندم
نميشنيدي
پنجره را گشودي
گفتم: هياهو نيست، شهر خلوت است
ما تنها در اين شهر هستيم
تا غروب فردا فقط يكديگر را
نگاه كرديم و گريستيم
گفته بودي: شايد معجزهاي رخ دهد
تا ما اين خانه را ترك گوييم”
―
“می تراود مهتاب
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
***
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند
”
―
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
***
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند
”
―
“دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد”
―
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد”
―
“
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
”
―
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
”
―
بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
— 59 members
— last activity May 08, 2015 10:26AM
هدف از راه اندازی این گروه معرفی کتاب های خوب و رد و بدل کردن اطلاعات درباره نمایشگاه میباشد .
Iranian Young Adult Fans
— 249 members
— last activity Jul 22, 2024 08:24AM
A little book club for Iranian's Young Adult English fans. ...more
سید مرتضی میر’s 2025 Year in Books
Take a look at سید مرتضی میر’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Favorite Genres
Polls voted on by سید مرتضی میر
Lists liked by سید مرتضی میر













































