(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
سید مهدی موسوی

“می ترسم از دیوها و هیولاها
می ترسم از یک عالمه تردید
این داستان بدجور مشکوک است
باید که از این راه برگردید

از جنگل ارواح می ترسم
از سایه های ساکت و موذی
از باد که در شاخه می پیچد
آهسته با آهنگ پیروزی

با درد تکه تکه خواهد شد
هرکس که قلبی مطمئن دارد
مادربزرگم وقت مرگش گفت
که واقعا این خانه جن دارد

هرجا چراغ روشنی دیدی
در دورهای خالی از اوهام
یا چشم های خیره ی گرگی ست
یا برق دندان های خون آشام

کولاک سنگینی است چون شیطان
در آسمان برف می روبد
انگار خون تازه می خواهد
دیوی که هرشب مشت می کوبد

کوه بلند شهر را یک روح
از استخوان سگ تراشیده
داغ است مثل خنده ی شیطان
خونی که روی شیشه پاشیده

آینده ی این شهر تاریک است
آینده ی این شهر غمگین است
جن ها کت و شلوار می پوشند
این قصه ی شهری نمادین است

در انتظار مرگ، خاموشیم
جز خون و گریه ارتباطی نیست
مادربزرگم قبل مردن گفت
که تا ابد راه نجاتی نیست”

سید مهدی موسوی, انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه تعداد گوسفندان
Read more quotes from سید مهدی موسوی


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!



Browse By Tag