آیات شیطانی

انالله و انا الیه راجعون
به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می رسانم مولف کتاب "آیات شیطانی" که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است، هم چنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می باشند. از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعا آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هرکس در این راه کشته شود شهید است. انشاء الله. ضمنا اگر کسی دسترسی به مولف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته، روح الله الموسوی الخمینی 25/11/67
در سال های اولیه ی ظهور محمد، قدرتمندترین مخالفان آیین او، طایقه ی قریش بودند، کعبه مرکز بت های بزرگ قبایل حجاز بود و منصب پرده داری کعبه را قبیله ی قریش به عهده داشت. در صورت گرایش مردم به آیین محمد، اعتبار بت های کعبه از میان می رفت، و بزرگان قریش قدرت و نفوذ خود را از دست می دادند. عدم پذیرش آیین محمد از سوی سران قریش نیز، مانع بزرگی سر راه گسترش اسلام و محمد بود. پیامبر در برخی زمینه ها به سازش تن داد و امتیازاتی به بزرگان قبایل بخشید. ازدواج با دختران برخی از آنها نظیر ابوبکر، ابوسفیان، عمر و... از این نمونه بودند؛ گسترش آیین و رسیدن به قدرت. یکی از شواهد این تعامل، داستان الهه های بزرگ کعبه، "لات، منات و عزی"ست که به "قضیه ی غرانیق" معروف است. گفته شده که این سه الهه در دو آیه ی مکی، "دختران خدا" نامیده شده اند (سوره ی "نجم" پس از آیات نوزدهم و بیستم) و احترام و زیارتشان به مسلمانان توصیه شده. در آیات مزبور گفته شده که از این بت ها امید شفاعت مى رود.
چندی بعد، پیامبر پشیمان شد و اظهار داشت آیات مزبور از سوی شیطان بر زبان او جاری شده. شرح واقعه در "تاریخ طبری" آمده است؛ "جبرئیل بر محمد نازل شد... و پیامبر دانست که فریبى در كار بوده...از این که بر خدا دروغ بسته، اندوهگین شد، به جبرئیل گفت؛ "آن كه این دو آیه را بر من خواند، به تو مى مانست"! جبرئیل او را شماتت کرد. چون اندوه پیامبر افزون گشت، آیه ای بر بخشایش محمد نازل شد. (تاریخ طبری، جلد 2، ص 78) در "سیره ی ابن اسحاق" (جلد یک، ص 178 و 179) و "شرح البخاری" (جلد 8، ص 333) نیز، واقعه به همین صورت روایت شده. برخی از مورخین عرب، نظیر "ابن خطیر الدمشقی" نیز، داستان را تایید کرده اند، و برخی نظیر "ابن حجیر المصری" آن را ساختگی دانسته اند. به روایتی پس از محمد، آیات مزبور از قرآن حذف شد. از آنجا که آیات مزبور (به استناد کلام محمد) از شیطان دانسته شده، یک اسلام شناس اروپایی در قرن نوزدهم، آنان را "آیات شیطانی" نامید؛ عنوانی که سلمان رشدی بر رمان خود گذاشته. در متن داستان نیز اشاراتی به این آیات و الهه ها کرده است. اما اشاره ای به جعلی بودن این آیات نکرده. غرض نهایی رشدی در رمان، آن است که "متون مقدس" و اصولن "خالق"، ساخته ی ذهن "مخلوق" (انسان) است. خدایی که قادر است جهان را بیافریند، بهر کاری تواناست، و می تواند از دید مخلوق پنهان باشد و... جنجال بر سر این رمان نیز این نظریه را تایید کرد که؛ آنچه ساخته ی بشر است، نیاز به حفاظت از سوی بشر دارد، وگرنه با یک پرسش زیر سوال می رود!
در فاصله ی چهار ماه از انتشار "ایات شیطانی" تا "فتوا"ی آیت الله خمینی، مسلمانان در سرزمین های مختلف بجز ایران، نسبت به انتشار این رمان عکس العمل هایی بروز دادند. سر کشیدن جام زهر، پذیرش قطع نامه، میلیاردها دلار هزینه، صدها هزار کشته و زخمی و معلول و آواره، ویرانی خوزستان و کردستان، و نابودی اقتصاد مملکت و... می توانست ملت خواب آلوده را بیدار کند. نه قدس فتح شده بود، نه کربلا، بخشی از سرزمین ایران هم در کنترل صدام بود. کشتار فله ای زندانیان بفرمان خمینی (تابستان 67)، نامه پرانی های آیت الله منتظری در مخالفت با اعدام ها، بیماری خمینی هم مزید بر علت شد. بیم آن می رفت که با مرگ "امام"، سر نخ های قدرت از دست ملایان به در شود و... طبق موازین آخوندی، با ایجاد یک بحران تازه، ذهن مردم از واقعیات منحرف می شد... در هند، انتشار کتاب ممنوع شد. در انگلستان دکتر رییس کالج اسلامی کتاب را حمله ی مستقیم به اسلام، اعلام کرد... مدیران موسسات اسلامی لندن، نامه ی سرگشاده ای به مقامات و مسلمانان سراسر جهان نوشتند و... "آیات شیطانی" 26 سپتامبر منتشر شد و تا اوایل اکتبر، در هند، پاکستان، مصر، عربستان سعودی، سومالی، مالزی، قطر، اندونزی، سودان و آفریقای جنوبی، ورود کتاب ممنوع شد. "سید پاشا" دبیر کل اتحادیه ی سازمان های اسلامی بریتانیا در نامه ای به خانم تاچر، تقاضا کرد که دولت، نویسنده ی کتاب را محاکمه کند. در نوامبر، سفرای کشورهای مسلمان در لندن (بدون سفیر ایران) جهت اتخاذ سیاستی واحد علیه کتاب، گرد هم آمدند. آیات شیطانی در برخی جاها آتش زده شد. در دسامبر سفرای پاکستان و قطر و سومالی در لندن، اعتراضیه ای به وزارت کشور انگلستان فرستادند. پس از تظاهرات ژانویه در برادفورد، راه پیمایی در بیرمنگام و لندن، تظاهرات پاکستان در فوریه پنج کشته و صد زخمی داشت. در کشمیر نیز یک نفر کشته و حدود شصت نفر زخمی شدند. مراسم 22 بهمن در ایران، بی سخنی از "آیات شیطانی" برگزار شد. اما سه روز پس از 22 بهمن، پنج ماه پس از انتشار "آیات شیطانی"، فتوا صادر شد. میر حسین موسوی نخست وزیر، روز عزای عمومی اعلام کرد. سیدعلی خامنه ای رییس جمهور، حکم خمینی را "تنفیذ" کرد و رییس مجلس، هاشمی رفسنجانی اظهار داشت این یک توطئه ی برنامه ریزی شده برای شکستن قداست اسلام است. حجت الاسلام حسن صانعی، رییس بنیاد پانزده خرداد، برای هر ایرانی که به این حکم عمل کند، 200 میلیون تومان و برای هر فرنگی که رشدی را به قتل برساند، یک ملیون دلار جایزه تعیین کرد. سلیمان ماجدالشاهین، معاون وزیر خارجه ی کویت گفت؛ سر و صدایی که خمینی در اطراف کتاب به راه انداخته جز این که سبب رواج این رمان بشود، نتیجه ی دیگری نخواهد داشت. اسقف شهر لیون فرانسه تاکید کرد که این تظاهرات، توهینی ست به خدا. معنی اش آن است که خدا قادر به تمشیت امور خود نیست! دولت انگلیس به حکم خمینی اعتراض و روابط خود با ایران را متوقف کرد. وزیران خارجه ی 12 کشور بازار مشترک سفرای خود در تهران را فراخواندند. دبیر کل سازمان ملل نسبت به صدور فتوا و نتایج آن ابراز نگرانی کرد و...
آیات شیطانی روایت "وهم" بشر است از طریق بازخوانی یک روایت تاریخی؛ "رمان" در برابر "تاریخ"! آیات شیطانی تاکیدی ست بر این که چگونه شک، و از پی آن پرسش به دنیا می آید و "قاطعیت" زیر سوال می رود. رمان با "مرگ" آغاز می شود؛ "برای دوباره به دنیا آمدن، باید اول مرد"! با سقوط هواپیما بر فراز مانش، آنچه همراه دو شخصیت اصلی؛ "اسماعیل نجم الدین" و "صلاح الدین چامچا" فرو می ریزد، صندلی ها، گوشی های استریوفونیک، سینی های حمل و نقل مشروب، بازی های ویدئویی، کلاه های بافته، لیوان های کاغذی، پتو، ماسک های اکسیژن و... "خرده های توتون یک سیگار پاره شده" معلق زنان در هوا... و تعدادی "مهاجر" هم در میان این آت و آشغال ها هستند! باضافه ی خرده ریزهای روحی، مثل "خلوت های" پاره شده، شوخی های نامفهوم، آینده های نا معلوم، عشق های بر باد رفته، و کلمات پر طمطراقی نظیر "کشور"، "متعلقات"، "خانه" و... که معنایشان بکلی از دست رفته بود. این وصف مرگی ست، پیش از زاده شدن دوباره! وقتی پس از سقوط، دو شخصیت اصلی متوجه می شوند که زنده مانده اند، یک زندگی تازه، در سرزمین و فرهنگی "دیگر"! یعنی پشت سر گذاشتن همه ی این خرده ریزها، زایشی دوباره در مکان و فرهنگی دیگر. رنسانسی از "قدیم" به "جدید"، از "بنیادگرایی" به "مدرنیته". از "کشور" به "جهان"! حرکت به جلو!
آثار سلمان رشدی پر است از شخصیت ها و صحنه های گذرا، مانند صحنه های یک فیلم "اکشن"، به سرعت می آیند و می روند. در سیر پیشرفت قصه، شخصیت ها و موقعیت های پیشین، دوباره و چند باره ظاهر می شوند. رشدی به استفاده از "نشانه"ها و "نماد"ها و "تمثیل"ها، سخت علاقمند است، حتی نام شخصیت ها و مکان ها، معانی خاص خود را دارند. باید اثر را چند بار مرور کرد تا به منظور نویسنده نزدیک شد و خطوط اصلی و فرعی رمان را از هم بازشناخت. "آیات شیطانی" هم مانند سه رمان پیشین رشدی، قصه ی "عبور" چند مهاجر از شبه قاره ی هند تا مجمع الجزایر بریتانیا است. مهاجرانی که همه جا میان گذشته، حال و آینده، در جستجوی هویت اصلی خویش، معلق و سرگردان اند. صلاح الدین چمچا که از گذشته ی "هند"ی خود بریده، دوبلور فیلم های تبلیغاتی در لندن است، از دیدار زادگاه خود بمبئی به لندن باز می گردد. پلیس به او مظنون می شود، او را دستگیر می کند. صلاح الدین و اسماعیل در یک سلسله وقایع عجیب و غریب درگیر می شوند. سرنوشت هر دو در انتهای داستان به سرزمین مادری، هند ختم می شود. اسماعیل در هیات تازه اش "جبرئیل فرشته" از بیماری روحی رنج می برد، معشوقه ی سابقش را می کشد و سپس خودکشی می کند. و صلاح الدین در هیات یک هندی ساده، به هویت اولیه ی خود بازگشته، و پس از مرگ پدر، تنها مانده است. محور اصلی داستان در همین چند جمله خلاصه می شود. اما گره های اصلی از هنگام سقوط، در عبور از یک سلسله وقایع، در رویا و بیداری می گذرد. اسماعیل و صلاح الدین از چندین و چند قصه ی تو در تو عبور می کنند. صلاح الدین که تا لحظه ی سقوط از هواپیما، بریده از اصل خویش، هویتی "دست ساز" تدارک دیده، پس از دستگیری، به شکل تحقیرآمیزی کتک می خورد. پس از آزادی، دنیای مهاجران در "متروپولیتن" لندن را تجربه می کند، مهاجرانی که پذیرفته اند در دنیای "سفید"، زائده هایی "رنگین" اند! این سبب می شود تا به واقعیت "رنگین" خویش پی ببرد و دریابد که حتی وقتی همسر انگلیسی داری، انگلیسی را بدون لهجه صحبت می کنی، شغل انگلیسی داری و عادات و سنت آنان را رعایت می کنی و.... همین قدر که زاده ی هند یا پاکستان باشی، "غیر سفید" و "غیر انگلیسی" هستی! او به غول بی شاخ و دمی از "شر" مبدل می گردد. با خشم و نفرت نسبت به انگلیسی ها، در صدد تلافی ست. در واقع شغل پیشین او "دوبلوری فیلم های تبلیغاتی" نیز، به معنایی "تقلید" از چیزی غیر از خودش است! سه رویای بزرگ نیز، زندگی اسماعیل را دگرگون می کند. اولین رویا شباهت بسیاری به روایت تاریخی زندگی محمد دارد؛ آشنایی او با "ماهوند"، ساکن شهر "جاهلیه"(مکه)، هسته ی مرکزی رویا "آیات شیطانی" و "قضیه ی غرانیق" است. "جاهلیه" شهر شن و ماسه و "شرک" و "تجارت" و "شعر" است. ابوسیمبل فرمانروای جاهلیه به ماهوند پیشنهاد می کند تا علاوه بر خدای خود، چند بت از بت های جاهلیه را هم به رسمیت بشناسد. ماهوند پیشنهاد را می پذیرد و سه الهه را به رسمیت می شناسد! "هند" (همسر ابوسیمبل) به ماهوند می گوید؛ بین "الله" تو و سه الهه ی کعبه، هیچ صلحی به بار نخواهد نشست. ماهوند که از رویارویی با هند و جاهلیه بیمناک است، می گوید؛ شیطان از زبان او سخن گفته. باری، جنگ در می گیرد، برادران هند به دست "حمزه" کشته می شوند اما "ابوسیمبل" پیروز می شود و ماهوند و یارانش را از جاهلیه به یثرب می رانند (5) با رونق یثرب، "جاهلیه" از رونق می افتد. ماهوند پیوسته از سوی آسمان "مقررات" می آورد و این مقررات توسط کاتب، "سلمان فارسی" بصورت کتاب آسمانی ثبت می شوند.(6) و سلمان به میل خود در جاهایی تغییراتی می دهد و از بیم آن که آگاه شوند، به مکه و نزد "بعل" می رود. بعل که به قدرت "کاتب" پی برده، تصمیم می گیرد روایتی از کتاب آسمانی بنویسد. کار و بار بعل در یک روسپی خانه بالا می گیرد، طوری که صف متقاضیان گرد این "مرکز عشق" می چرخند. ماهوند به قوه ی قهریه متوسل می شود تا پیش از آن که مردم به قدرت هنر و عشق و زیبایی زمینی پی ببرند، بساط "واقعیت" را به نفع "وهم" برچیند. "روسپی خانه" را تسخیر و روسبیان را دستگیر و زندانی می کند، و بعل طی محاکمه ای به مرگ محکوم می شود.(7) در آخرین لحظه به ماهوند می گوید؛ توان "بخشش" و "تحمل" روسپی ها و نویسندگان (نمادهای "عشق" و "هنر") در تو نیست... شخصیت دیگر رمان "امام" در تبعید است که در آپارتمانی اجاره ای در لندن زندگی می کند و آرزویش بازپس گرفتن "جاهلیه" است، که در تسخیر عایشه است. "جبرئیل" را احضار می کند و با این که جبرئیل اصرار دارد که دوره ی "وحی" و "رسالت" و وعده به "آخرت" سپری شده، امام هم چنان طالب رفتن به "قدس" و رهایی آن از چنگ کفار است. پشت "جبرئیل" می نشیند و چنگال خود را در گلوی او فرو می کند تا به اورشلیم پرواز کند. پیش روی دروازه ی شهر، جبرئیل، مردان بسیاری را مشاهده می کند که با مسلسل های "امام"، به خاک می افتند. و مادرانی پوشیده روی، پسران خود را به شهادت تشویق می کنند. امام می گوید؛ می بینی چقدر دوستم دارند؟ فرمان می دهد ملکه (هند؟ لات؟ عایشه؟) را بکشند. در انتهای رویا، جبرئیل امام را می بیند که پیش روی دروازه ی قصر دراز کشیده و مردم را یکی یکی می بلعد!(8) و رویای سوم، "عایشه"، دختر یک غیبگو در خانه ی اربابی میرزا ساعد ظاهر می شود و قصد دارد به الهام از فرشته ای، پیروان خود را پای پیاده از دریای عربستان بگذراند و به حج ببرد. او مدعی ست که مردمان (مومنان) قادرند از روی دریای عرب بگذرند! مردم روستا نیز، عارفانه به عایشه می پیوندند. به زبانی دیگر خدای عایشه از بندگان خود می طلبد تا عشقشان را با مرگ خود به او ثابت کنند! در راهی که در پیش است، باید آماده ی هر گونه قربانی باشیم! میرزا ساعد بخاطر همسرش که به همراهان عایشه پیوسته، سعی دارد آنها را از این سفر ابلهانه منصرف کند. "راهیان" اما پای پیاده به سفر عارفانه ی خود ادامه می دهند، به دریای عرب می رسند و بجای گذشتن از آب، در آب فرو می روند. برخی از همراهان می گویند در آخرین لحظه دیده اند که آب، راه باز کرده و زائران پای پیاده بر کف دریا، از آب گذشته اند! میرزا ساعد به روستا باز می گردد. درخت مقدس روستا آتش می گیرد و قصر اربابی و کتابخانه ی عظیم روستا در آتش می سوزند... واقعیت عریان این رویا، وصف اعتقاد مردم عامی ست که علیرغم تمامی شواهد غیر قابل باور، هرچه می بینند را به گونه ای توجیه می کنند، آنها خشم و نامهربانی خدا را هم به لطف و مرحمت او تعبیر می کنند. آنچه در تاریخ به گور سپرده شده، در ذهن مردم ساده به زندگی ادامه می دهد.
تمثیل و نمادهای اسطوره ای و آیینی در آیات شیطانی به همین سه رویا ختم نمی شود. حتی اسامی شخصیت ها گویای امری ست (9) و(10)... یکی از این نمادها "چراغ جادو"یی ست که به پدر صلاح الدین تعلق دارد و او از کودکی شیفته ی آن بوده (صلاح الدین و چراغ جادو). وقتی سالادین در انتهای داستان به هند باز می گردد، پدرش در بستر مرگَ، چراغ را به او می بخشد. اما "چراغ جادو" دیگر آن جذابیت آرزومندانه را ندارد. سالادین فکر می کند در دوران قدیم، کلید دروازه های "ناممکن" در اختیار جن های چراغ جادو بود، در دنیای مدرن، کلیدها در ذهن "انسان" اند. لویی بونوئل گفته؛ شیفته ی آن کسم که به دنبال حقیقت می گردد، اما اگر کسی ادعا کند که آن را یافته، او را خواهم کشت! شاید پیام رشدی، جمله ی پایانی رمان باشد. سالادین پس از مرگ پدر، در خانه ی پدری در بمبی ایستاده و به دریای عرب نگاه می کند. خانه قرار است تخریب شود. سالادین با خود می گوید؛ "بگذار بولدوزرها بیایند. اگر پیران نمیرند، زندگی تازه هرگز به دنیا نمی آید"! همان جمله ی ابتدای رمان؛ "برای دوباره به دنیا آمدن، باید اول مرد"! منتقدی نوشت؛ طنز مسخره ای ست که کسانی رمان رشدی را طرد کردند که در واقع رمان برایشان نوشته شده بود! زبان رشدی در اغلب آثارش شعرگونه و والاست. به تایید بسیاری از منتقدین انگلیسی زبان، رشدی در آثارش بر غنای زبان انگلیسی افزوده است. در میان آثار رشدی، "آیات شیطانی" جزو بهترین ها نیست. او خواسته پیام بزرگی بدهد اما "آیات شیطانی" رمان بزرگی از آب در نیامده است.
***
(1) اگرچه رشدی تا کنون تحت محافظت بوده اما کم و بیش 38 نفر دیگر در این رابطه یا همچون "هیتوشی ایگاراشی"، مترجم ژاپنی کتاب کشته شده اند (ژوئیه ی1991) و یا چون "اتوره کاپریولو" مترجم ایتالیایی کتاب، بصورتی خطرناک زخمی شدند اما جان به در بردند، و گاه چون "ویلیام نوگورد"، ناشر نروژی کتاب از اقدام به ترور مصون ماندند. در 1993عزیز نسین مترجم آیات شیطانی به زبان ترکی نیز از یک سوء قصد، جان به سلامت در برد.
(2) برای دریافت بهتر این "رنسانس" اسلامی باید سیر تعقل و خردگرایی در خراسان سده های 4 و 5 و 6 هجری را به دقت بررسید و سپس به تفکر غزالی پرداخت که در رد عقاید خردگرایان کوشید و سبب سد کردن این "دوباره زایی" در اسلام شد. به عبارت دیگر جنبش نوزایی اسلامی در گام های اولیه ی خود تکفیر شد و به بهای کشته شدن برخی از اندیشمندان و تکفیر و طرد برخی دیگر، فرار یا سکوت آنها انجامید.
(3) "بچه های نیمه شب" قصه ی کودکانی ست که در نیمه شب استقلال هند و پاکستان از چنگ استعمار انگلیس، به دنیا آمده اند.
(4) در حقیقت همین "هذیان"های کابوس مانند در ذهن آشفته ی "اسماعیل نجم الدین" (او از نظر روحی بیمار است)، بازیچه ی دست "رهبران" مسلمان نما در سرزمین های مختلف شد تا بنیادگرایان اسلامی را علیه "آیات شیطانی" بشورانند. ظاهرن ترس رهبران سیاسی از "رویا" بیشتر از "تاریخ" است، شاید به این دلیل که تاریخ مذاهب نیز مجموعه ای از رویاهایی در هم پیچیده است که معجزه گونه جلوه می کنند!
(5) این بخش رمان با داستان "هندجگرخوار" و "حمزه" عموی پیغمبر در روایت های اسلامی شباهت بسیار دارد.
(6) "سلمان فارسی"، کاتب کتاب آسمانی، همنام نویسنده ی رمان، سلمان رشدی ست که خود نویسنده و کاتب است!
(7) سرنوشتی که در "فتوا"ی خمینی برای سلمان رشدی رقم زده شد؛ شاعر(نویسنده) ای محکوم به مرگ!
(8) این رویا یاد آور خمینی در دوران اقامتش در پاریس، و وقایع دوران جنگ ایران و عراق است!
(9) در پشت نام دو شخصیت اصلی رمان نیز نمادها و نشانه های بسیاری می توان یافت، به عنوان مثال "اسماعیل" نام آن فرزند ابراهیم است که به روایت اسلامی قرار است قربانی شود. همین طور در نام "سالادین چمچا"(صلاح الدین جمجاه) یا "آله لویا کن"، زن کوهنورد، نماد مونثی که از طریق "صعود"، به "آسمان" نزدیک می شود، نظیر "الهه"های معابد، برهنه می رقصد. و..!
(10) به سرنوشت تمام کشورهای "استقلال یافته"ی شمال آفریقا، خاورمیانه، پاکستان، اندونزی، فیلی پین، مالزی و... توجه شود.
مطلب کامل را اینجا بخوانید؛
http://www.ali-ohadi.com/global/index...


The Satanic Verses
3 likes ·   •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on July 28, 2009 03:56
No comments have been added yet.