سیمای احمدشاه قاجار
همه ی کتاب ها و مقالاتی که در مورد احمدشاه، آخرین پادشاه قاجاریه نوشته شده، یک طرف، کتاب دو جلدی "سیمای احمدشاه قاجار" از جواد شیخ الاسلامی در طرف دیگر! اگر نه تمامی اما بهررو، بخش بزرگی از تصویری که از احمدشاه تا کنون ارائه شده، در این تحقیق بلند و طولانی، به راستی در هم می ریزد، آنقدر که گاه ناباورانه بنظر می آید. این مساله را نویسنده در همان ابتدا برای خواننده ی ایرانی روشن کرده، جایی در صفحه ی 7 کتاب می نویسد؛ "... ما مردم بنا بر عادت طوری بار آمده ایم که "افسانه" را بر "حقیقت" ترجیح می دهیم و "دروغ شیرین" را بهتر از "راست تلخ" می شماریم". من البته گمان می کنم این برخورد، "بنا بر عادت" نیست، که بخشی از فرهنگ ماست!
باری، از آنچه در مورد احمدشاه و زندگی او نوشته اند، یکی هم مخالفت او با قرارداد 1919 با انگلستان، معروف به قرارداد ننگین "وثوق الدوله" است. به همین مناسبت، و کم و بیش مناسبات دیگر، احمدشاه را مردی دموکرات منش و آزاده قلمداد کرده اند. اما پیش از پرداختن به مساله ی قرارداد 1919 به روایت جواد شیخ الاسلامی، لازم است اشاره ای کوتاه به احوال و زندگی احمدشاه قاجار، داشته باشیم. او فرزند محمدعلی شاه بود، و محمدعلی شاه همان کسی ست که پس از پدرش مظفرالدین شاه (امضاء کننده ی فرمان مشروطیت) به سلطنت رسید و با آن که با مشروطه و ساز و کارش موافقت کرده بود، قول خود و فرمان پدر را زیر پا گذاشت و با مشروطه خواهان از در مخالفت در آمد، مجلس را به توپ بست و در دوران کوتاه سلطنتش عبد و عبید روس ها و آخوندهای راست گرا و مرتجع بود. تا آنجا که برای هر کاری، از جمله به توپ بستن مجلس از سید مشهور، "موسوی زنجانی" استخاره کرد و برای تربیت فرزندش احمدشاه قاجار، یک مربی نظامی روس انتخاب کرده بود. وقتی هم که از سلطنت خلع شد، به روس ها پناه برد و به روسیه رفت و... ظاهرن همانجا هم مرد.
احمدشاه دوازده ساله بود که پس از خلع پدر، به سلطنت رسید. در آن موقع آنقدر کودک مانده بود که حکایت می کنند هیچ مایل به پادشاهی نبود و روزی در همان اوایل حوصله اش سر رفت، با یک الاغ از دربار فرار کرد تا نزد پدرش که در "زرگنده" در پناه سفارت روس بود، برود، که بزرگان دربار او را گرفتند و از خر پیاده کردند و دوباره به تخت و بارگاه نشاندند! و گفته اند که از بچگی بجای اسباب بازی، به او سکه و پول می دادند و این کودک با بازی با پول بزرگ شد. حتی برای تشویق او به درس خواندن در خدمت معلم نظامی روس، برایش در بانک استقراضی روس، حساب باز کردند! اگرچه این پول پرستی خصیصه ی بسیاری از پادشاهان قاجار و سلسله ی بعدی یعنی پهلوی بود، و بسیاری شان مملکت را با یک "پول سیاه"، تاخت زدند، ولی این یکی به اعتبار کتاب دو جلدی "سیمای احمدشاه قاجار"، یک نمونه ی کامل از این "نوع" بوده. مثلن برای آن که "وثوق الدوله"، مرد مورد اعتماد انگلیسی ها را در پست صدارت نگاهدارد، ماهی پانزده هزار تومان از سفارت انگلستان دریافت می کرده! (ص 29) و پس از سقوط کابینه ی وثوق الدوله هم تلاش می کرد جانشینی برای وثوق الدوله پیدا کند که مورد اعتماد انگلیسی ها باشد تا مقرری ماهانه اش از سفارت دولت فخیمه ی انگلیس، برقرار بماند. که البته موفق نشد، یا انگلیسی ها قبول نکردند!
نمونه ی دیگر پیغامی ست که به جد خود "کامران میرزا" داد که "نیرالدوله" برای حکومت خراسان صد و پنجاه هزار تومان تقدیم می کند. ما در مورد شما تخفیف می دهیم و به صد هزار تومان راضی هستیم. در غیر این صورت حکومت خراسان را به نیرالدوله خواهیم داد (ص 40). یا مثلن در سفر به خوزستان در مقابل دریافت دو هزار لیره (پول انگلیس) نقد، اعمال و جنایت های شیخ خزعل را به کلی نادیده گرفت".
وقتی شاه چنین است، حساب رجال دست به مزد (شیخ علی شاهی) و نوکر مسلک روشن است. مثلن پس از آن که ایرانی ها در "کوت العماره"، قوای اندک عثمانی را شکست دادند (1916، در طول جنگ اول جهانی بخش های بزرگی از غرب و شمال و جنوب ایران توسط عثمانی و روس و انگلیس اشغال شده بود) و قوای ایران فاتحانه وارد همدان شد، روس ها و انگلیسی ها به دست و پا می افتند که این پیروزی باعث نشود ایرانی ها بخواهند بقیه ی مناطق اشغالی را هم پس بگیرند و قوای اشغالگر را از جنگ با دول محور (آلمان و عثمانی و..) باز دارند. این است که به شاه پیشنهاد می کنند که تهران در خطر است و به محل امن تری نقل مکان کند. موضوع در یک هیات 35 نفره از "علماء" و "شاهزادگان" و "وزراء" و "رجال" مطرح می شود و قرار بر آن می گذارند که رای مخفی بگیرند. از این عده تنها دو نفر به نفع پیشنهاد روس و انگلیس، یعنی نقل مکان شاه از تهران به جایی امن، رای مثبت می دهند. همان شب سفیر روس در مهمانی شام برای دوستانش تعریف می کند که تا این ساعت یازده نفر (از همین هیات 35 نفره) به من رجوع کرده اند و گفته اند "یکی از آن دو نفر" بوده اند!
اما مساله ی قرارداد 1919 (وثوق الدوله) با انگلیسی ها، که گفته اند احمدشاه به دلیل میهن دوستی با آن مخالف بود! جواد شیخ الاسلامی در مورد وثوق الدوله می نویسد؛ "مردی بود با سواد، با هوش، ناطق، پر کار ولی به تمام معنی خائن و نادرست". و بعد ادامه می دهد که رجالی که در این صد و پنجاه ساله نخست وزیر یا وزیر بوده اند، اکثرن لایق و با استعداد بوده اند "اما چون بدبختانه ملتی در کار نبوده که در صورت کشف شدن اعمال خطا، جرم و جنایت، از آنها بازخواست کند" رجال مزبور "بجای آن که ترقیات خود را از راه خدمت به مردم کسب کنند" به "تقرب به بیگانگان" متوسل می شده اند. واقعیت این است که "احمدشاه در نطقی که در شب 2 نوامبر 1919 در مجلس مهمانی "لرد کرزن" (وزیر امور خارجه ی وقت انگلستان که پشت قرارداد 1919 ایستاده بود)، رضایت خاطر خود را از انعقاد قرارداد، با جملاتی صریح و روشن اعلام می دارد" (ص 316 کتاب). جواد شیخ الاسلام بیست و دو صفحه بعدتر نقل قولی از ملک الشعراء بهار (از کتاب احزاب سیاسی) به این مضمون می آورد؛ "سلطان احمدشاه چندی بود که در امور مملکتی، خاصه در عزل و نصب حکام ایالات مداخله می کرد و فوایدی از این راه می برد. بر سر این قبیل موضوعات، شکرآبی میان شاه و وثوق الدوله پیدا شد، خاصه پس از آن که شاه امر کرد که قوام السلطنه (والی خراسان و برادر وثوق الدوله) احضار بشود و بجای او شاهزاده نصرت السلطنه (عموی احمدشاه) به عنوان والی جدید به ایالت خراسان گسیل گردد". در این کشمکش میان شاه و وثوق الدوله، احمدشاه شکست می خورد و "ساکت می شود، ولی کینه ی وثوق الدوله را به دل می گیرد" (ص339).
هسته ی اصلی قصه ی "قرارداد 1919" چنین است که سه نفر دست اندرکاران آن (وثوق الدوله صدر اعظم، نصرت الدوله وزیر امور خارجه و اکبر میرزا صارم الدوله وزیر مالیه) برای امضاء این قرارداد ننگین دو امتیاز از دولت انگلیس طلب می کنند:
"1- تضمین نامه ی کتبی از طرف حکومت انگلستان که اگر در نتیجه ی بسته شدن قرارداد، شورشی در ایران برخاست و حکومت وثوق الدوله سقوط کرد، اولیای مسوول بریتانیا هر سه ی آنها را در یکی از مستملکات خود به عنوان پناهنده بپذیرند.
2- به هر کدام از این سه نفر، در طول مدت تبعید و پناهندگی، حقوقی برابر عایدات شخصی آنها در ایران، پرداخت شود که بتوانند بقیه ی عمر را در رفاه و بی نیازی به سر برند" (صفحات 221 و 222) البته انگلستان و لرد کرزن با بخش اول موافقت می کند اما بجای بخش دوم، به وثوق الدوله نخست وزیر مبلغ 200 هزار تومان، به نصرت الدوله و اکبر میرزا صارم الدوله نفری صدهزار تومان نقد می پردازد. به همین دلیل هم احمدشاه هنگام امضای قرارداد به وثوق الدوله می گوید؛ "شما پول گرفته اید و قرارداد را امضاء کرده اید، من که هنوز پولی نگرفته ام، چرا امضاء کنم؟" (ص 339)
سرانجام بر اثر تحریکات شاه و بالا گرفتن نارضایی ها، با وجود مخارج هنگفتی که بابت رشوه به این و آن، به گردن انگلیسی ها می افتد، قرارداد در مجلس تصویب نمی شود، کابینه ی وثوق الدوله سقوط می کند و انگلیسی ها هم از خیر قرارداد می گذرند، اگرچه کینه ی رجال قاجاری را به دل می گیرند.
وصف حال رجال سیاسی ایران در دوره ی احمدشاه، وصفی ست عام، به گونه ای که در انتها در می یابی گویا اکثر "رجال سیاسی" ما در این دویست ساله ی اخیر، تنها در نام و عنوان با هم تفاوت داشته اند!
سیمای احمدشاه قاجار / جلد اول
باری، از آنچه در مورد احمدشاه و زندگی او نوشته اند، یکی هم مخالفت او با قرارداد 1919 با انگلستان، معروف به قرارداد ننگین "وثوق الدوله" است. به همین مناسبت، و کم و بیش مناسبات دیگر، احمدشاه را مردی دموکرات منش و آزاده قلمداد کرده اند. اما پیش از پرداختن به مساله ی قرارداد 1919 به روایت جواد شیخ الاسلامی، لازم است اشاره ای کوتاه به احوال و زندگی احمدشاه قاجار، داشته باشیم. او فرزند محمدعلی شاه بود، و محمدعلی شاه همان کسی ست که پس از پدرش مظفرالدین شاه (امضاء کننده ی فرمان مشروطیت) به سلطنت رسید و با آن که با مشروطه و ساز و کارش موافقت کرده بود، قول خود و فرمان پدر را زیر پا گذاشت و با مشروطه خواهان از در مخالفت در آمد، مجلس را به توپ بست و در دوران کوتاه سلطنتش عبد و عبید روس ها و آخوندهای راست گرا و مرتجع بود. تا آنجا که برای هر کاری، از جمله به توپ بستن مجلس از سید مشهور، "موسوی زنجانی" استخاره کرد و برای تربیت فرزندش احمدشاه قاجار، یک مربی نظامی روس انتخاب کرده بود. وقتی هم که از سلطنت خلع شد، به روس ها پناه برد و به روسیه رفت و... ظاهرن همانجا هم مرد.
احمدشاه دوازده ساله بود که پس از خلع پدر، به سلطنت رسید. در آن موقع آنقدر کودک مانده بود که حکایت می کنند هیچ مایل به پادشاهی نبود و روزی در همان اوایل حوصله اش سر رفت، با یک الاغ از دربار فرار کرد تا نزد پدرش که در "زرگنده" در پناه سفارت روس بود، برود، که بزرگان دربار او را گرفتند و از خر پیاده کردند و دوباره به تخت و بارگاه نشاندند! و گفته اند که از بچگی بجای اسباب بازی، به او سکه و پول می دادند و این کودک با بازی با پول بزرگ شد. حتی برای تشویق او به درس خواندن در خدمت معلم نظامی روس، برایش در بانک استقراضی روس، حساب باز کردند! اگرچه این پول پرستی خصیصه ی بسیاری از پادشاهان قاجار و سلسله ی بعدی یعنی پهلوی بود، و بسیاری شان مملکت را با یک "پول سیاه"، تاخت زدند، ولی این یکی به اعتبار کتاب دو جلدی "سیمای احمدشاه قاجار"، یک نمونه ی کامل از این "نوع" بوده. مثلن برای آن که "وثوق الدوله"، مرد مورد اعتماد انگلیسی ها را در پست صدارت نگاهدارد، ماهی پانزده هزار تومان از سفارت انگلستان دریافت می کرده! (ص 29) و پس از سقوط کابینه ی وثوق الدوله هم تلاش می کرد جانشینی برای وثوق الدوله پیدا کند که مورد اعتماد انگلیسی ها باشد تا مقرری ماهانه اش از سفارت دولت فخیمه ی انگلیس، برقرار بماند. که البته موفق نشد، یا انگلیسی ها قبول نکردند!
نمونه ی دیگر پیغامی ست که به جد خود "کامران میرزا" داد که "نیرالدوله" برای حکومت خراسان صد و پنجاه هزار تومان تقدیم می کند. ما در مورد شما تخفیف می دهیم و به صد هزار تومان راضی هستیم. در غیر این صورت حکومت خراسان را به نیرالدوله خواهیم داد (ص 40). یا مثلن در سفر به خوزستان در مقابل دریافت دو هزار لیره (پول انگلیس) نقد، اعمال و جنایت های شیخ خزعل را به کلی نادیده گرفت".
وقتی شاه چنین است، حساب رجال دست به مزد (شیخ علی شاهی) و نوکر مسلک روشن است. مثلن پس از آن که ایرانی ها در "کوت العماره"، قوای اندک عثمانی را شکست دادند (1916، در طول جنگ اول جهانی بخش های بزرگی از غرب و شمال و جنوب ایران توسط عثمانی و روس و انگلیس اشغال شده بود) و قوای ایران فاتحانه وارد همدان شد، روس ها و انگلیسی ها به دست و پا می افتند که این پیروزی باعث نشود ایرانی ها بخواهند بقیه ی مناطق اشغالی را هم پس بگیرند و قوای اشغالگر را از جنگ با دول محور (آلمان و عثمانی و..) باز دارند. این است که به شاه پیشنهاد می کنند که تهران در خطر است و به محل امن تری نقل مکان کند. موضوع در یک هیات 35 نفره از "علماء" و "شاهزادگان" و "وزراء" و "رجال" مطرح می شود و قرار بر آن می گذارند که رای مخفی بگیرند. از این عده تنها دو نفر به نفع پیشنهاد روس و انگلیس، یعنی نقل مکان شاه از تهران به جایی امن، رای مثبت می دهند. همان شب سفیر روس در مهمانی شام برای دوستانش تعریف می کند که تا این ساعت یازده نفر (از همین هیات 35 نفره) به من رجوع کرده اند و گفته اند "یکی از آن دو نفر" بوده اند!
اما مساله ی قرارداد 1919 (وثوق الدوله) با انگلیسی ها، که گفته اند احمدشاه به دلیل میهن دوستی با آن مخالف بود! جواد شیخ الاسلامی در مورد وثوق الدوله می نویسد؛ "مردی بود با سواد، با هوش، ناطق، پر کار ولی به تمام معنی خائن و نادرست". و بعد ادامه می دهد که رجالی که در این صد و پنجاه ساله نخست وزیر یا وزیر بوده اند، اکثرن لایق و با استعداد بوده اند "اما چون بدبختانه ملتی در کار نبوده که در صورت کشف شدن اعمال خطا، جرم و جنایت، از آنها بازخواست کند" رجال مزبور "بجای آن که ترقیات خود را از راه خدمت به مردم کسب کنند" به "تقرب به بیگانگان" متوسل می شده اند. واقعیت این است که "احمدشاه در نطقی که در شب 2 نوامبر 1919 در مجلس مهمانی "لرد کرزن" (وزیر امور خارجه ی وقت انگلستان که پشت قرارداد 1919 ایستاده بود)، رضایت خاطر خود را از انعقاد قرارداد، با جملاتی صریح و روشن اعلام می دارد" (ص 316 کتاب). جواد شیخ الاسلام بیست و دو صفحه بعدتر نقل قولی از ملک الشعراء بهار (از کتاب احزاب سیاسی) به این مضمون می آورد؛ "سلطان احمدشاه چندی بود که در امور مملکتی، خاصه در عزل و نصب حکام ایالات مداخله می کرد و فوایدی از این راه می برد. بر سر این قبیل موضوعات، شکرآبی میان شاه و وثوق الدوله پیدا شد، خاصه پس از آن که شاه امر کرد که قوام السلطنه (والی خراسان و برادر وثوق الدوله) احضار بشود و بجای او شاهزاده نصرت السلطنه (عموی احمدشاه) به عنوان والی جدید به ایالت خراسان گسیل گردد". در این کشمکش میان شاه و وثوق الدوله، احمدشاه شکست می خورد و "ساکت می شود، ولی کینه ی وثوق الدوله را به دل می گیرد" (ص339).
هسته ی اصلی قصه ی "قرارداد 1919" چنین است که سه نفر دست اندرکاران آن (وثوق الدوله صدر اعظم، نصرت الدوله وزیر امور خارجه و اکبر میرزا صارم الدوله وزیر مالیه) برای امضاء این قرارداد ننگین دو امتیاز از دولت انگلیس طلب می کنند:
"1- تضمین نامه ی کتبی از طرف حکومت انگلستان که اگر در نتیجه ی بسته شدن قرارداد، شورشی در ایران برخاست و حکومت وثوق الدوله سقوط کرد، اولیای مسوول بریتانیا هر سه ی آنها را در یکی از مستملکات خود به عنوان پناهنده بپذیرند.
2- به هر کدام از این سه نفر، در طول مدت تبعید و پناهندگی، حقوقی برابر عایدات شخصی آنها در ایران، پرداخت شود که بتوانند بقیه ی عمر را در رفاه و بی نیازی به سر برند" (صفحات 221 و 222) البته انگلستان و لرد کرزن با بخش اول موافقت می کند اما بجای بخش دوم، به وثوق الدوله نخست وزیر مبلغ 200 هزار تومان، به نصرت الدوله و اکبر میرزا صارم الدوله نفری صدهزار تومان نقد می پردازد. به همین دلیل هم احمدشاه هنگام امضای قرارداد به وثوق الدوله می گوید؛ "شما پول گرفته اید و قرارداد را امضاء کرده اید، من که هنوز پولی نگرفته ام، چرا امضاء کنم؟" (ص 339)
سرانجام بر اثر تحریکات شاه و بالا گرفتن نارضایی ها، با وجود مخارج هنگفتی که بابت رشوه به این و آن، به گردن انگلیسی ها می افتد، قرارداد در مجلس تصویب نمی شود، کابینه ی وثوق الدوله سقوط می کند و انگلیسی ها هم از خیر قرارداد می گذرند، اگرچه کینه ی رجال قاجاری را به دل می گیرند.
وصف حال رجال سیاسی ایران در دوره ی احمدشاه، وصفی ست عام، به گونه ای که در انتها در می یابی گویا اکثر "رجال سیاسی" ما در این دویست ساله ی اخیر، تنها در نام و عنوان با هم تفاوت داشته اند!
سیمای احمدشاه قاجار / جلد اول
Published on August 01, 2009 22:25
No comments have been added yet.