کتابدار

ظاهرن در فرهنگ ما "نمی دانم" یا "بلد نیستم" و امثال این واژه ها تنها هنگام در رفتن از زیر کار، استعمال می شوند، در غیر این صورت ما "همه دان" و "همه کاره"ایم. در کشور محل اقامت کنونی من تقریبن همه کار یک شهر زیر نظر شهرداری (کمون) است. از جمله وضعیت بیکاران که اکثرن از فرهنگ های دیگر آمده اند و بعضن تحصیلاتشان مورد قبول بازار کار این ولایت نیست. شهرداری هم موظف است هر طور شده افراد را بکار بگمارد. و از آن جمله وقتی کسی در هیچ محلی استخدام نمی شود، شهرداری با همان دستمزد بیکاری، یک دوره ی یک ساله یا یک ماهه "کارآموزی" در جایی که نزدیک به تخصص و تحصیلاتش باشد، برای شخص در نظر می گیرد، تا مگر در این دوره، کارش مورد توجه کارفرما قرار گیرد و استخدام شود. در سال های ابتدایی که وارد این سرزمین شده بودم، شهرداری ها برخی هم وطنان را برای کارآموزی به کتابخانه هایی که کتاب فارسی داشتند، می فرستاد. اکثرشان هم نمی گفتند "بلد نیستم"، سری تکان می دادند و مشغول می شدند. یک دلیلشان هم این بود که از شر سماجت های مشاور که هر روز به آنها گوشزد می کرد که دنبال کار بروند، دست کم برای مدتی آسوده می شدند.
سال چهارم اقامتم، استخدام وزارت فرهنگ آن زمان این ولایت شده بودم. بخشی از ماموریت من (یک روز در هفته) در کتابخانه ی سلطنتی بود. از انجا که جرو مدارکی که همراه داشتم، و ارائه داده بودم، سال ها کار در کتابخانه های مختلف این یا آن کشور بود، و همین هم سبب شده بود تا یاد بگیرم اکثر کتابخانه های بزرگ دنیا بر مبنای اصول کتابخانه ی کنگره ی آمریکا، که بزرگ ترین کتابخانه ی دنیا هم هست، بنا شده، پذیرفتم تا یک روز در هفته را به کتابخانه ی سلطنتی بروم. همان روز اول، بمجردی که پشت کامپیوتر نشستم، دریافتم که نابلدان همه دان، چه مصیبت عظمایی در مورد کتب های فارسی مرتکب شده اند؛ مثلن "مهدی اخوان ثالث" (م- امید) در چهار بخش (کاتاگوری) ثبت شده بود؛ مهدی اخوان، م- امید، اخوان ثالث و... از آنجا که طبق اصول کتابخانه ی کنگره، هیچ مورد ثبت شده ای را نمی توان خط زد (پاک کرد)، و نحوه ی مورد نظر خودت را وارد کنی، نزد رییس کتابخانه رفتم و گفتم آنچه می بینم تقریبن به دوازده ماه کار نیاز دارد تا تصحیح شود. او هم پذیرفت، بشرطی که طبق اصول کتابخانه ی کنگره بخش بندی (کاتاگوریزه) کنم. کار کشنده ای بود؛ به عنوان مثال باید یکجا می نوشتم مهدی اخوان ثالث (م-امید) و همه ی دیگر بخش ها را زیرمجموعه ی آن می گذاشتم (کمبینیشن)، و از این قبیل، تا جستجو کننده ضمن دریافت اصل نام و مشخصات نویسنده، بداند که همه ی این کتاب ها از یک شخص است، نه چهار نفر!
در ماه های اول سال 2007 میلادی، وبلاگ نویس آشنایی "گودریدز" را به من معرفی کرد. فوری عضو شدم. آن وقت ها تنها ده بیست ایرانی عضو بودند، و همه هم سه هزار و چهار هزار کتاب، زیر نامشان ثبت کرده بودند؛ (شرکت در مسابقه ی "کی بیشتر")! در حالی که اگر کتاب خواندن را از پانزده سالگی هم شروع کرده باشی، و مدام بخوانی، یعنی روزی سیصد صفحه، خوانده هایت در هشتاد سالگی هم به چهار هزار نمی رسد، چه رسد به این که بیست و پنج، سی ساله باشی! کسی که یک بار فال حافظ گرفته باشد، یا شعری از شاملو جایی دیده باشد، نمی تواند دیوان حافظ و مجموعه ی اشعار شاملو را جزو خوانده هایش ثبت کند! باری، با شوق شروع بکار کردم و در فرصت های مناسب، از جلد کتاب هایی که تا آن زمان خوانده بودم، عکس گرفتم، برای کتاب مورد نظر یادداشتی نوشتم و در گودریدز ثبت کردم. اما آن زمان بر اساس اصول گودریدز؛ کسی که پنجاه کتاب خوانده بود (ثبت کرده بود)، کتابدار می شد. هم از این رو کتابدار فارسی زبان بود که پی هم به دنیا می آمد. و همین قدر که نام "کتابدار" زیر نام کسی می آمد، طرف مربوطه هم خیال می کرد واقعن کتابدار شده و شروع می کرد به تاخت و تاز. از همان زمان هم گفتم خر ما از کره گی دم نداشت، و کناری نشستم به تماشا!
چندی پیش اما به لینک کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان" اثر ناظم الاسلام کرمانی نیاز داشتم. وقتی کتاب را پیدا کردم، دیدم چندین جلد است و تصویر زشت جلد پنجم، که از چاپ های دوران جمهوری اسلامی ست، جای تصویر اولیه ی مرا گرفته. طبق اصول کتابخانه ی کنگره، قدیمی ترین چاپ یک کتاب (مثلن چاپ اول) باید معرفی شود و چاپ های بعدی بصورت زیرنویس بیاید. اما کتابداران جوان گودریدز که این نکته را نمی دانند، تصور می کنند همان چاپی که خود دیده اند، باید ماخذ باشد. من که سال ها بود دیگر مرتکب "کتابداری" در گودریدز نشده بودم، دلم گرفت. آخر چاپ اول (1346) تا سوم یا چهارم "تاریخ بیداری ایرانیان"، دو جلد است، و نه پنج جلد! با این امید که این تنها تغییر کتابداران هم وطن در گودریدز باشد، به چند جای دیگر سر زدم. به عنوان مثال هرچه در مورد کتاب های احمد کسروی نوشته بودم، پاک شده بود، و در برخی جاها ترهات آخوندی جایش را گرفته بود. خب، من با برخی نظرات کسروی در مورد شیعه گری و بهایی گری موافق نیستم، اما کسروی یک محقق دانشمند است، آن هم در هشتاد سال پیش. این زاده ی آذربایجان، روزگاری در جوانی آخوند بوده و در مسجد، جای پدرش پیشنماز بوده و بر منبر می رفته است. شاید همانجا هم فهمیده باشد که اسلام، یا هرمذهب دیگر، یک جعل تاریخی لبس نیست، چرا که عبا و عمامه را کناری نهاده، و وارد کار قضا در دادگستری شده است. حالا اگر من با کسروی، که در اذربایجان به دنیا آمده و در آن فرهنگ، بزرگ شده و بالیده، و مخالف مذهب است، موافق نیستم، دلیلی ندارد با فریاد وامسلمانا، به جنگ این دانشمند آذربایجانی بروم. محمد قاضی هم در نهاوند به دنیا آمده و با فرهنگ و زبان کردی بزرگ شده، اما ترجمه ها و نوشته هایش در فارسی، باعث حسرت من فارسی زبان است. من از فارسی نویسی قاضی بسیار آموخته ام. شهریار، یک آذربایجانی ست که غزل های فارسی اش به غزل های سعدی و حافظ پهلو می زند. بخاطر چند سالی از آخر عمرش که در فرسودگی مجیز آخوندها را گفته، نمی توانیم منکر شعور و آگاهی اش به زبان و غزل فارسی بشویم. این چه ترفندی ست که هر تازه به دوران رسیده ای تصور می کند آنچه او می داند، همه ی جهان باید بداند؟ احمد کسروی، محمدقاضی، محمدحسین شهریار و امثالهم، خدمات شایانی به تاریخ، فرهنگ و زبان ما کرده اند، گاه بالاتر از یک فارسی زبان، و از مفاخر ملی ما محسوب می شوند. گیرم روی پیشانی شان جای مهر "گازسوز" نبوده! باری، گویا کتابداران گودریدز، انجمنی هم تشکیل داده اند، یکی دو بار هم مرا به گرد هم آیی شان دعوت کرده اند، که در کمال بی ادبی پاسخی ندادم، چون مطمئن بودم به نظراتم اعتنایی نمی کنند (همان گونه که در مورد این یادداشت)!
اما از کارهای می بخشید، خنده دار هم وطنان این که یادداشتی زیر "ریویو" یا وبلاگ تو می گذارند، و پس از چندی در می یابند که اشتباه کرده اند، یا تند رفته اند، یادداشتشان را پاک می کنند. و اگر با احترام به نظرشان پاسخی داده باشی، پاسخت روی هوا می ماند، و خواننده ی بعدی می گوید "این یارو هپروتی با کی حرف می زند"؟ خوب، هرکسی می تواند اشتباه کند، پاک کردن صورت مساله، تصحیح یک اشتباه معنی نمی دهد، همان گونه که اشتباهات زندگی را نمی شود پاک کرد. اگر توان معذرت خواهی، یا دوباره نویسی نظرمان را نداریم، می توانیم اشتباه را به حال خود رها کنیم تا خوانندگان بعدی دچار سرگیجه نشوند. پاک کردن عقیده ی گذشته، کسی را از اشتباه مبرا نمی کند. خود "پاک کردن" یک اشتباه است. گیرم دوستی این خطا را دید و پیش رویمان اظهار کرد. خیلی ساده می توان گفت آن زمان چنین تصور می کردم، تمام! با این همه از جایی شروع کردم "نظرات" دوستان را ثبت کنم تا اگر پاک کردند، دوباره همان جا بگذارم.
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on September 16, 2021 00:28
No comments have been added yet.