خود به خواب زدگان 1
فراموش نکرده ام که سال ها پیش تصمیم گرفته ام، و گفته ام هرگز به آن جزیره باز نمی گردم. این البته امری نیست که کسی برایش دلگیر شود، یا بر سر و سینه بکوبد و یقه بدراند. من هم دنبال این روضه خوانی ها نیستم. گیرم عده ای مرا "غربزده" بخوانند یا متعصب نسبت به غربی ها. می گویند در جمعی صدای مشکوکی از کسی برخاست. همه به دیگری نگاه کردند. آن دیگری گفت خوشحالم که اگر پیش همه روسیاهم، پیش دو نفر روسفیدم، یکی خودم و دیگری صاحب گوز. هر دو خوب می دانیم که من نبودم. به قول زنده یاد "عمران صلاحی"؛ حالا حکایت ماست!
یک چیز هست اما، این که آنچه از آخوند تبار در آن جزیره ساطع می شود- و هستند بسیاری که هنوز هم به آن خزعبلات باور دارند- به واقع گاهی چنان دل را به درد می اورد که نمی شود حرفی نزد. یکی هم ان که وقت هایی که آن جماعت "اسلام پیشه" کمیت شان لنگ می شود، تازه یاد "مردم" می افتند. از رهبر سابق گرفته تا ته مانده های عقب مانده ای نظیر شریعتمدار کیهان. حسن روحانی چند روز پیش گفته "مهم نیست در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چه کسی پیروز می شود". به ادعای او، "هر فردی روی کار بیاید، ناچار است در برابر ملت ایران تسلیم شود". "دشمن" در "توطئه" علیه ایرانیان...، شکست خواهد خورد... بی تردید دیر یا زود تسلیم خواهند شد"، و از این قبیل ترهات. در این فرمایشات دو غلط آشکار وجود دارد که نه گمانم از دید کسی در آن جزیره پوشیده مانده باشد: "آنچه من می فهمم، همه می فهمند، مگر آن که خود را به خواب زده باشند" که گفته اند "خوابیده را می شود بیدار کرد، آن که خود را به خواب زده...اما...
غلط فاحش اول فرمایشات "رییس آخوند جمهوری" این که مگر قرار نبوده "دشمن" هیچ غلطی نتواند بکند؟ همین قدر که از بالا تا پایین جمهوری می گویند "مهم نیست چه کسی در انتخابات آمریکا پیروز شود"، کاملن روشن است که برای همه شان "مهم" است و به نتایج آن می اندیشند. از بالا تا پایینشان بی تابانه منتظرند چهارم نوامبر از راه برسد و نتایج آراء اعلام شود. اگرچه پیروزی آقای "بایدن" هم مثل "گشتن به دنبال گوشت، در شله زرد" است. او هم اگر پیروز شود از بغض معاویه (ترامپ) است نه از حب علی (بایدن)! واقعیت آن است که نه بایدن سرکنجبین است و نه ترامپ روغن بادام، تا به دردهای مردم آن جزیره، مرهمی باشند. این هر دو برای جمهوری اسلامی دو روی یک سکه اند. مردم آن جزیره باید خود در اندیشه ی بهتر کردن زندگی شان راهی بیابیند. از من می شنوی تا :اسلام ناب محمدی" هست، کاسه همین و آش همین است. اما حرف و نظر من هم از روزگار آن "مردم" فرسنگ ها فاصله دارد. مگر دهه ها پیش از من، بزرگمردی چون احمد کسروی با شجاعتی بی نظیر، همین حرف ها را نزد؟ چه شد، چه برسرش آوردند؟ نه انگلیسی ها، نه روس ها و نه آمریکایی ها، که مردم همان جزیره، همان ها که نه کاردی در دست داشتند و نه کسروی را لقمه لقمه کردند، اما با مرگش نفسی به راحتی کشیدند و دلشان خنک شد. از این که کسی پیدا شده بود تا این "مرتد" را به درک واصل کند، راضی بودند. بچه آخوندی که به پیامبرشان و دینشان توهین می کرد، آن هم یک بچه آخوند ترک!
اما غلط فاحش دوم، اشاره ی حضرتش به "مردم" است. در این بلبشو بازاری که آن جمهوری در چهل سال گذشته راه انداخته، کجا از مردم سوال شده یا به اعتقاد آنان اهمیت داده شده که در مقابل تحریم های "دشمن"، یاد از مقاومت مردم می کنند؟ به قول لات ها شاخ (ملی گرایی) در جیب "مردم" می گذارند. از کاهش شدید صادرات نفت و میعانات نفتی، به عنوان مهم ترین منبع درآمد کشور که از نتایج فاحش آن تورم بالا و نرخ برابری تومان در برابر دلار است- چهل سال پیش دلار بالای سی هزار تومان یک شوخی بی مزه بود که این روزها به واقعیت تبدل شده- گرفته تا تخم مرغ و کمیابی نان! روز بعد، همین "رییس آخوند جمهوری" سخن از "صلح" می راند! صلح با کی؟ با دوست یا با "دشمن"؟ صلح با آمریکا، یا عربستان، یا اسرائیل؟ "کآرشناسان" پیش بینی می کنند که در صورت پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا، دلار کاهش می یابد و قیمت کالاهای مصرفی پایین می آید! و مردم "خوشبین" می شوند. به چی؟ به کی و کجا؟ "کارشناسان"! (دکاتیر= جمع مکسر "دکتر"، فارغ التحصیلان دانشگاه های "زین العابدین بیمار"، "میتی موش" و... زیر نظر استادانی نظیر "الله کرم"!) یکی نیست به این "کارشناسان" بگوید؛ "بزک نمیر بهار میاد، خربزه و خیار میاد". البته کیهان و جبهه پایداری سخن از صلح و مذاکره با امریکا را عین حماقت می دانند. اما حتی اگر بایدن هم پیروز شود، مطمئن باشید تحت فشار جناحین در کنگره، مذاکره ای در بین نخواهد بود مگر برای همان اهدافی که ترامپ طلب می کند، و چه بسا که صلح با ترامپ به مراتب مفیدتر هم باشد. اگر نتایج دو دهه جلسه و صحبت نظام با کشورهای غربی، همین باشد که امروز شاهدیم، پس "این همه از نتایج سحر است"! تجربه نشان داده که مشاوران سیاست خارجی "عظما" هم بیش از این چیزی نمی دانند، یا نمی فهمند. یادتان هست حضرت ولایتی فعالیت های جلیلی را "انشاء خوانی" وصف کرد؟ حتی اگر "نرمش قهرمانانه"ی دیگری در کار باشد، نه گمانم که نتیجه ی بهتری بدهد. وصیت "سید راحل" که حفظ جمهوری از "اوچب واجبات" است از یاد "عظما" و توابع نرفته، و نمی رود. در جریان جنگ ایران و عراق، به دستور "سید راحل" تهران از طریق اسرائیل از ایالات متحده سلاح خریداری کرد، آن هم سلاح دست دوم و به درد نخور؛ پرونده ای که به "ماجرای مک فارلین" يا "ایران کنترا" آن هم در معامله با ریگان، معروف است. یعنی برای حفظ نظام، یک روز تمام روزه می گیرند تا در انتها با کثافت افطار کنند. ایران و ایالات متحده در دو کشور افغانستان و عراق هم هماهنگی های امنیتی داشته اند. آن هم در دوران بوش پسر که ایران را جزو "محور شرارت" قلمداد کرده بود. در چند سال اخیر، در شمار زیادی از نقاط حائز اهمیت اقتصادی، نظامی و هسته ای هم چون مجتمع نظامی "پارچین" و تأسیسات هسته ای "نطنز" انفجارهایی رخ داده که به گفته ی خود حضرات، پروژه هسته ای ایران را دست کم برای مدت دو سال به تعویق انداخته، با این همه "نظام" از متهم کردن اسرائیل یا ایالات متحده خودداری می کند، همان گونه که کشتارهای اسرائیل در سوریه را به روی مبارک نمی آورد! و این همه به دلیل ناتوانی "نظام" در انتقام گیری ست. رژیم آخوندی تنها "دروغ" تحویل مردم می دهد. حالا که فرانسه هم به جمع "دشمن"ان اضافه شده. باید گفت بی شرمی و "وقاحت" با آخوند به دنیا آمده. چند روز پیش "عظما" برای "جوانان فرانسوی" پیغام دادند که؛ "از رییس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت می کند و آن را آزادی بیان می شمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهره های درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟" بهتر است به جوانان ایرانی توصیه شود که از رییس جمهور خودشان سوال کنند؛ چرا هر روز یک تبعه ی کشورهای غربی را به جرم جاسوسی دستگیر می کنید، و بعد، با یک دزد و قاچاقچی اسلامی دستگیر شده در غرب، تاخت می زنید؟" شاید بهتر باشد جوانان ایرانی از رییس بی خاصیت جمهوری شان بپرسند؛ اگر دستگیر شدگان در آن جزیره، جاسوس اند، چرا رهاشان می کنید؟
خنده دارتر از فرمایشات "عظما" و "رییس آخوند جمهوری"، اظهارات آقای "سلامی" ریاست کل سپاه و توابع است. می گویند شبی سلطان جنگل، در عشق بازی با ملکه ی جنگل، هرچه تلاش کرد، تحریک نشد. از ترس این که مبادا از فردا ملکه "دَدَر" برود و هوس "زنا" کند،...، در جنگل اعلام کرد هرکس چیزش را بیاورد، تحویل بدهد و قبض بگیرد. این گذشت، تا این که سلطان معالجه کرد و توانش را دوباره به دست اورد؛ اعلان کردند هرکس قبضش را بیاورد، و چیزش را پس بگیرد. در راه دفتر، موشه می رقصید و خوشحالی می کرد، فیله گفت آخه فسقلی، تو چی داری که بود و نبودش به حال تو و مادر بچه ها فرق کند؟ موشه گفت به کسی نگو، قبض خره را دزیده ام. حالا حکایت ماست و این آقای "سلامی" و بلوف های حلبی (موشکی) وارش. علی اصغر شفیعیان، مدیر مسئول انصاف نیوز می گوید: ما در حوزه ی خبر مانند یک "سیب زمینی" عمل می کنیم. آن چیزی که حال مخاطب ایرانی را از رسانه های داخلی بد کرده این است که رسانه های ما جایی که باید خبر بدهند، نظر می دهند: اف.ای.تی.اف برای بستر کار اقتصادی و معاملات ایران با دیگر کشورها بسیار مهم است (ولی حضرات می دانند در صورت موافقت با اف.ای.تی.اف.، دیگر نمی توانند یک دلار ناقابل به حماس و حزب الله و حوثی ها کمک کنند). این یک شوخی احمقانه ای ست که بگوییم همه کاره ی این "نظام"، روحانی است. انسداد در اوضاع اقتصدی و سیاسی کشور تقصیر یک نفر دو نفر نیست، کل جامعه ی باید تصمیم بگیرد ("مردم"؟ آنها که "خس و خاشاک" اند). با آمریکا باید کنار آمد (یعنی با شاخ گاو در افتادن، قهرمانی نیست، تنها شلوارتان و محتویاتش پاره پوره می شود).
جالب آن که دکاتیر"مجانی الورود به دانشگاه" خوب می دانند که یخشان پیش ملت نمی گیرد و کسی باورشان ندارد، بنابراین از گفته های بزرگان و اندیشمندان غربی "کد" می اورند. این خود شده است نوعی نمایش "دانش". کد آوردن از "دانشمندان" غربی نه تنها "دانش" نیست که "بی دانشی" ست. آخر این اساتید با تکیه به دانسته های خود از جوامع غربی و صنعتی پیشرفته سخن می گویند. نظرات پوپر و لوکاچ و امثالهم در مورد اوضاع جوامع عقب نگهداشته شده ی اسلامی صادق نیست. اگر سخنان گاندی در همه ی جهان صدق می کرد، چرا امثال موسولینی، سالازار و فرانکو قبل از او ظهور کرده بودند؟ اگر سخنانی ماندلا در همه ی جوامع صادق بود، چرا هیتلر در مرکز غرب ظاهر شد و بسیارب هم ریر علمش سینه زدند؟ این بزرگان در جوامعی دیگر شکل گرفته اند، و پندارهایشان در جامعه ی خودشان، یا حداگثر در چند جامعه ی دور و اطراف صادق است. سال ها پس از ظهور مونتسکیو در فرانسه، قذافی و جعفر نمیری در لیبی و سودان ظهور کردند و ملتی برایشان هورا کشید، همان گونه که خمینی در نیمه ی دوم قرن بیستم، و پس از دهه ی شصت و ظهور آزادی های نوین غربی، هویدا شد؛ بهتر نیست من هم مانند امثال آقای گنجی از "دانشمندان گمنام" نام ببرم، مثلن بگویم "فیلیپ ستیونس" استاد تاریخ دانشگاه فلان گفته؛... کدام خواننده ای می رود تحقیق کند، بفهمد این آقای "فیلیپ ستیونس" همسایه ی منُ، یک راننده ی کامیون است که حتی برای خالی کردن بار کامیونش هم وارد یک دانشگاه نشده.
داستان خنده دار دیگر ان که "اوپوزیسیون" و "پوزیسیون"، هر دو از دموکراسی و آزادی و استقلال دم می زنند. کاری که به سابیدن کشگ می ماند. بی هیچ گونه تردیدی، از فردای سقوط جمهوری آخوندی، دموکراسی در جامعه ی ما شکل نخواهد گرفت، همان گونه که پس از مشروطیت. که اگر چنین امکانی بالقوه در مردم آن جزیره بود، کسی از آن جماعت به این نظام و رژیم تن نمی داد، و مثلن با داس، سر دخترش را نمی برید. این گونه وعده ها و باور کردنشکان، "آرمان گرایی"ست. در جامعه ای که مردم برای جعلیات، و موهوماتی نظیر کشته شدن امام حسین، گل بسر می مالند و قمه می زنند و زار زار گریه می کنند، وعده ی جدایی دین از فرهنگ و سیاست (سکولاریسم)، به وعده ی قاقالیلی برای کودکان می ماند. وقتی اندیشمندان و متفکران اپوزیسیون می گویند برای سکولاریسم و دموکراسی مبارزه می کنند، و بسیاری شان از این که مردم تکان نمی خورند، در حیرت اند، با خود می گویم حتی مردم عادی کوچه و بازار هم می دانند سکولاریسم و دموکراسی فرسنگ ها از ویژگی های جامعه ی ما دور است، و کسی که وعده اش را می دهد، جامعه اش را نمی شناسد. کسی که به لبو می گوید انار، نه تنها لبو، که انار را هم نمی شناسد.
یک چیز هست اما، این که آنچه از آخوند تبار در آن جزیره ساطع می شود- و هستند بسیاری که هنوز هم به آن خزعبلات باور دارند- به واقع گاهی چنان دل را به درد می اورد که نمی شود حرفی نزد. یکی هم ان که وقت هایی که آن جماعت "اسلام پیشه" کمیت شان لنگ می شود، تازه یاد "مردم" می افتند. از رهبر سابق گرفته تا ته مانده های عقب مانده ای نظیر شریعتمدار کیهان. حسن روحانی چند روز پیش گفته "مهم نیست در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چه کسی پیروز می شود". به ادعای او، "هر فردی روی کار بیاید، ناچار است در برابر ملت ایران تسلیم شود". "دشمن" در "توطئه" علیه ایرانیان...، شکست خواهد خورد... بی تردید دیر یا زود تسلیم خواهند شد"، و از این قبیل ترهات. در این فرمایشات دو غلط آشکار وجود دارد که نه گمانم از دید کسی در آن جزیره پوشیده مانده باشد: "آنچه من می فهمم، همه می فهمند، مگر آن که خود را به خواب زده باشند" که گفته اند "خوابیده را می شود بیدار کرد، آن که خود را به خواب زده...اما...
غلط فاحش اول فرمایشات "رییس آخوند جمهوری" این که مگر قرار نبوده "دشمن" هیچ غلطی نتواند بکند؟ همین قدر که از بالا تا پایین جمهوری می گویند "مهم نیست چه کسی در انتخابات آمریکا پیروز شود"، کاملن روشن است که برای همه شان "مهم" است و به نتایج آن می اندیشند. از بالا تا پایینشان بی تابانه منتظرند چهارم نوامبر از راه برسد و نتایج آراء اعلام شود. اگرچه پیروزی آقای "بایدن" هم مثل "گشتن به دنبال گوشت، در شله زرد" است. او هم اگر پیروز شود از بغض معاویه (ترامپ) است نه از حب علی (بایدن)! واقعیت آن است که نه بایدن سرکنجبین است و نه ترامپ روغن بادام، تا به دردهای مردم آن جزیره، مرهمی باشند. این هر دو برای جمهوری اسلامی دو روی یک سکه اند. مردم آن جزیره باید خود در اندیشه ی بهتر کردن زندگی شان راهی بیابیند. از من می شنوی تا :اسلام ناب محمدی" هست، کاسه همین و آش همین است. اما حرف و نظر من هم از روزگار آن "مردم" فرسنگ ها فاصله دارد. مگر دهه ها پیش از من، بزرگمردی چون احمد کسروی با شجاعتی بی نظیر، همین حرف ها را نزد؟ چه شد، چه برسرش آوردند؟ نه انگلیسی ها، نه روس ها و نه آمریکایی ها، که مردم همان جزیره، همان ها که نه کاردی در دست داشتند و نه کسروی را لقمه لقمه کردند، اما با مرگش نفسی به راحتی کشیدند و دلشان خنک شد. از این که کسی پیدا شده بود تا این "مرتد" را به درک واصل کند، راضی بودند. بچه آخوندی که به پیامبرشان و دینشان توهین می کرد، آن هم یک بچه آخوند ترک!
اما غلط فاحش دوم، اشاره ی حضرتش به "مردم" است. در این بلبشو بازاری که آن جمهوری در چهل سال گذشته راه انداخته، کجا از مردم سوال شده یا به اعتقاد آنان اهمیت داده شده که در مقابل تحریم های "دشمن"، یاد از مقاومت مردم می کنند؟ به قول لات ها شاخ (ملی گرایی) در جیب "مردم" می گذارند. از کاهش شدید صادرات نفت و میعانات نفتی، به عنوان مهم ترین منبع درآمد کشور که از نتایج فاحش آن تورم بالا و نرخ برابری تومان در برابر دلار است- چهل سال پیش دلار بالای سی هزار تومان یک شوخی بی مزه بود که این روزها به واقعیت تبدل شده- گرفته تا تخم مرغ و کمیابی نان! روز بعد، همین "رییس آخوند جمهوری" سخن از "صلح" می راند! صلح با کی؟ با دوست یا با "دشمن"؟ صلح با آمریکا، یا عربستان، یا اسرائیل؟ "کآرشناسان" پیش بینی می کنند که در صورت پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا، دلار کاهش می یابد و قیمت کالاهای مصرفی پایین می آید! و مردم "خوشبین" می شوند. به چی؟ به کی و کجا؟ "کارشناسان"! (دکاتیر= جمع مکسر "دکتر"، فارغ التحصیلان دانشگاه های "زین العابدین بیمار"، "میتی موش" و... زیر نظر استادانی نظیر "الله کرم"!) یکی نیست به این "کارشناسان" بگوید؛ "بزک نمیر بهار میاد، خربزه و خیار میاد". البته کیهان و جبهه پایداری سخن از صلح و مذاکره با امریکا را عین حماقت می دانند. اما حتی اگر بایدن هم پیروز شود، مطمئن باشید تحت فشار جناحین در کنگره، مذاکره ای در بین نخواهد بود مگر برای همان اهدافی که ترامپ طلب می کند، و چه بسا که صلح با ترامپ به مراتب مفیدتر هم باشد. اگر نتایج دو دهه جلسه و صحبت نظام با کشورهای غربی، همین باشد که امروز شاهدیم، پس "این همه از نتایج سحر است"! تجربه نشان داده که مشاوران سیاست خارجی "عظما" هم بیش از این چیزی نمی دانند، یا نمی فهمند. یادتان هست حضرت ولایتی فعالیت های جلیلی را "انشاء خوانی" وصف کرد؟ حتی اگر "نرمش قهرمانانه"ی دیگری در کار باشد، نه گمانم که نتیجه ی بهتری بدهد. وصیت "سید راحل" که حفظ جمهوری از "اوچب واجبات" است از یاد "عظما" و توابع نرفته، و نمی رود. در جریان جنگ ایران و عراق، به دستور "سید راحل" تهران از طریق اسرائیل از ایالات متحده سلاح خریداری کرد، آن هم سلاح دست دوم و به درد نخور؛ پرونده ای که به "ماجرای مک فارلین" يا "ایران کنترا" آن هم در معامله با ریگان، معروف است. یعنی برای حفظ نظام، یک روز تمام روزه می گیرند تا در انتها با کثافت افطار کنند. ایران و ایالات متحده در دو کشور افغانستان و عراق هم هماهنگی های امنیتی داشته اند. آن هم در دوران بوش پسر که ایران را جزو "محور شرارت" قلمداد کرده بود. در چند سال اخیر، در شمار زیادی از نقاط حائز اهمیت اقتصادی، نظامی و هسته ای هم چون مجتمع نظامی "پارچین" و تأسیسات هسته ای "نطنز" انفجارهایی رخ داده که به گفته ی خود حضرات، پروژه هسته ای ایران را دست کم برای مدت دو سال به تعویق انداخته، با این همه "نظام" از متهم کردن اسرائیل یا ایالات متحده خودداری می کند، همان گونه که کشتارهای اسرائیل در سوریه را به روی مبارک نمی آورد! و این همه به دلیل ناتوانی "نظام" در انتقام گیری ست. رژیم آخوندی تنها "دروغ" تحویل مردم می دهد. حالا که فرانسه هم به جمع "دشمن"ان اضافه شده. باید گفت بی شرمی و "وقاحت" با آخوند به دنیا آمده. چند روز پیش "عظما" برای "جوانان فرانسوی" پیغام دادند که؛ "از رییس جمهور خود بپرسید: چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت می کند و آن را آزادی بیان می شمارد؟ آیا معنی آزادی بیان این است: دشنام و اهانت، آن هم به چهره های درخشان و مقدس؟ آیا این کار احمقانه، توهین به شعور ملتی نیست که او را به ریاست خود انتخاب کرده است؟" بهتر است به جوانان ایرانی توصیه شود که از رییس جمهور خودشان سوال کنند؛ چرا هر روز یک تبعه ی کشورهای غربی را به جرم جاسوسی دستگیر می کنید، و بعد، با یک دزد و قاچاقچی اسلامی دستگیر شده در غرب، تاخت می زنید؟" شاید بهتر باشد جوانان ایرانی از رییس بی خاصیت جمهوری شان بپرسند؛ اگر دستگیر شدگان در آن جزیره، جاسوس اند، چرا رهاشان می کنید؟
خنده دارتر از فرمایشات "عظما" و "رییس آخوند جمهوری"، اظهارات آقای "سلامی" ریاست کل سپاه و توابع است. می گویند شبی سلطان جنگل، در عشق بازی با ملکه ی جنگل، هرچه تلاش کرد، تحریک نشد. از ترس این که مبادا از فردا ملکه "دَدَر" برود و هوس "زنا" کند،...، در جنگل اعلام کرد هرکس چیزش را بیاورد، تحویل بدهد و قبض بگیرد. این گذشت، تا این که سلطان معالجه کرد و توانش را دوباره به دست اورد؛ اعلان کردند هرکس قبضش را بیاورد، و چیزش را پس بگیرد. در راه دفتر، موشه می رقصید و خوشحالی می کرد، فیله گفت آخه فسقلی، تو چی داری که بود و نبودش به حال تو و مادر بچه ها فرق کند؟ موشه گفت به کسی نگو، قبض خره را دزیده ام. حالا حکایت ماست و این آقای "سلامی" و بلوف های حلبی (موشکی) وارش. علی اصغر شفیعیان، مدیر مسئول انصاف نیوز می گوید: ما در حوزه ی خبر مانند یک "سیب زمینی" عمل می کنیم. آن چیزی که حال مخاطب ایرانی را از رسانه های داخلی بد کرده این است که رسانه های ما جایی که باید خبر بدهند، نظر می دهند: اف.ای.تی.اف برای بستر کار اقتصادی و معاملات ایران با دیگر کشورها بسیار مهم است (ولی حضرات می دانند در صورت موافقت با اف.ای.تی.اف.، دیگر نمی توانند یک دلار ناقابل به حماس و حزب الله و حوثی ها کمک کنند). این یک شوخی احمقانه ای ست که بگوییم همه کاره ی این "نظام"، روحانی است. انسداد در اوضاع اقتصدی و سیاسی کشور تقصیر یک نفر دو نفر نیست، کل جامعه ی باید تصمیم بگیرد ("مردم"؟ آنها که "خس و خاشاک" اند). با آمریکا باید کنار آمد (یعنی با شاخ گاو در افتادن، قهرمانی نیست، تنها شلوارتان و محتویاتش پاره پوره می شود).
جالب آن که دکاتیر"مجانی الورود به دانشگاه" خوب می دانند که یخشان پیش ملت نمی گیرد و کسی باورشان ندارد، بنابراین از گفته های بزرگان و اندیشمندان غربی "کد" می اورند. این خود شده است نوعی نمایش "دانش". کد آوردن از "دانشمندان" غربی نه تنها "دانش" نیست که "بی دانشی" ست. آخر این اساتید با تکیه به دانسته های خود از جوامع غربی و صنعتی پیشرفته سخن می گویند. نظرات پوپر و لوکاچ و امثالهم در مورد اوضاع جوامع عقب نگهداشته شده ی اسلامی صادق نیست. اگر سخنان گاندی در همه ی جهان صدق می کرد، چرا امثال موسولینی، سالازار و فرانکو قبل از او ظهور کرده بودند؟ اگر سخنانی ماندلا در همه ی جوامع صادق بود، چرا هیتلر در مرکز غرب ظاهر شد و بسیارب هم ریر علمش سینه زدند؟ این بزرگان در جوامعی دیگر شکل گرفته اند، و پندارهایشان در جامعه ی خودشان، یا حداگثر در چند جامعه ی دور و اطراف صادق است. سال ها پس از ظهور مونتسکیو در فرانسه، قذافی و جعفر نمیری در لیبی و سودان ظهور کردند و ملتی برایشان هورا کشید، همان گونه که خمینی در نیمه ی دوم قرن بیستم، و پس از دهه ی شصت و ظهور آزادی های نوین غربی، هویدا شد؛ بهتر نیست من هم مانند امثال آقای گنجی از "دانشمندان گمنام" نام ببرم، مثلن بگویم "فیلیپ ستیونس" استاد تاریخ دانشگاه فلان گفته؛... کدام خواننده ای می رود تحقیق کند، بفهمد این آقای "فیلیپ ستیونس" همسایه ی منُ، یک راننده ی کامیون است که حتی برای خالی کردن بار کامیونش هم وارد یک دانشگاه نشده.
داستان خنده دار دیگر ان که "اوپوزیسیون" و "پوزیسیون"، هر دو از دموکراسی و آزادی و استقلال دم می زنند. کاری که به سابیدن کشگ می ماند. بی هیچ گونه تردیدی، از فردای سقوط جمهوری آخوندی، دموکراسی در جامعه ی ما شکل نخواهد گرفت، همان گونه که پس از مشروطیت. که اگر چنین امکانی بالقوه در مردم آن جزیره بود، کسی از آن جماعت به این نظام و رژیم تن نمی داد، و مثلن با داس، سر دخترش را نمی برید. این گونه وعده ها و باور کردنشکان، "آرمان گرایی"ست. در جامعه ای که مردم برای جعلیات، و موهوماتی نظیر کشته شدن امام حسین، گل بسر می مالند و قمه می زنند و زار زار گریه می کنند، وعده ی جدایی دین از فرهنگ و سیاست (سکولاریسم)، به وعده ی قاقالیلی برای کودکان می ماند. وقتی اندیشمندان و متفکران اپوزیسیون می گویند برای سکولاریسم و دموکراسی مبارزه می کنند، و بسیاری شان از این که مردم تکان نمی خورند، در حیرت اند، با خود می گویم حتی مردم عادی کوچه و بازار هم می دانند سکولاریسم و دموکراسی فرسنگ ها از ویژگی های جامعه ی ما دور است، و کسی که وعده اش را می دهد، جامعه اش را نمی شناسد. کسی که به لبو می گوید انار، نه تنها لبو، که انار را هم نمی شناسد.
Published on October 31, 2020 02:35
No comments have been added yet.