“ارغوان
شاخه هم خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز
آفتابیست هوا یا گرفته است هنوز
من در این گوشه که از دنیا بیرونست
و آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوارست
آه این سقف سیاه
آنچنان نزدیکست
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کور سویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می گیرد
که هوا هم این جا زندانیست
هر چه با من این جاست رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز گوشه چشمی هم بر خاموشی این دخمه نیانداخته است
هم در این گوشه خاموش فراموش شده
که از دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرم گریه می انگیزد”
―
شاخه هم خون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز
آفتابیست هوا یا گرفته است هنوز
من در این گوشه که از دنیا بیرونست
و آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوارست
آه این سقف سیاه
آنچنان نزدیکست
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کور سویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می گیرد
که هوا هم این جا زندانیست
هر چه با من این جاست رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز گوشه چشمی هم بر خاموشی این دخمه نیانداخته است
هم در این گوشه خاموش فراموش شده
که از دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرم گریه می انگیزد”
―
“در این سرای بی كسی كسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یكی زشب گرفتگان چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
كه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم كه اندرو به غیر غم
یكی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند”
―
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یكی زشب گرفتگان چراغ بر نمی كند
كسی به كوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ كز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
كه خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم كه اندرو به غیر غم
یكی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند”
―
“اما چه رنجي است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زيبايي ها را تنها ديدن و چه بدبختي آزاردهنده اي است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از كوير است”
―
―
داستان كوتاه
— 3327 members
— last activity Aug 13, 2025 09:15AM
گروهي براي علاقمندان به داستان كوتاه اينجا گرد هم اومديم تا داستان بخونيم ، داستان بنويسيم ، با هم حرف بزنيم و حداقل چند دقيقه دلمشغولي هاي بي انتها ...more
انجمن شعر
— 915 members
— last activity Mar 15, 2023 02:00PM
درون هر چيزي رازي است و شعر، راز تمام چيزهاست لوركا
Ebrahim Nabavi
— 65 members
— last activity Nov 08, 2009 03:49AM
This Group is consetrated on Ebrahim Nabavi,s fictions
Boxall's 1001 Books You Must Read Before You Die
— 21854 members
— last activity 34 minutes ago
For those attempting the crazy feat of reading all 1001 books! For discerning bibliophiles and readers who enjoy unforgettable classic literature, 10 ...more
نمایش
— 122 members
— last activity Jul 30, 2012 12:48AM
گروهی برای دوستداران نمایش و نمایشنامه و نمایشنامه نویسی
محسن’s 2025 Year in Books
Take a look at محسن’s Year in Books, including some fun facts about their reading.
More friends…
Polls voted on by محسن
Lists liked by محسن


















