Mohammad Khazaie > Mohammad's Quotes

Showing 1-30 of 65
« previous 1 3
sort by

  • #1
    Franz Kafka
    “آدم‌ها اغلب خود را با آزادی فریب می‌دهند. همانطور که آزادی از والاترین حس‌ها به شمار می‌آید، فریبِ حاصل از آن هم جزو والاترین فریب‌هاست.”
    Franz Kafka, Franz Kafka - Collected Works

  • #2
    Morteza Avini
    “و مگر نه آن که گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلا ی عشق آسان تر بریده شوند؟”
    سید مرتضی آوینی, گنجینه آسمانی

  • #3
    سعاد الصباح
    “أنا محتاجة جداً لميناء سلام”
    سعاد الصباح

  • #4
    نزار قباني
    “رفاقت با تو
    رفاقت با بادبادکی کاغذیست!
    رفاقت با باد دریا و سرگیجه...
    با تو هرگز حس نکرده ام،
    با چیزی ثابت مواجه ام!
    از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،
    چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا!”
    نزار قبانی

  • #5
    نزار قباني
    “فإذا وقفت أمام حسنك صامتاً

    فالصمت في حرم الجمال جمال

    كلماتنا في الحب .. تقتل حبنا

    إن الحروف تموت حين تقال.”
    نزار قباني

  • #6
    نزار قباني
    “اشتقت إليك .. فعلمني أن لا أشتاق
    علمني كيف أقص جذور هواك من الأعماق”
    نزار قباني, أحلى قصائدي

  • #7
    عباس معروفی
    “اخوی! دیگر خرابی از حد گذشته.. باید بار و بنه را بست.”
    عباس معروفی, سمفونی مردگان

  • #8
    “عسل مدتها مبهوت نگاه می کند و عاقبت می گوید: خدای من!خدای من! تو واقعا همه اینها را خوانده ای؟
    -بیشترشان را
    -پس تو...تو از پشت یک دیوار بلند کاغذی و مقوایی به زندگی نگاه کرده ای گلیه مرد! از پشت یک دیوار تنومند. تو هیچ چیز را به همان شکلی که هست ندیده ای. خدای من چه عمری تلف کرده ای! چه عمری باطل کرده ای
    -اینها پنجره است عسل،دیوار نیست. عصاره واقعیت است نه کاغذ و مقوا
    -بشنو گیله مرد! بشنو و یادت باشد که من موشهای کتابخانه را اصلا دوست نمیدارم. تو هرگز به من به من نگفته بودی زیر کوهی از کتاب دست و پا می زنی. تو زندگی را خوانده ای، لمس نکرده ای. تو در طول و عرض خاک مقدس زندگی راه نرفته ای، فقط زندگی را ورق زده ای و بر زندگی حاشیه نوشتی. جنگل تو کاغذی ست، تفنگ تو کاغذی، اعتقاد تو به مردم، اعتقادی کاغذی و پارگی پذیر. تو عطرها را خوانده ای، دشتها را خوانده ای، نگاه ملتمس بچه ها را خوانده ای
    کتاب عاشق نمی شود، آواز نمی خواند، پای نمی کوبد، به دریا نمی زند...
    -آرام،آرام عسل! فقط مقدار فاصله، حد ارتفاع صدا را مشخص می کند. من و تو روبه روی همیم، بی فاصله
    _سرت را قدری بیاور جلو تا باز هم آهسته تر بگویم: بهترین دوست انسان، انسان است نه کتاب. کتابها تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلمات مُرده، تو را غرق خود کنند و فروببرند”
    نادر ابراهیمی-یک عاشقانه ی آرام

  • #9
    عباس معروفی
    “نمیدانم آیا میتوانم سرم را بر شانه های شما بگذارم و اشک بریزم؟! با دست های فروافتاده و رخوت خواب آوری که از پس آن همه خستگی به سراغ آدم می آید به شما پناه بیاورم، درحالی که سخت مرا بغل زده اید و گرمای تن خود را به من وامیگذارید، گاهی با دو انگشت میانی هر دو دست نوازشم کنید و دنده هام را بشمارید که ببینید کدامش یکی کم است، و گاه که به خود می آیید با کف دست ها به پشتم بزنید آرام؟ بی آنکه کلامی حرف بزنید یا به ذهنتان خطور کند که من چرا گریه میکنم، چه مرگم است؟ بی آنکه بپرسید من که ام، از کجا آمده ام و چرا انقدر دل دل میزنم، مثل گنجشکی باران خورده؟!”
    عباس معروفی, پیکر فرهاد

  • #10
    قیصر امین‌پور
    “سال ها دویده‌ام از پی خودم ولی
    تا به خود رسیده‌ام، دیده‌ام که دیگرم”
    قیصر امین‌پور

  • #11
    قیصر امین‌پور
    “با توام
    ای لنگر تسکین !
    ای تکانهای دل !
    ای آرامش ساحل !
    با توام
    ای نور !
    ای منشور !
    ای تمام طیفهای آفتابی !
    ای کبود ِ ارغوانی !
    ای بنفشابی !
    با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین !
    با توام
    ای شادی غمگین !
    با توام
    ای غم !
    غم مبهم !
    ای نمی دانم !
    هر چه هستی باش !
    اما کاش...
    نه ، جز اینم آرزویی نیست :
    هر چه هستی باش !
    اما باش!”
    قیصر امین پور

  • #12
    قیصر امین‌پور
    “هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
    با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
    اندوه من انبوه تر از دامن الوند
    بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
    یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
    تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
    ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
    تو قاف قرار من و من عین عبورم
    بگذار به بالای بلند تو ببالم
    کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم”
    قيصر امين پور / Gheysar Aminpour

  • #13
    Emil M. Cioran
    “من هرگز نگریسته‌ام، چرا که اشک‌هایم همواره به اندیشه تبدیل شده‌اند و از این رو اندیشه‌هایم به تلخی اشک‌هایم است.”
    Emil M. Cioran, On the Heights of Despair

  • #14
    James Joyce
    “Shut your eyes and see.”
    James Joyce

  • #15
    سید حمیدرضا برقعی
    “فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
    راز خندیدن یک کودک چوپان باشد”
    سید حمیدرضا برقعی, رقعه

  • #16
    محمد باقر الصدر
    “متى أردنا أن نغير من سلوك الانسان شيئا يجب أ نغير من مفهوم اللذة و المنفعة عنده , و ندخل السلوك المقترح ضمن الاطار العام لغريزة حب الذات ص 77”
    محمد باقر الصدر, فلسفتنا

  • #17
    “Unable to perceive the shape of You,
    I find You all around me.
    Your presence fills my eyes with Your love,
    It humbles my heart,
    For You are everywhere.”
    Hakim Sanai

  • #18
    ابن الفارض
    “⁠⁠⁠عذِّب بما شئت غيرَ البعدِ عنكَ تجدْ
    أوفى محبٍّ بما يرضيكَ مبتهِجِ
    و خذْ بقيَّةَ ما أبقيتَ من رمقٍ
    لا خيرَ في الحبِّ إن أبقى على المُهجِ
    لله أجفانُ عينٍ ، فيكَ ، ساهرةً
    شوقاً إليكَ ، وقلبٌ بالغرامِ ، شجِِ
    أصبحت فيكَ كما أمسيتُ مكتئباً
    و لم أقل جَزَعاً : يا أزمةُ انفَرجي
    ما بينَ معتركِ الأحداق و المهجِ
    أنا القتيلُ بلا إثمٍ و لا حرَجِ
    ودَّعت ، قبل الهوى ، روحي ، لما نظَرَت
    عيناي من حسنِ ذاكَ المنظرِ البهجِ
    أعوامُ إقبالهِ كاليومِ في قصرٍ
    و يومُ إعراضه في الطولِ كالحججِ
    فإن نأى سائراً يا مُهجتي ارتحلي
    و إنْ دنا زائراً يا مقلتي ابتهجي
    قُلْ للذي لامني فيهِ ، وعنّفَني :
    دعني و شأني وعدْ عنْ نصحكَ السَّمجِ
    فاللّوْمُ لُؤمٌ ، و لم يُمدَحْ بهِ أحدٌ
    وهل رأيتَ مُحِبّاً بالغرَامِ هُجي
    تراهُ إن غاب عنِّي كلُّ جارحةٍ
    في كلِّ معنى لطيفٍ ، رائقٍ ، بهِجِ
    لم أدرِ ما غُربةُ الأوطان و هو معي
    و خاطِري ، أينَ كُنَّا ، غيرُ منزعجِ”
    ابن الفارض, ديوان ابن الفارض

  • #19
    قيس بن الملوح
    “فبُعد ووجد و اشتياق و رجفة ... فلا أنت تُدنيني و لا أنا أقرب
    كعصفورة في كف طفل يزمها ... تذوق حياض الموت و الطفل يلعب
    فلا الطفل ذو عقل يرق لما بها ... و لا الطير ذو ريش يطير فيذهب”
    مجنون ليلى, ديوان مجنون ليلى

  • #20
    قیصر امین‌پور
    “خسته ام از آرزو ها، آرزو های شعاری
    شوق پرواز مجازی، بال های استعاری

    لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
    خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

    آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین
    سقفهای سرد و سنگین، آسمان های اجاری

    با نگاهی سر شکسته، چشم هایی پینه بسته
    خسته از در های بسته، خسته از چشم انتظاری

    صندلی های خمیده، میز های صف کشیده
    خنده های لب پریده،گریه های اختیاری

    عصر جدول های خال، پارک های این حوالی
    پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

    رونوشت روز ها را، روی هم سنجاق کردم
    شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

    عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزو ها
    خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

    روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
    در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری”
    قیصر امین‌پور, گل‌ها همه آفتابگردانند

  • #21
    Mahmoud Darwish
    “ليتني حجر
    لا أَحنُّ إلي أيِّ شيءٍ
    فلا أَمسِ يمضي، ولا الغَدُ يأتي
    ولا حاضري يتقدَّمُ أَو يتراجَعُ
    لا شيء يحدث لي!
    ليتني حَجَرٌ ـ قُلْتُ ـ يا ليتني
    حَجَرٌ ما ليصقُلَني الماءُ
    أَخضرُّ، أَصفَرُّ ... أُوضَعُ في حُجْرَ ةٍ
    مثلَ مَنْحُوتةٍ، أَو تماريـنَ في النحت...
    أو مادَّةً لانبثاق الضروريِّ
    من عبث اللاضروريّ ...
    يا ليتني حجرٌ
    كي أَحنَّ إلي أيِّ شيء!”
    محمود درويش

  • #22
    نادر ابراهیمی
    “گمان می برم که اگر خداوند ، صد هزار گونه خنده می آفرید اما رسم اشک ریختن را نمی آموخت ، قلب حتی تاب ده روز تپیدن را هم نمی آورد .”
    نادر ابراهیمی, هرگز آرام نخواهی گرفت

  • #23
    نادر ابراهیمی
    “دردهايى هست كه مال همه است؛ و من آن دردها را هرگز پنهان نمى كنم؛ اما درد قلب، مال هيچ كس نيست به جز صاحب قلب...”
    نادر ابراهیمی, درخت مقدس

  • #24
    نادر ابراهیمی
    “يك بار ، يك بار ، و فقط يك بار مي توان عاشق شد . عاشق زن ، عاشق مرد ، عاشق انديشه ، عاشق وطن ، عاشق خدا ، عاشق عشق .... يك بار ،فقط يك بار . بار دوم ديگر خبري از جنس اصل نيست”
    نادر ابراهیمی

  • #25
    Zoroaster
    “شريف ترين دلها دلي است كه انديشه ي آزار كسان درآن نباشد”
    زرتشت

  • #26
    “.مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِذَنبٍ لَم يَمُت حَتّى يَركَبَه
    هر که مومنی را به گناهی سرزنش کند, نمیرد تا خود آن گناه را مرتکب گردد.”
    امام صادق علیه السلام

  • #27
    علی‌محمد مودب
    “بیهوده دلت گرفته

    بیهوده!

    تا بوده جهان

    جهان همین بوده!

    باید بروی به دیدنش باید...

    باری به هزار سال ابری هم

    باران به اتاق تو نمی‌آید!”
    علی محمد مودب

  • #28
    فاضل نظری
    “بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
    آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
    مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
    در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
    آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
    بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
    بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
    مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
    باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
    وسکوت تو جواب همه مسئله هاست”
    فاضل نظری

  • #29
    Mahmoud Darwish
    “هو القلب ضلّ قليلاً وعاد. أيها القلب, يا أيها القلب كيف كذبت عليّ وأوقعتني عن صهيلي؟ويا أيها القلب, كيف كذبت على فرس لا تملَ الرياح. تمهّل لنكمل هذا العناق الأخير ونسجد.”
    محمود درويش, هي أغنية، هي أغنية

  • #30
    Saadi
    “قیامت می​کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
    مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی”
    شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی / Mosleh-al-Din Sa'adi



Rss
« previous 1 3