“نمیدانم آیا میتوانم سرم را بر شانه های شما بگذارم و اشک بریزم؟! با دست های فروافتاده و رخوت خواب آوری که از پس آن همه خستگی به سراغ آدم می آید به شما پناه بیاورم، درحالی که سخت مرا بغل زده اید و گرمای تن خود را به من وامیگذارید، گاهی با دو انگشت میانی هر دو دست نوازشم کنید و دنده هام را بشمارید که ببینید کدامش یکی کم است، و گاه که به خود می آیید با کف دست ها به پشتم بزنید آرام؟ بی آنکه کلامی حرف بزنید یا به ذهنتان خطور کند که من چرا گریه میکنم، چه مرگم است؟ بی آنکه بپرسید من که ام، از کجا آمده ام و چرا انقدر دل دل میزنم، مثل گنجشکی باران خورده؟!”
―
پیکر فرهاد
Share this quote:
Friends Who Liked This Quote
To see what your friends thought of this quote, please sign up!
9 likes
All Members Who Liked This Quote
This Quote Is From
Browse By Tag
- love (101793)
- life (79805)
- inspirational (76213)
- humor (44484)
- philosophy (31156)
- inspirational-quotes (29022)
- god (26979)
- truth (24826)
- wisdom (24769)
- romance (24462)
- poetry (23422)
- life-lessons (22741)
- quotes (21219)
- death (20620)
- happiness (19111)
- hope (18645)
- faith (18510)
- travel (18059)
- inspiration (17472)
- spirituality (15804)
- relationships (15739)
- life-quotes (15659)
- motivational (15453)
- love-quotes (15435)
- religion (15435)
- writing (14982)
- success (14223)
- motivation (13354)
- time (12904)
- motivational-quotes (12659)









