(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)
Rosa Jamali

“زندگيِ گياهي ام


تمام روز سردرد كلافه ام كرده بود
شايد خوني از من رفته بود
كه طاقتم به كوه بسته بود
و از نخِ باريكي گذر نمي كرد.

خوني كه سال هاست جويده ام
و رگ هايي كه از جسم ام گريخته اند
اين ياخته ها كه از من فرار كرده اند.

همان جرعه اي كه زير پوست جذب نمي شود،
و كافئين كه داشت با ضربانش يكريز بر كتفم سفت مي شد
به شيري آميخته بود كه موهام را شسته بود و رفته بود...

زندگيِ گياهي ام ؛
اين روزها.

اين همه برگ كه در رگ هام سست شده است
به كرختي كوه پهلو مي زند
كم خوني ات را به برگ ها ببخش!
به موازات سبزينه ها بايست!

و خوابم مي گيرد....

ظرفِ ثانيه اي كه پس داده است
به حاشيه ي ليوان گرفته ام؛

رگبرگ هاش كه بر آب كبره مي بست
با هر دو دستم به خاك گلدان چنگ مي زدم ؛
چرا به درونم نمي رسي؟
آه ،
هموگلوبين ناياب!”

Rosa Jamali, این ساعت شنی که به خواب رفته است THE HOURGLASS IS FAST ASLEEP
tags: شعر
Read more quotes from Rosa Jamali


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

1 like
All Members Who Liked This Quote




Browse By Tag