“- ای نصرانی، اگر نادانی تو محرک شفقت نگردد، سخنانت باعث خشم میشود. این تویی که نابیناتر از گدایان مسسجد هستی، نمیبینی که همان آزادی که به داشتن آن لاف میزنی، حتی در آن چیزی که برای شادی آدمی و خانوادهاش از هر چیز دیگر گرامیتر است، تو را محدود کرده، شریعت توست؟ اگر بدان عمل میکنی، تو را به یک همسر واحد مقید میسازد! گو انکه او بیمار باشد یا تندرست؛ برومند باشد یا نازا؛ مایه آسایش و شادی باشد یا مخمصهانگیز و منازعهپرداز. ای نصرانی، این را من درست بردگی میدانم، حال آنکه پیغمبر برای مرد مؤمن امتیازات ارجمند پدرمان، ابراهیم، و داناترین مرد جهان، سلیمان، را در این جهان مقرر فرموده است.
- به نام آنکه او را در عرش تقدیس میکنم و به نام آنکه او را در زمین میستایم، سوگند، که تو مرد نابینا و کافر گمراهی هستی! بیتردید برای آن انگشتری الماسی که بر انگشت داری ارزش غیرقابلتخمینی قائلی. چنین نیست؟
- نظیرش نه در بال سورا یافت میشود و نه در بغداد، اما این سخن چه ربطی به موضوع سخن ما دارد؟
- بسیار، و حالا خودت هم اعتراف خواهی کرد. این تبرزین مرا بگیر و آن سنگ را به بیست قطعه بشکن. آیا هر تکه آن ارزش کل آن را خواهد داشت یا اگر همه قطعات شکسته جمع شود به یکدهم بهای تخمینی آن میارزد؟
- این سؤال کودکانه است. قطعات چنین سنگی مساوی یکدرصد قیمت گوهر نمیشود.
- ای مسلمان، محبتی را که پهلوان پاکبازی در رهن یک زن باوفا و دلآرام مینهد، به منزله کل یک گوهر است و مهری که تو میان زنان اسیر و کنیزکان برده میگستری به نسبت همانقدر بیارزش ست که ذرات درخشنده الماس شکسته.
- به کعبه مقدس سوگند، تو دیوانهای. دیوانهای که زنجیر آهنین خود را چنان در آغوش میگیری که گویی زر است. نیک بنگر. اگر به دور نگین این انشگتری من گوهرهایی با درخشندگی کمتری نصب شده بود، این نگین نیمی از زیبایی خود را از دست میداد. الماس مرکزی این انگشتر حکم مرد را دارد که ثابت و قائم است و بهای آن فقط بسته به وجود خودش است و این حلقه از جواهر کمبهاتر زناناند که فروزندگی آن را به عاریت میگیرند و او چنان که مطبوع طبع و آسایش خود باشد بدانها فروغ میبخشد. اگر گوهر میانی را برگیری در بهایش تغییری حاصل نمیشود. در صورتی که جواهرات کمبهاتر ارزش چندانی نخواهند داشت. تعبیر واقعی تمثیل تو همین است. مگر نه منصور شاعر میگوید: لطف مرد است که زیبایی و خوبرویی به زن میبخشد، چنانکه وقتی آفتاب نمیدرخشد، آب جوی نیز از تلألو میماند؟
- ای مسلمان، تو مانند کسی سخن میگویی که هرگز زنی شایسته مهر یک سرباز ندیده باشد. باور کن، اگر میتوانستی نظری به چهره زیبارویان اروپا کنی، بدانهایی که ما دارندگان لقب پهلوانی پس از خدا با آنها بیت کرده و عهد وفاداری بستهایم، تو برای ابد از بندگانی که به خاطر خوشگذرانی حرم تو را تشکیل میدهند بیزار میشدی. زیبایی خوبچهرگان ما نیزه ما را تیزتر و شمشیر ما را برانتر میسازد. کلام آنان قانون است. پهلوانی که در قید مهر دلنوازی نباشد، به مجرد اینکه شاهکاری از قوت بازوی خود نشان دهد بیدرنگ مورد لطف و تفقد خوبصورتی قرار میگیرد.
- من داستانهایی از شیدایی جنگجویان مغربی شنیدهام و همواره آن را یکی از علائم جنون تلقی کردهام که شما بدین سامان میآورد که یک گور تهی را مالک شوید. لیکن با وجود این خیال میکنم فرنگیهایی را که من دیدهام به قدری در وصف زیبایی زنان خود مبالغه کردهاند که خوشوقت میشوم با چشمان خود آن زیبارویان را ببینم که میتوانند چنین جنگجویان شجاعی را مبدل به آلت عیش خود کنند.”
―
The Talisman
Share this quote:
Friends Who Liked This Quote
To see what your friends thought of this quote, please sign up!
1 like
All Members Who Liked This Quote
None yet!
This Quote Is From
Browse By Tag
- love (101797)
- life (79814)
- inspirational (76224)
- humor (44485)
- philosophy (31160)
- inspirational-quotes (29025)
- god (26980)
- truth (24826)
- wisdom (24770)
- romance (24462)
- poetry (23424)
- life-lessons (22742)
- quotes (21221)
- death (20621)
- happiness (19112)
- hope (18646)
- faith (18512)
- travel (17871)
- inspiration (17480)
- spirituality (15806)
- relationships (15740)
- life-quotes (15660)
- motivational (15461)
- love-quotes (15435)
- religion (15435)
- writing (14982)
- success (14225)
- motivation (13365)
- time (12904)
- motivational-quotes (12660)

