From the Bookshelf of چاپ ممنوع / PROHIBITED TO PUBLISH…
Find A Copy At
Group Discussions About This Book
No group discussions for this book yet.
What Members Thought
از خیلی بچگی، شنیده بودم وقتی شخصی میمیرد، شپش هایی که در موها جا خوش کرده اند، بیرون میریزند و روی بالش ها پراکنده میشوند و خویشاوندان متوفی را خجل میکنند. این موضوع چنان مرا به وحشت انداخت که اجازه دادم برای رفتن به مدرسه، سرم را از ته بتراشند، و هنوز هم اندک رخت و لباسی را که برایم مانده است با صابون مخصوص ضدعفونی سگ ها میشویم و خرسندم. حالا به خودم میگویم از اینجا معلوم میشود که مفهوم آبروداری در جمع بهتر از مفهوم مرگ در ذهنم شکل گرفته بود
خاطرات روسپیان سودازده ی من.
این کار که چویی پیری همه ی ما را نشان می دهد نه آن پیر مرد 90 ساله با ترجمه ی امیر حسین فطانت (افست) را 6000 تومان خریداری کرده بودم و از خواندن آن لذت برم. وقتی پیر مرد جشن تولد 91 سالگی اش را گرفت به نظر شما نفهمید که 90 سال زندگی اش چقدر بی ارزش و پوچ بوده است؟!
این کار که چویی پیری همه ی ما را نشان می دهد نه آن پیر مرد 90 ساله با ترجمه ی امیر حسین فطانت (افست) را 6000 تومان خریداری کرده بودم و از خواندن آن لذت برم. وقتی پیر مرد جشن تولد 91 سالگی اش را گرفت به نظر شما نفهمید که 90 سال زندگی اش چقدر بی ارزش و پوچ بوده است؟!
dastane mardie ke tamame omresh bibandobar bode ama to sene piri asheghe ya dokhtare 14 sale mishe ..........ajibe ke in ketab albate faghat ye bar chap shod va dige hich vaght chap nemishe ..... .....
برای من لحن آقای میرعباسی در ترجمه جذابتر از خود داستان بود
ziad doosesh dashtam
