بهرام بیضایی

نوشتن درباره ی بیضایی کاری ست سهل و ممتنع؛ سهل است چرا که اثر انگشت بیضایی در طول پنج دهه ی گذشته، همه جا در تیاتر و سینما، و نظراتش در حوزه های اساطیر و فرهنگ و تاریخ ما به روشنی دیده می شود. ممتنع است چرا که همه چیز درباره ی او گفته و نوشته شده؛ از نمایش و نمایش نامه نویسی، سینما، فیلم ها و فیلم نامه هایش، از میزان مطالعه و آگاهی هایش در فرهنگ و تاریخ و ادب ما... درباره ی بهرام بیضایی چه می توان گفت که تا کنون نگفته باشند؟ با وجودی که بیضایی در هر دو دوره ی پیش، و پس از انقلاب، مورد بی مهری دستگاه بوده، و با کج اندیشی های زشت و اغلب بی بنیاد، از تیاتر و سینما جدا نگهداشته شده، و حتی بر سر راه انتشار آثارش سنگ ها انداخته اند، و نمایش انگشت شمار آثارش که با مجوز دستگاه به روی صحنه یا بر پرده ی سینما آمده، همیشه دچار مشکل و مصیبت بوده، و حتی برای انتشار آثارش، و سخن گفتنش مانع تراشیده اند و... با این همه کمتر کسی در دوران زندگی و فعالیتش، این همه از سوی منتقدان و مخاطبان تقدیس و تحسین شده، و...، با این وجود، انگاری که مخاطبان و منتقدان، همه ی آثار نمایشی بیضایی را دیده، خوانده و تجربه کرده باشند، از او گفته و نوشته اند، و رسانه ها در هر فرصتی با او به گفتگو نشسته اند. باری، با همه ی تنگناها، از دهه ی چهل تا امروز، بیضایی چون ستاره ای در آسمان هنر و فرهنگ آن سرزمین درخشیده، و در حوزه ی تیاتر و سینمای ما، اگر برجسته ترین نبوده باشد، از انگشت شمار نخبگان است. بیضایی در آن فرهنگ، دیگر به یک "عیار سنجش" تبدیل شده و برای نقد آثارش نیز، باید از "میزان"های خود او بهره گرفت.
بهرام بیضایی دوران کودکی و نوجوانی را در دهه ی بیست گذرانده؛ دوران جنگ و اشغال و هرج و مرجی به نام "آزادی"، و در دهه ی ۱۳۳۰، دهه ی کودتا و مرگ و سکوت، به جوانی و بلوغ رسیده است. سال های دهه ی سی، سال های تنهایی و گفتگوی هنرمندان با خود، و باروری شان در خلوت است. از حوزه های ادبیات و نقاشی گرفته تا تیاتر و سینما، همه در گوشه ی خود و در حیرانی دوران شکست، بالیده اند. از اوایل دهه ی ۱۳۴۰، در تنگنای ممیزی رژیم، با وجودی که وضعیت اجتماعی و سیاسی، چندان تفاوتی با دهه ی پیش ندارد، اما دوران در لاک خود نشستن نخبگان هنر و ادب، کم کم به انتها می رسد، و از خاکستر نسل گذشته که چند تنی بیشتر از آن بر جای نمانده، نسلی نو با حرف و نقل هایی تازه در قالب هایی نو، پا به عرصه ی هنر و ادب گذاشته است. به دنبال شعر که پیش از حوزه های دیگر هنر، از اواخر دهه ی سی به شکوفایی و زایش دوباره می رسد، در زمینه های دیگر نیز؛ ابتدا در نثر و قصه و داستان نویسی، و با فاصله ی کوتاهی تیاتر و نقاشی و سینما و... شاخه ها، اگرچه انگشت شمار، به بار و گل نشسته اند.
عوامل ریز و درشت بسیاری در این شکوفایی دخیل بوده اند؛ رشد زبان و زبان آوری، از جمله ترجمه و چاپ و نشر از زبان ها و فرهنگ های دیگر، اگرچه اندک اما تاثیر گذار؛ کمتر روزنامه و مجله ای بدون صفحه ی هنری منتشر می شده، و کار نقد هنر و ادبیات، تیاتر و سینما، تا انتشار مجله های اختصاصی پر بار (نسبی)، بالا کشیده شده، و حضور بزرگان هنر و موسیقی و تیاتر و سینمای جهان و آثارشان، به بهانه های مختلف، از جمله جشنواره ها، با وجود مدیریت و نظارت دو نهاد دولتی؛ وزارت فرهنگ و هنر، و سازمان رادیو و تله ویزیون، نشان بارز تلاش نخبگان در بیداری دوباره و گریز از ترس و وحشتی ست که به دلیل کودتا و عواقب آن در جامعه گسترده شده بود. حتی پنجره ای به نام "کانون فیلم"، رخصتی بود کوتاه تا بشود به دیدار آثار برخی از بزرگان سینما رفت. با نگاهی به فهرست آثار منتشر شده در هر زمینه، حتی تاریخ اجتماعی ایران، می شود به تلاش قابل ستایش معدود روشنفکران و کارورزان در هر زمینه پی برد. با یافتن روزنی به جهان بیرون، دست اندرکاران هنر تا اندازه ای با آثار ادب و هنر زبان ها و فرهنگ های دیگر، اگرچه دیر، آشنا می شوند. برای کنشگران هدفمند در ادبیات و هنر ما، زمینه های مطالعه و تجربه، هرچند دیر و محدود، تا حدی مهیا می شود. با این همه، به دلیل واهمه از هیولای ممیزی و خفقان، گرایش عام هنری ابتدا به نمادگرایی و تمثیل است، به گونه ای که هم حرفت را زده باشی و در عین حال از سایه ی مخوف نظارت رژیم، تا اندازه ای به سلامت بگذری و گرفتار عواقب آن نشوی. دوره ای که بکار بردن نماد و تمثیل، نوعی مهارت به حساب می آید و ایهام و ابهام، به ابعاد هنری می افزاید؛ اشاره به "چیزی" که فی نفسه "چیزی" نیست اما "چیزهایی" بزرگ و هولناک را نمایندگی می کند!
در همین دهه ی چهل است که بهرام بیضایی، در آستانه ی سی سالگی، در حوزه ی تیاتر و هنرهای نمایشی، نامی ست شناخته شده و سوای نمایش نامه و تیاتر، پژوهش هایی هم در زمینه ی تئاتر در چین، ایران و ژاپن منتشر می کند، و نامش در هر جرگه و برگه ای که سخن از نقد و تحلیل تیاتر و فیلم و هنر و ادب، بچشم می خورد؛ بیش از هر چیز اما، در حوزه ی تیاتر و نمایش نامه نویسی. "پهلوان اکبر می میرد" از نمونه های اولیه ی تمثیل در نمایش مدرن ایرانی ست، اگرچه در حد تمثیل نمی ماند. هم چنین اند نمایش های عروسکی بیضایی؛ "غروب در دیار غریب" و "قصه ی ماه پنهان" که پهنه ی گفتار و کردار شخصیت ها همچون "عروسک"های خیمه شب بازی، در محدوده ی نخ هایی ست که در اخیتار نیرویی مرموز در "بالا"ست. با این همه، عروسک ها هم تا حد گسستن "نخ"ها می شورند، عاشق می شوند و از حد و مرزی که برایشان مقرر شده، پا فراتر می گذارند. بیضایی در توضیح آن که چرا در ابتدا این شکل کار پذیرفته نمی شد، می گوید؛ این کارها "ظاهر واقعی نداشت. عروسک خیمه شب بازی اعتراض نمی کند و خستگی نمی شناسد و عاشق نمی شود و نمی میرد و تا آخر صحنه را ترک نمی کند و..."*.
آثار نمایشی (تیاتری) بیضایی را می توان به سه دوره ی ابتدایی، بینابینی، و انتهایی تقسیم کرد. "مترسک ها در شب"، "غروب در دیار غریب"، "قصه ی ماه پنهان"، "پهلوان اکبر می میرد"، "میراث" و "ضیافت" و... به دوره ی اول تعلق دارند؛ آثاری که ویژگی عمده شان نمادگرایی و تمثیل است؛ حرفی در پس پشت ظاهر، با فرم های بومی (تخت حوضی، سیاه بازی، عروسکی، تعزیه و...). پهلوان اکبر فریادی ست از سر حسرت برای زمانی که هنوز "رستم از شاهنومه" و "برکت از کومه" نرفته بود. ضیافت روایت فریب شبان توسط "کدخدا"ست، تا گوسفندان را که از دندان "گرگ" محفوظ داشته، قربانی "ضیافت" کدخدا کند، و "میراث"، حکایت "خانه"ای ست نیمه ویران که به سه برادر ("بزرگ آقا"، "متوسط آقا" و "کوچک آقا") به ارث رسیده. برادر بزرگ در اندیشه ی "تعمیر" (اصلاح) ویرانی ها بر همان "پایه"های خشتی و "پوسیده" است، برادر کوچک در اندیشه تخریب بنیادین و ساختمانی "نوبنیاد" و نوآیین است و "متوسط آقا" دلاله ای ست سازشکار که هم با "آن" موافق است، هم با "این"، و نه با "آن" است، و نه با "این"؛ خودفروخته ای ست چاپلوس، در اندیشه ی برکشیدن گلیم خویش از آب، گیرم که جهان را و "خانه" را آب ببرد. "هشتمین سفر سندباد"، "دنیای مطبوعاتی آقای اسراری"، "دیوان بلخ"، "چهار صندوق"، و... نمایش نامه هایی هستند، نسبت به آثار اولیه پیچیده تر و عمیق تر، اگرچه از نگاه مضمون و محتوا هنوز هم به آثار اولیه ی بیضایی نزدیک تر اند. و بالاخره آثار دوره ی دوم که به دهه ی پنجاه تا امروز تعلق دارند. در آثار این دوره ریسمان ها (نمادها و تمثیل ها) درونی شده اند، و ماهیتن به "توسل" و "توکل" و "انتظار" شبیه اند؛ تن ناسپردن به ناشناخته ای آشنا، و ستیز مقدور با "تقدیر"ی تحمیل شده. در این دوره، بیضایی "مساله" را از نقطه ای بلندتر، و در گستره ای وسیع تر می بیند و هسته های اصلی روایت، در تار و پود جلوه های بیرونی، بافته شده اند.
از ویژگی های بارز بیضایی، یکی هم "ناایستایی"ست. او در هر اثر تازه، گامی به پیش رفته، خود را تکرار نکرده است. ویژگی دیگرش آن که از تجربه نهراسیده، از عدم موفقیت سر نخورده، چرا که به کار خود ایمان داشته. برای بیان نظرگاه هایش، همه جا گوشه ی چشمی به اصول و قواعد "نمایش ایرانی" داشته، پیوسته به تکنیک های والاتری توسل جسته، و بیانش پالوده تر شده است. از تلفیق تکنیک های مدرن تیاتری و سنتی ابایی نداشته، در آفرینش اثر، همواره درگیر آزمایش و پژوهش بوده، و تخته بند فضای روایت نشده، از اضافه گویی پرهیز کرده و کوشیده تا شخصیت هایش باورپذیر باشند. در هیچ اثرش شخصیت ها را ردیف نکرده تا یک سری گفتگو میانشان تقسیم کند! از همین رو، حتی برخی از نمایش نامه های کمتر خوبش، بر بسیاری از بهترین های دیگران برتری دارند. موضوع، گفتگوها و صحنه سازی ها، همه جا از حد و حدود نمایش نامه نویسی معمول در ایران، سر و گردنی بالاتر است، به گونه ای که اگر نام بیضایی بر اثری نباشد، می توان خط و ربط او را شناخت. ترکیب صحنه ها، گفتگوها، نام ها و رفتارها، نمادهایی چون "زمین"، "باروری و بارداری"، "مرگ"، "آینه"، و "زن"؛ که در آثار دوره ی اخیر بیضایی کشیده تر، هدفمندتر، پریشان تر و کوشاتر از "مرد" ظاهر شده، هم چون موتوری که چرخ زندگی را همگام با زاییدن و زایاندنی توام با شکنجه و درد، می چرخاند، متفکری مسوول و بی تظاهر... "ندبه"، "جنگ نامه ی غلامان"، "خاطرات هنرپیشه ی نقش دوم"، "شب هزار و یکم"، "پرده ی نئی" و... نقطه های عطف دوره ی دوم نمایش نامه نویسی بیضایی، و ادبیات نمایشی ما هستند. دیگر ویژگی بارز آثار بیضایی، زبان اوست که به شعر پهلو می زند، و در هر نوشته، به حال و هوا و فضای روایت و شخصیت ها نزدیک است. این نیز حاکی از میزان شناختش از تاریخ، فرهنگ و متون کلاسیک فارسی ست. هم از اینرو همه ی آثارش خواندنی ست.
باری، بیضایی در طول این پنج دهه، هرگز نمانده و نفسرده است. چون از کار صحنه بازش داشته اند، به سینما پناه برده، و چون اجازه ی تصویر سازی به او نداده اند، تصویرهایش را روی کاغذ منتشر کرده... و با پشت سر گذاشتن شور و شر جوانی، برای خودش خط و ربطی ثبت کرده، و فلسفه ای پرداخته است. شخصیت هایش در ابعاد محدود و معین نمانده اند، گفتگوهاشان متین، استوار و بی هوار شده... جای دیگر هم گفته ام که برخلاف اعتقاد رایج در فرهنگ ما، دانشگاه و مدرک، روشنفکر و "آدم" نمی آفریند، که این هر دو، گاه مصداق "دزدی با چراغ" اند؛ در صد ساله ی اخیر تاریخمان به انبانی از این نام ها و شخصیت ها بر می خوریم؛ فرهنگ ستیز، وطن فروش و بعضن "آدم فروش". میان بی مدرک ها و دانشگاه ندیده های ما اما، بسیارند آنها که بنابر تکیه کلام معمول، می شود پشتشان به نماز ایستاد. بهرام بیضایی در این معرکه، یکی از "دانه درشت"هاست؛ روشنفکری خودساخته که در چندین زمینه در حد یک کارشناس با مطالعه و قابل اعتماد، آگاهی دارد، و در عین حال، ادعایش به قد و بالای دانش و آگاهی های اوست. اگرچه در زمینه ی تاریخ و فرهنگ ایران خالی از تعصب نیست، اما چه باک، وقتی کسی عاشقانه به سرزمینش بیاندیشد و شیفته وار بسراید، در برخی جاها نیز ("شب هزار و یکم") از حد و مرز معمول ملی گرایی بگذرد*. شیدایی بیضایی اما، برخلاف بسیاری از وقایع نگاران ما، به برهوت "اغراق" کشیده نشده و همواره با برهان و منطق خاص او همراه بوده است. روزگاری که بیضایی نتیجه ی پژوهش خود "نمایش در ایران" را منتشر کرد، اگرچه هنوز هم آثاری از "روحوضی" و "سیاه بازی" در گوشه و کنار شهرهای ایران برجای بود، تعزیه و شبیه خوانی اما از صحنه ها و یادها بیرون شده بود و تنها در یکی دو روستای دور افتاده ی خراسان و اصفهان و.. شمایلی از این شکل نمایش، آخرین نفس هایش را می کشید. پژوهش ارزشمند بیضایی این سنت قدیمی را بار دیگر بر سر زبان ها انداخت و از جمله در جشن های هنر، به نمایش هایی با مضمون و شکل تعزیه و شبیه خوانی پرداختند، و بعد، دیگرانی چون فرخ غفاری و مایل بکتاش ووو در این زمینه تحقیقاتی منتشر کردند.
نام بیضایی همیشه همراه با این "حسرت" بزرگ است که؛ سلیقه ی پلشت حکومتی، فرصت های گرانبهایی از "خلق" و "بازسازی" را از چون اویی، و فرصت غنیمت دیدن آثارش را از "ما" گرفته است. بسیاری هنگام خواندن اثری از بیضایی، بر این باورند که اگر خود او امکان ساختنش را (بر صحنه و بر نوار سلولوئید) می داشت، بهتر از آنچه می نماید، می نمود! از "مرگ یزدگرد" در ۱۳۵۸، تا ۱۳۸۷، در طول سی سال، بهرام بیضایی تنها پنج نمایش نامه ("بندار بیدخش"، "بانو آئویی"، "شب هزار و یکم"، "افراء یا روز می گذرد" و "مجلس شبیه ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین"!) روی صحنه برده؛ که برخی، از جمله نمایش آخر، پس از چند شب اجرا، توقیف شده اند! و آخرین کار صحنه اش در شکل یک سایه بازی به نام؛ "جانا و بلادور"، متاسفانه در خارج از ایران به صحنه رفت. (تیرماه ۱۳۹۱ در استنفورد امریکا).
فعالیت سینمایی بیضایی نیز، همواره با مصیبت همراه بوده. فیلم کوتاه (چهار دقیقه) هشت میلیمتری "عمو سبیلو" را در ۱۳۴۱ ساخت، و اولین فیلم بلندش "رگبار" را در ۱۳۵۰ می سازد؛ قصه ی آقای حکمتی، معلم "تازه"ای که به مدرسه ی محله ای قدیمی و "سنتی" منتقل می شود و... با وجود چهار دهه فعالیت در سینما، تنها اجازه ی ساختن ۹ فیلم بلند به بیضائی داده شده، که چندتایی هرگز نمایش داده نشدند (چریکه تارا، مرگ یزدگرد)، و برخی سال ها در محاق ممیزی ماندند. (از سرنوشت آخرین فیلمش "وقتی همه خوابیم" ۱۳۸۷، بی خبرم). بیضایی اما فیلم نامه هایی که اجازه ی ساختنش را نداشته، بصورت کتاب منتشر کرده، اگرچه برخی از آنها نیز، اجازه ی انتشار هم نگرفته اند! در جهان آزاد (بخوانید "دشمن")، معمولن "فیلم نامه"هایی منتشر می شوند که فیلم ساخته شده شان، نوعی "نوآوری" ادبی یا فنی و تصویری ست، و بهررو به "سینمای مولف" تعلق دارد؛ از آن جمله برخی فیلم نامه های هیچکاک، رنوار، اینگمار برگمان، آلن رنه، و... که از مواد آموزشی مدارس سینمایی اند. فیلم نامه های بیضایی اما، بجز یکی دو مورد، (مسافران، سگ کشی و...) بیشتر به دلیل عدم "اجازه" ساختن فیلم، منتشر شده اند (اگر شده باشند!). در این زمینه هم بیضایی، بصورتی غیر مستقیم، آموزش داده، به ویژه آن که سینمای ما اگرچه از لحاظ تکنیک، دچار ضعف چندانی نیست، از نگاه متن و گفتگو (فیلم نامه) از کمبودهای بسیاری رنج می برد. تماشای فیلم البته از خواندن فیلم نامه لذت بخش تر است. وقتی اما فرصت ساختن فیلم را "تنگ نظرانه" از تو دریغ کنند، فیلم نامه هایی که از کوچه پس کوچه های تاریک و نمور ممیزی به سلامت گذشته باشند، آبی ست انبان شده پشت سدی؛ غنیمتی که از روزن "انتشار" سرریز می شود. خواندن فیلم نامه های بیضایی نیز، با این دریغ همراه است که چرا فرصت ساختنشان را نداشته است.
بیضایی خود در جایی گفته؛ "معلم بنده عبید زاکانی است"! این البته انتخاب اوست. آنچه اما خود در انتخابش دخیل نبوده، روزگار اوست! "عبید" در رساله ی دلگشا روایتی به این مضمون دارد که؛ "عُمران" نامی را در قم می زدند. یکی پرسید این که "عُمر" نیست، چرا می زنیدش؟ گفتند "عُمر" است، الف و نون عثمان هم دارد!
*
- زاون قوکاسیان؛ "گفت و گو با بهرام بیضایی".
- در دو متن قدیمی، "مروج الذهب" (مسعودی، وفات ۳۴۶ هجری) و "الفهرست" (ابن ندیم، وفات ۳۸۵ قمری) از کتابی ایرانی به نام "هزار آفسان"، به عنوان منبع اصلی "هزار و یک شب" نام برده شده و نوشته اند که "شب های عربی" میراث هند و فرس (پارس) است. برخی معتقندند که به ترجمه ی عربی "هزار افسان"، به مرور ایام از منابع ایرانی و یونانی، هندی و عربی، یهودی و اسلامی، روایت هایی افزوده شده. بیضایی می گوید؛ "هزار افسان" پهلوی، یگانه ماخذ معتبر "هزار و یک شب" عربی ست، و هر روایت دیگر، جز جعل و تحریف، و تخفیف و تحقیر روح ایرانی حاکم بر اثر اصلی نیست. در متن نمایش نامه نیز، از "هزار افسان" به عنوان: "جمع حکمت و فکرت پارسی" یاد شده، و معتقد است که؛ آنچه "رواج" داده شده، خیانتی ست بزرگ! بیضایی کشته شدن مترجم کتاب (که به اعتقاد او ایرانی بوده) را نشانه ی "حسادت" می داند؛ "کاتبان دارالکتاب (اعراب) بر سرش دوات بشکستند" و به فرمان خلیفه، یگانه نسخه ی پارسی "هزار افسان" (منبع اصلی) را هم سوزاندند و... "محل وقایع را از تیسفون به بغداد آوردند، تا تمامی آثار پارسی بودن آن (کتاب) محو شود". از زبان شکنجه گر مترجم نیز می گوید؛ "این همه اقالیم (که تو نام برده ای) همه از ایران بود که اکنون زیر تیغ تعصب ماست و...". پس تمامی اقوال "مسعودی" و "ابن ندیم" را باید دربست بپذیریم؟ و همین طور آنچه در متون قدیمی دیگر نظیر تاریخ بخارا، تاریخ سیستان، تاریخ بیهقی، شاهنامه و ... آمده را، واقعیت تاریخی بیانگاریم؟!
- نمایشنامه های بیضایی؛ مترسک ها در شب۱۳۴۱ / سه نمایش نامه ی عروسکی: عروسک ها ۱۳۴۱، غروب در دیار غریب ۱۳۴۱، قصه ماه پنهان ۱۳۴۲ / پهلوان اکبر می میرد ۱۳۴۲ / هشتمین سفر سندباد ۱۳۴۳ / دنیای مطبوعاتی آقای اسراری ۱۳۴۵ / سلطان مار ۱۳۴۵ / میراث و ضیافت ۱۳۴۶ / چهار صندوق ۱۳۴۶ / ساحل نجات ۱۳۴۷ / در حضور باد ۱۳۴۷/ دیوان بلخ ۱۳۴۷ / گمشدگان ۱۳۴۸ / راه طوفانی فرمان پسر فرمان از میان تاریکی ۱۳۴۹ / ندبه ۱۳۵۶ / نوشته های دیواری ۱۳۵۷/ مرگ یزدگرد ۱۳۵۸ / خاطرات هنرپیشه نقش دوم ۱۳۶۰ / فتح نامه کلات ۱۳۶۱ / پرده خانه ۱۳۶۴ / جنگ نامه غلامان ۱۳۶۷ / طرب نامه ۱۳۷۳ / سهراب کشی ۱۳۷۳ / مجلس بساط برچیدن ۱۳۷۶ / افرا یا روز می گذرد ۱۳۷۶ / مجلس قربانی سنمار ۱۳۷۷ / گزارش ارداویراف ۱۳۷۸ / مجلس ضربت زدن ۱۳۷۹ / شب هزار و یکم ۱۳۸۲ / دیوان نمایش (جلد یک و دو؛ شامل نمایشنامه های ۱۳۴۰-۱۳۸۲) / مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین ۱۳۸۳ / تاراج نامه ۱۳۹۰
نمایش نامه هایی که روی صحنه آورده؛ عروسک ها ۱۳۴۵/ ضیافت و میراث ۱۳۴۶/ سلطان مار ۱۳۴۸/ مرگ یزدگرد ۱۳۵۸/ کارنامه بندار بیدخش ۱۳۷۶و۱۳۷۷/ شب هزار و یکم ۱۳۸۲/ مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین ۱۳۸۴/ جانا و بلادور ۱۳۹۱
فیلم ها و فیلم نامه ها؛ عمو سبیلو ۱۳۴۹(ساخته شده در ۱۳۴۹)/ عیار تنها ۱۳۴۹/ رگبار ۱۳۴۹(ساخته شده در ۱۳۵۰)/ سفر (کوتاه)۱۳۵۱(ساخته شده در ۱۳۵۱)/ غریبه و مه ۱۳۵۱(ساخته شده در ۱۳۵۲) / حقایق درباره لیلا دختر ادریس۱۳۵۴ / چریکه تارا ۱۳۵۴(ساخته شده در ۱۳۵۷) / کلاغ ۱۳۵۵(ساخته شده در ۱۳۵۵) / چشم انداز ۱۳۵۵/ آهو، سلندر، طلحک و دیگران ۱۳۴۹/ قصه های میر کفن پوش ۱۳۵۸/ "عیار تنها" . "شب سمور" ۱۳۵۹ / اشغال ۱۳۵۹/ آینه های روبرو۱۳۵۹/ روز واقعه ۱۳۶۱ / داستان باور نکردنی ۱۳۶۱/ زمین ۱۳۶۱/ عیارنامه ۱۳۶۳/ پرونده قدیمی پیرآباد ۱۳۶۳/ کفش های مبارک ۱۳۶۳ / تاریخ سری سلطان در آبسکون ۱۳۶۳ / مرگ یزدگرد ۱۳۶۰/ باشو غریبه کوچک ۱۳۶۴(ساخته شدهٔ ۱۳۶۴) / قلعه کولاک ۱۳۶۴ / وقت دیگر شاید ۱۳۶۴(ساخته شدهٔ ۱۳۶۶) / طومار شیخ شرزین ۱۳۶۵/ گیل گمش ۱۳۶۵ / دیباچه نوین شاهنامه ۱۳۶۵ / پرده نئی ۱۳۶۵ / آقای لیر۱۳۶۷ / برگی گمشده از اوراق هویت یک هموطن آینده ۱۳۶۷ / سفر به شب ۱۳۶۸ / مسافران ۱۳۶۸(ساخته شده در ۱۳۷۰) / فیلم در فیلم ۱۳۶۹ / چه کسی رییس را کشت ۱۳۷۱ / سگ کشی ۱۳۶۸(ساخته شده در ۱۳۷۹) / یوانا یا نامه ای به هیچ کس ۱۳۷۱ / گبر گور یا گفتگو با خاک (کوتاه)۱۳۷۲ / سیاوش خوانی (فیلمنامه/ نمایشنامه)۱۳۷۲ / آوازهای ننه آرسو ۱۳۷۳ / حورا در آینه ۱۳۷۴ / مقصد ۱۳۷۵ / اعتراض ۱۳۷۵ / گفتگو با باد (کوتاه) ۱۳۷۷ / گفتگو با آب (کوتاه) ۱۳۷۸ / گفتگو با آتش (کوتاه) ۱۳۷۸ / سگ کشی ۱۳۷۹ (ساخته شده در ؟/ ایستگاه سلجوق ۱۳۷۹ / اتفاق خودش نمی افتد ۱۳۸۱/ سند ۱۳۸۳ / ماهی ۱۳۸۳ / لبه پرتگاه ۱۳۸۵ / وقتی همه خوابیم ۱۳۸۶ (ساخته شده در ۱۳۸۷)
روایت ها؛ سه برخوانی: اژدهاک-۱۳۳۶ و۱۳۴۰، آرش-۱۳۳۷ و۱۳۴۲، کارنامه بندار بیدخش-۱۳۳۸ و۱۳۷۴ / حقیقت و مرد دانا -۱۳۴۹؛ داستانی برای کودکان.
پژوهش ها؛ نمایش در ژاپن ۱۳۴۳/ نمایش در ایران ۱۳۴۴/ نمایش در چین ۱۳۴۸/ نمایش در هند ۱۳۵۰(چاپ نشده)/ ریشه یابی درخت کهن ۱۳۸۲/ هزار افسان کجاست؟ ۱۳۹۱، مقالات و گفتگوها؛ گفتگو با بهرام بیضایی، هیچکاک در قاب و...


بهرام بیضایی
11 likes ·   •  4 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on December 12, 2014 01:23
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Shalizeh (new)

Shalizeh Nasiri کتاب اینه های روبرو را از کجا تهیه کنم ایا فیلمی ازش ساخته شده


message 2: by Ali (new)

Ali شالیزه خانم. در زبان فارسی وقتی چیزی را از کسی طلب می کنند، یک "لطفن" هم می اورند. حکم حکومتی که نیست، هست؟


message 3: by Shalizeh (new)

Shalizeh Nasiri من يادم رفت لطفا ببخشيد


message 4: by Ali (new)

Ali اگرچه جواب این سوالت در یادداشت من هست، ولی بهررو، فیلمی از آینه های روبرو ساخته نشده. خود مطلب را هم من بصورت پی دی اف دارم اما اینجا ظاهرن نمی شود فرستاد، باید ئی میل باشد.
با تشکر


back to top