نه پروینی، نه فروغی
دوستی از اتریش، دو شماره از مجله ی "هفت هنر" از اوایل دهه ی پنجاه (خورشیدی) را برایم فرستاده. مجله ها را با لبخندی تلخ، ورق می زنم. چه شوق ها و امیدهایی در گوشه و کنار این صفحات ماسیده و در خاک شده. یکی از مطالب کوتاه در یکی از این مجله ها در مورد "پروین" و "فروغ" است! انگار کسی که همنام من بوده، آن را نوشته. جوانی چه شهامتی می بخشد! تا شب ورق می زنم. خواب پروین را می بینم، بهتر است بگویم خواب عکسش را دیدم. گلایه داشت که تو زمان و زمانه ی مرا هیچ در نظر نگرفته ای... مطلب را دوباره می خوانم؛
پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد، دو چهره ی شاخص و گرانمند شعر معاصر فارسی، هر دو عمری کوتاه اما پر بار داشتند لیکن شعر پروین در محدوده ی "گفتنی های مجاز" باقی ماند، حال آن که شعر فروغ، در بیکران "ناگفته های ممنوع" سیر می کند. به زبانی دیگر پروین از آنچه می بایست گفته شود، می گوید و فروغ از آنچه نمی بایست، گفته است. پروین "اسیر" "دیوار" سنت دیرپای جامعه ی مردسالار باقی ماند و توان و ذهن پویایش در چهارچوب سنت مهار شد، هم از این رو به "عصیان" نرسید. فروغ اما "اسیر"ی بی تاب بود، چون به "دیوار" رسید، شهامتش او را به "عصیان" واداشت و از پس این سرکشی و گسستن و ویران کردن دیوارها، به "تولدی دیگر" رسید. در جامعه ای که زن در پس پشت سایه ها گم می شود، سرکشی و گسستن قید و بندها سبب شد تا کلام فروغ را "دریده" توصیف کنند و بگویند از جسم و جنس سروده است. این اما ویژگی شعر فروغ است که اسرار هویدا می کند. جسارتی که در جامعه ی فروغ، هنوز هم بر هیچ زنی نمی پسندند و نمی بخشایند، هم چندان که کمتر از یک قرن پیش از فروغ، بر قرة العین نبخشیدند.
تحول شعر فروغ در 13- 14 سال میان "اسیر" تا "تولدی دیگر"، در چند کلام می گنجد؛ اسیر، تلاشی ست برای رهایی از اسارتی از پیش تعیین و تحمیل شده، به یاری عشق. فروغ در میانه ی ستیزه ی شیطان و خدا، گناه و تقوا درگیر است.
آن آرزوی گم شده می رقصد / در پرده های مبهم پندارم
از عنوان های اشعار او در این مجموعه می شود به کشاکش درونی اش پی برد؛ شب، هوس، حسرت، پاییز، وداع، افسانه، تلخ، گریز، درد، اسیر، و...
در "دیوار"، بی آن که قاعده ی همیشگی شورش بر خدا را کنار بگذارد، بر شیطان نیز می آشوبد، در گناه می آمیزد و در این ستیز، نوآوری و جسارتی بهت آور دارد. شورش علیه شیطان به اعتبار سنت اجتماعی مردسالار، بر سنایی و عطار و خیام و مولانا و... بخشوده شد، و می شود. به حساب فروغ اما در ستون "گناه" نوشته می شود.
هم چنان شب کور
می گریزم روز و شب از نور
تا نتابد سایه ام بر خاک
در اتاق تیره ام با پنجه ی لرزان
راه می بندم به روزن ها
یا:
پیش رویم: چهره ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر: آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام: منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
عنوان اشعار فروغ در "دیوار"، خود گویای این تحول است؛ گناه، رویا، بر گور لیلی، اعتراف، شکست نیاز، ستیزه، تشنه، دیوار...
و بالاخره در "عصیان"، همه جا ستایش از آزادی اراده و اختیار است. ستیز با خدا، و جستجو برای هویتی تازه؛
آه ای زندگی، منم که هنوز / با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم / نه بر آنم که از تو بگریزم
و عنوان های اشعار "عصیان"؛ عصیان بندگی، عصیان خدایی، گره، بازگشت، سرود زیبایی، جنون، بعدها، زندگی ...
اگر سنت بوگرفته و مانده ی اجتماعی، شورش فروغ بر خدا را، تکفیر کرد، فرواغ اما از "باید"ها و "نباید"ها گذشت، آنسان که شاملو بر مرگ او سرود؛
جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد
پس به هیات گنجی درآمدی
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است.
در "تولدی دیگر"، فروغ از مرز قید و بندهای تحمیلی عبور می کند و از یک جنس محکوم، تا یک انسان- شاعره صعود می کند، و از نو به دنیا می آید. این جسارت در سرودن آزادی و رهایی ست که علی رغم استحکام شعری و انسجام کلامی که اینک بدان دست یافته، هنوز هم از او پذیرفته نیست. عنوان اشعار این مجموعه نشانه ای ست درشت از زایشی دوباره، از بی کرانگی یک رهایی، از گسیختن و گسلاندن؛ دریافت، ای مرز پر گهر، در آب های سبز تابستان، آفتاب می شود، به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد، تولدی دیگر ...
تاثیر فروغ بر دوره ای از شعر معاصر ایران تا هنوز هم پوشیده نیست چرا که فروغ در تنگنای بسته ی تقدیری که برای همه ی ما نوشته اند، نماند، پوسته ها را شکافت و به آفتاب رسید، و اگرچه دوره ای کوتاه مطرود ماند، اما چنان شکفت که چشم کوته بینان را از دیدن، و زبان کوته اندیشان را از گفتن باز داشت.
"هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد"!
Forough FarokhzadParvin Etesami
پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد، دو چهره ی شاخص و گرانمند شعر معاصر فارسی، هر دو عمری کوتاه اما پر بار داشتند لیکن شعر پروین در محدوده ی "گفتنی های مجاز" باقی ماند، حال آن که شعر فروغ، در بیکران "ناگفته های ممنوع" سیر می کند. به زبانی دیگر پروین از آنچه می بایست گفته شود، می گوید و فروغ از آنچه نمی بایست، گفته است. پروین "اسیر" "دیوار" سنت دیرپای جامعه ی مردسالار باقی ماند و توان و ذهن پویایش در چهارچوب سنت مهار شد، هم از این رو به "عصیان" نرسید. فروغ اما "اسیر"ی بی تاب بود، چون به "دیوار" رسید، شهامتش او را به "عصیان" واداشت و از پس این سرکشی و گسستن و ویران کردن دیوارها، به "تولدی دیگر" رسید. در جامعه ای که زن در پس پشت سایه ها گم می شود، سرکشی و گسستن قید و بندها سبب شد تا کلام فروغ را "دریده" توصیف کنند و بگویند از جسم و جنس سروده است. این اما ویژگی شعر فروغ است که اسرار هویدا می کند. جسارتی که در جامعه ی فروغ، هنوز هم بر هیچ زنی نمی پسندند و نمی بخشایند، هم چندان که کمتر از یک قرن پیش از فروغ، بر قرة العین نبخشیدند.
تحول شعر فروغ در 13- 14 سال میان "اسیر" تا "تولدی دیگر"، در چند کلام می گنجد؛ اسیر، تلاشی ست برای رهایی از اسارتی از پیش تعیین و تحمیل شده، به یاری عشق. فروغ در میانه ی ستیزه ی شیطان و خدا، گناه و تقوا درگیر است.
آن آرزوی گم شده می رقصد / در پرده های مبهم پندارم
از عنوان های اشعار او در این مجموعه می شود به کشاکش درونی اش پی برد؛ شب، هوس، حسرت، پاییز، وداع، افسانه، تلخ، گریز، درد، اسیر، و...
در "دیوار"، بی آن که قاعده ی همیشگی شورش بر خدا را کنار بگذارد، بر شیطان نیز می آشوبد، در گناه می آمیزد و در این ستیز، نوآوری و جسارتی بهت آور دارد. شورش علیه شیطان به اعتبار سنت اجتماعی مردسالار، بر سنایی و عطار و خیام و مولانا و... بخشوده شد، و می شود. به حساب فروغ اما در ستون "گناه" نوشته می شود.
هم چنان شب کور
می گریزم روز و شب از نور
تا نتابد سایه ام بر خاک
در اتاق تیره ام با پنجه ی لرزان
راه می بندم به روزن ها
یا:
پیش رویم: چهره ی تلخ زمستان جوانی
پشت سر: آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام: منزلگه اندوه و درد و بدگمانی
عنوان اشعار فروغ در "دیوار"، خود گویای این تحول است؛ گناه، رویا، بر گور لیلی، اعتراف، شکست نیاز، ستیزه، تشنه، دیوار...
و بالاخره در "عصیان"، همه جا ستایش از آزادی اراده و اختیار است. ستیز با خدا، و جستجو برای هویتی تازه؛
آه ای زندگی، منم که هنوز / با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم / نه بر آنم که از تو بگریزم
و عنوان های اشعار "عصیان"؛ عصیان بندگی، عصیان خدایی، گره، بازگشت، سرود زیبایی، جنون، بعدها، زندگی ...
اگر سنت بوگرفته و مانده ی اجتماعی، شورش فروغ بر خدا را، تکفیر کرد، فرواغ اما از "باید"ها و "نباید"ها گذشت، آنسان که شاملو بر مرگ او سرود؛
جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد
پس به هیات گنجی درآمدی
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است.
در "تولدی دیگر"، فروغ از مرز قید و بندهای تحمیلی عبور می کند و از یک جنس محکوم، تا یک انسان- شاعره صعود می کند، و از نو به دنیا می آید. این جسارت در سرودن آزادی و رهایی ست که علی رغم استحکام شعری و انسجام کلامی که اینک بدان دست یافته، هنوز هم از او پذیرفته نیست. عنوان اشعار این مجموعه نشانه ای ست درشت از زایشی دوباره، از بی کرانگی یک رهایی، از گسیختن و گسلاندن؛ دریافت، ای مرز پر گهر، در آب های سبز تابستان، آفتاب می شود، به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد، تولدی دیگر ...
تاثیر فروغ بر دوره ای از شعر معاصر ایران تا هنوز هم پوشیده نیست چرا که فروغ در تنگنای بسته ی تقدیری که برای همه ی ما نوشته اند، نماند، پوسته ها را شکافت و به آفتاب رسید، و اگرچه دوره ای کوتاه مطرود ماند، اما چنان شکفت که چشم کوته بینان را از دیدن، و زبان کوته اندیشان را از گفتن باز داشت.
"هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد
مرواریدی صید نخواهد کرد"!
Forough FarokhzadParvin Etesami
Published on December 02, 2007 10:01
No comments have been added yet.