ایران بین دو انقلاب

"... یکی از نمایندگان پیشنهاد کرد به اقلیت ها حق انتخاب نماینده اعطا شود. نماینده ی دیگری (این پیشنهاد) را مغایر با اصول شریعت دانست و نماینده ی دیگری (آن) را به عنوان "توطئه ای الحادی" از سوی "آشوبگران خارجی" مورد حمله قرار داد؛ "جایی که بیش از هزار سال این چنین رفتار خوبی با اقلیت هایمان داشته ایم، دیگر چه کسی می تواند در پشت چنین خواسته ی ظالمانه ای باشد؟".
"... روزنامه ی "صوراسرافیل" با طرح موضوع کناره گیری روحانیون از سیاست و هجو آنان به عنوان کسانی که "اهداف پلیدشان را با موعظه های عالی پنهان می کنند"، جنجال بزرگی به پا کرد. "حبل المتین" (روزنامه ی دیگر) نویسندگان قانون اساسی را به دلیل قید کمیته ی عالی بررسی مشروعیت مورد تمسخر قرار داد... هنگامی که همین روزنامه (حبل المتین) علل انحطاط خاورمیانه را "نادانی، خرافه پرستی، کوته نظری، علم ستیزی و دگماتیسم علماء" و پافشاری آنها برای دخالت در سیاست اعلام کرد، غوغای دیگری به پا شد. تاسیس یک مدرسه ی دخترانه و یک انجمن زنان توسط خانواده ی اسکندری (یحیی میرزا، سلیمان میرزا و همسرش) نیز سر و صدایی بلند کرد. نمایندگان محافظه کار و برخی از میانه روها چنین سازمان هایی را "الحادی"، "ضد اسلامی" و نوعی بدعت دانستند. لیبرال های جسور بر این عقیده بودند که قوانین "دولت" باید از "شریعت" جدا شود".
"... وزیر مختار انگلیس در ایران می نویسد؛ "مرتجعین به آرامی از بین طبقات پایین شهری برای خود طرفدار جمع می کنند". سلطنت طلبان به محض این که نظر شیخ فضل الله نوری... را جلب کردند، به خیابان ها ریختند. شیخ فضل الله خواست تا برای دفاع از شریعت در برابر مشروطه طلبان "کافر"، در میدان توپخانه جمع شوند. جمعیتی از طلاب، درباریان و مستخدمان، به ویژه "لوطی"های مسلح، دهقانان اراضی سلطنتی... قاطرچی ها، خدمتکاران و شاغلان رده پایین قصر سلطنتی تشکیل شد!... شیخ فضل الله در اعلامیه ای "برابری" را "بدعت خارجی" خواند... و اعلام کرد که لیبرال های مجلس همانند ژاکوبن های فرانسه به سوی سوسیالیسم، آنارشیسم و نیهیلیسم می روند. جماعتی که تحریک شده بودند، به هر عابری که کلاه اروپایی بسر داشت، به عنوان "مشروطه خواه بی دین" یورش می بردند..."
"... هنگامی که جامعه ی اصناف در پشتیبانی از مشروطه، اعتصاب عمومی بر پا کرد، بیش از 100 هزار تن، از جمله 7 هزار داوطلب مسلح از انجمن آذربایجانی ها و انجمن فارغ التحصیلان، برای دفاع از مجلس شورای ملی آماده شدند. شاه (محمدعلی میرزا) از پیروانش خواست تا پراکنده شوند... قول داد اوباش و درباریان تظاهر کننده را تبعید کند و بار دیگر نسبت به مشروطیت سوگند وفاداری یاد کرد... یکی از ثروتمندان از هراس از تصویب بودجه در مجلس، وامی به مبلغ 10 هزار پوند در اختیار شاه گذاشت و شاه آن را میان قزاق ها تقسیم کرد. در خرداد 1287، شاه دستور داد بریگاد قزاق به فرماندهی کلنل لیاخوف روسی، مجلس را به توپ بست. مشروطه طلبان در یک خونریزی بزرگ، در هم شکسته شدند... مجلس و دفاتر مرکزی انجمن های گوناگون و منازل مشروطه طلبان برجسته را غارت کردند..."
"شاه، لیاخوف را به حکومت نظامی تهران منصوب کرد. انجمن و گردهم آیی، از جمله مراسم عزاداری ممنوع، مجلس شورای ملی را منحل و سی و نه تن از مخالفان را بازداشت کرد. ملک المتکلمین و جهانگیرخان صوراسرافیل خفه شدند. قاضی قزوینی، قاضی برجسته ی لیبرال و سلطان العلماء، سردبیر "روح القدس"، مسموم شدند. سید حاجی ابراهیم آقا نماینده ی لیبرال تبریز، هنگام فرار کشته شد. یحیی میرزا اسکندری در اثر شکنجه جان سپرد. جمال الدین اصفهانی به همدان تبعید و بطور مشکوکی درگذشت. آیت الله طباطبایی در خانه زندانی شد. نوزده نفر دیگر؛ چهار تاجر، یک توتونچی، یک خیاط، دو افسر سابق ارتش، دو روزنامه نگار، شش مستخدم دولت و.. نیز به زندان محکوم شدند".
"اگرچه تهران در تصرف سلطنت طلبان و محافظه کاران قرار گرفت، اما داوطلبان مسلح نخست در تبریز و سپس در اصفهان، رشت و سرانجام در اکثر شهرهای دیگر از انقلاب دفاع کردند. شدیدترین جنگ و درگیری در تبریز روی داد. داوطلبان مسلح در اطراف دو قهرمان محلی به نام های ستارخان و باقرخان گرد آمدند... و محله های "امیرخیز"، "خیابان" و "مارالان" را تصرف کردند. اسماعیل امیرخیزی یکی از مجاهدین در خاطراتش می نویسد؛ روحانیون محافظه کار، مردم عادی را فریب می دادند و آنها را نسبت به لیبرال ها بدبین می کردند. محلات فقیر نشین و پر جمعیت، به مراکز ارتجاع تبدیل شد و محلات متوسط نشین به سنگر انقلاب! فقرای شهری مانند آخوندها و شاهزادگان، مشروطه خواهان را "مرتد" می دانستند. در رشت چهار روشنفکر مسلمان و سه ارمنی رادیکال به رهبری "یپرم خان" ارمنی، یک کمیته ی مخفی به نام کمیته ی "ستاره" تشکیل دادند و... یپرم خان رشت را تصرف کرد و (سپس) نیروهای خود را به سمت تهران حرکت داد".
"در اصفهان نیز صمصام السطلنه (بختیاری)... با تصرف اصفهان، نیروهای خود و داوطلبان اصفهانی را به سوی تهران حرکت دادند. در بوشهر و بندرعباس، شوراهای محلی، امور اداری و اجرایی را در دست گرفتند. در کرمانشاه مشروطه خواهان، سلطنت طلبان را بیرون راندند. در مشهد اصناف بازار به اعتصاب دست زدند و حکمران سلطنت طلب را دستگیر کردند. مجاهدین اعلامیه ای منتشر کردند و در آن دفاع از مشروطیت، دستیابی به عدالت اجتماعی و برابری از طریق پارلمان، دادن حق رای به همه ی شهروندان بدون توجه به مذهب و طبقه، حق آزادی بیان، انتشار، تشکیل سازمان، انجمن و حق اعتصاب، ایجاد مدارس رایگان عمومی، بیمارستان و درمانگاه های رایگان برای فقرا، فروش روستاها و املا ک اضافی خاندان سلطنتی به دهقانان بی زمین، هشت ساعت کار روزانه و... خواستار شدند".
"... موقعیت سلطنت طلبان در تهران به شدت تضعیف شد. شاه می خواست جواهرات سلطنتی را در مقابل وام، به روسیه و انگلیس بفروشد اما بانک های خارجی هراسان از واکنش انقلابیون، از پذیرش این پیشنهاد خودداری کردند... سرانجام در 22 تیرماه، یپرم خان از شمال و صمصام السطنه از اصفهان، به تهران رسیدند، داوطلبان مسلح شهری با گشودن دروازه های اصلی، به یک پیروزی زودرس دست یافتند. هنگامی که سلطنت طلبان پراکنده شدند، محمدعلی شاه هم به سفارت روسیه پناهنده شد. یک گروه پانصد نفری از نمایندگان مجلس، نیروهای بختیاری و مبارزین دیگر، بازاریان و آزادی خواهان، به سرعت در تهران گرد آمدند و "مجلس عالی" تشکیل دادند. این مجلس که بطور موقت جانشین مجلس شورای ملی شده بود، محمدعلی شاه را خلع کرد و فرزند دوازده ساله اش "احمد" را به سلطنت گماشت و... دادگاه ویژه ای برای محاکمه ی سلطنت طلبان اصلی تعیین شد و پنج تن از مخالفان سرسخت مشروطیت، از جمله شیخ فضل الله نوری اعدام شدند. قانون انتخابات جدید تصویب شد. در این قانون چهار کرسی برای اقلیت های مذهبی؛ زردشتی، کلیمی، ارمنی و آسوری در نظر گرفته شد و ..."
کتاب آبراهامیان پژوهشی ست در تاریخ بیش از هفت دهه بین دو انقلاب مشروطیت و 1357. آبراهامیان هیچ کدام از این دو انقلاب را حرکتی "طبقاتی" نمی شناسد و اصولن معتقد نیست که در جامعه ی ایران تا کنون، طبقه ای یا گروه صنفی وجود داشته که گرد منافع طبقه و صنفش متمرکز شده باشد. او باور دارد که کشمکش های اجتماعی در ایران، بر منافع "دسته"ها و "طایفه"ها و... بنا بر شرایط روز، تغییر می کند. به عبارت دیگر تشکل هایی موقتی و لرزان که بیرون شهرها برای دست یابی به آب و قنات یا تصاحب زمین و مرتع و... در جوامع شهری درگیری هایی بین دسته های "نعمتی" و "حیدری"ست، که اغلب بر کینه های قدیمی و خانوادگی استوار است. آبراهامیان تفاوت فاحش و بنیادین این دو انقلاب تاریخ معاصر ایران را چنین توصیف می کند؛ انقلاب مشروطیت شاهد پیروزی هرچند کوتاه روشنفکران مدرنی بود که از ایدئولوژی های غربی ناسیونالیسم، لیبرالیسم و سوسیالیسم الهام می گرفتند، حال آن که انقلاب 1357، گروه های سنتی بار دیگر موقعیت از دست رفته را بچنگ آوردند و با تدوین یک قانون اساسی کاملن مذهبی حضور خود را در جامعه تضمین کردند، محاکم شرع را جایگزین دادگاه های عرفی کردند، و مفاهیمی چون آزادی و دموکراسی را غربی و الحادی دانستند. در واقع انقلاب اخیر پدیده ای ست بی همتا؛ نه یک گروه اجتماعی جدید مجهز به احزاب سیاسی و ایدئولوژی های غیر دینی، بلکه روحانیون سنتی مجهز به منبر و مدعی حق الهی در نظارت بر عملکرد همه ی آحاد مردم، و یک ایدئولوژی کلی گوی و آرمان گرا به قدرت رسیدند. آبراهامیان می پرسد؛ چرا انقلاب 1357 که بیشتر محتوایی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشت، و با نامه های سرگشاده ی حقوق دانان، قضات و روشنفکران در طلب آزادی و دموکراسی، و تشکیل انجمن های حقوق بشر و... آغاز شد، تظاهرات را دانشجویان آغاز کردند، کارگران یقه سپید به ویژه کارکنان بانک ها، کارمندان و کارکنان گمرک، اقتصاد کشور را فلج ساختند و گروه های چریکی که اغلب دانشجو و جوان بودند، انقلاب را تکمیل کردند، به انقلابی ایدئولوژیکی و مذهبی و آرمانگرا استحاله پیدا کرد؟
آبراهامیان در انتها می نویسد؛ اگرچه شاگردان و دنباله روان خمینی تلاش بسیار برای حفظ میراث او دارند، اما از آن قدرت برخوردار نیستند و لاجرم از نیروهای امنیتی و سپاه برای به اطاعت واداشتن طیف های مختلف اجتماعی بهره می جویند. جمهوری اسلامی و دنباله روان خمینی دارند روش های شاه را تکرار می کنند. با این همه پیشرفت بکلی متوقف شده، اوضاع اقتصادی و اجتماعی رو به ویرانی و مملکت رو به ورشکستگی ست. اگرچه نفوذ سپاه و نیروهای امنیتی تمامی امکانات گروه ها و احزاب راست و میانه و چپ را از میان برده، این خلاء قدرت اما تنها مدتی می تواند به پایداری جمهوری اسلامی کمک کند! یرواند آبراهامیان برای تالیف "ایران بین دو انقلاب"، تقریبن از تمام کتاب ها و اسنادی که در مورد تاریخ مشروطه منتشر شده، خاطرات رجال دوران قاجار و پهلوی، سفرنامه های خارجیانی که در این دوره از ایران دیدن کرده اند، روزنامه ها و یادداشت هایی که در مورد پادشاهان قاجار و وقایع دوره ی قاجار نوشته شده، و بالاخره اسناد سفارتخانه های انگلیس و آمریکا در این دوره، به عنوان منابع و ماخذ استفاده کرده است. "ایران بین دو انقلاب"، جامع ترین اثری ست که تقریبن به شکلی روایت گونه و در عین حال "آنالیتیک" به وقایع سیاسی و اجتماعی دوران میان انقلاب مشروطه و انقلاب 1357 پرداخته است. این کتاب برای شناخت نسبتن کاملی از چهار دوره ی مهم تاریخ معاصر ایران؛ مشروطیت تا کودتای 1299(14 سال)، دوران رضاخان (21 سال)، از شهریور 1320 تا کودتای 1332 (12 سال) و بالاخره از کودتا تا انقلاب 1357(25 سال)، گرانمندترین اثری ست که تا به حال خوانده ام. دکتر یرواند آبراهامیان با تمام تلاش خود یک تاریخ تحلیلی و بی طرفانه از اوضاع سیاسی و اجتماعی این دوره، به ویژه فعالیت های گروه های چپ ارائه کرده است. دو فصل بلند این کتاب به شرح کاملی از تاسیس حزب توده ی ایران، گسترش و محبوبیت آن در میان طیف های مختلف و تاثیرات منفی و مثبت حزب، در تاریخ معاصر ایران، مربوط می شود.
می توان تصور کرد که هر خواننده با هر سن و سال و موقعیت اجتماعی، با خواندن "ایران بین دو انقلاب" به نتایج متفاوتی برسد. اما دریافتی که گریز ناپذیر بنظر می رسد حیرت از وقایع مشابه و تکراری ست، آن هم در طول هفتاد سال! بنظر می رسد جامعه ی امروز ما نسبت به دوره ی قاجار، نه تنها تفاوتی نکرده؛ که پس رفته است و سرنوشت مردم و کشور در دستان نا لایق مشتی بی سر و پای قلدر است که تنها هنرشان تهمت زدن، دروغ گفتن و تظاهر است. مردم نیز، هم چنان همان ساده دلان اند که به آسانی فریب می خورند، و رها می شوند... برای کسی که دلش ذره ای برای ایران و ایرانی بتپد، این تاسف عمیق باقی می ماند که ما از تجربیات تلخ این هفتاد ساله، چه درسی فرا گرفته ایم!
در ترجمه ی فارسی، بخش سوم کتاب (ایران معاصر) که به دوران پس از کودتای 1332 تا انقلاب 1357 و بررسی نهضت ها و مقاومت های مخالف شاه می پردازد، مشکوک بنظر می رسد. فرصت مقابله ی کامل متن فارسی با اصل کتاب به زبان انگلیسی، هم از نگاه زبان علمی و تخصصی و هم از لحاظ بلندی این فصل، جزو مقدورات من نیست. مترجمان نیز در ابتدای متن فارسی بطور تلویحی اشاره کرده اند که برخی از جاهای متن ترجمه شده، با متن اصلی همخوانی ندارد! باری، بی طرفی نویسنده در ترجمه ی فارسی مخدوش شده و نقش مذهبیون، گاه در حد اغراق، برجسته شده است.

Ervand Abrahamian
1 like ·   •  4 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on July 23, 2012 01:21
Comments Showing 1-4 of 4 (4 new)    post a comment »
dateUp arrow    newest »

message 1: by Ali (new)

Ali درست تر آنست که به هیچ کتاب منتشر شده از دهه ی شصت به این طرف، اعتماد نکنی. به ویژه تاریخ و تاریخ تحلیلی ایران که توسط موسسه ای با نام بررسی تاریخ ایران، به سرپرستی ملای قاتلی به نام حسینیان نظارت می شود. حتی در زمینه ی جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی و نقد و ادبیات، کتاب ها در این سی ساله از ممیزی و حذف بخش ها، مصون نمانده اند. در برخی موارد کتاب را بکلی بازنویسی کرده اند و بنام بی سوادانی نظیر "یعقوب آژند" و نظایر او، بعنوان کتابی تازه منتشر کرده اند، تا کتاب اصلی از یادها برود. نمونه ی بارزش کتاب های درسی ست که در طول این سی سال، سه بار بکلی دگرگون شده و از دروغ و افسانه انباشته اند. دل آدم بحال کسانی نظیر تو که با اشتیاق و کنجکاوی مطالعه می کنند، به درد می آید که با کتاب هم باید با "احتیاط" برخورد کرد...


message 2: by امین (last edited Nov 09, 2014 11:01AM) (new)

امین میردامادیان افزون بر آنچه در مورد بخش سوم و بویژه اغراق در نقش مذهبیون فرموده اید و ممکن است بخشی از آن مربوط به ترجمه باشد، گمان می کنم آقای آبراهامیان در داوری هایشان نسبت به حزب توده، گاهی به خطا رفته و ضمن اینکه مبنای کارشان بر بی طرفی بوده تا حدودی نسبت به کارنامه ی این حزب خوشبینانه برخورد کرده اند. برای نمونه می شود نقل قول هایی که از کیانوری در مقطع کودتا و پیش از آن شده را با گفته ها و اسناد ارائه شده از جانب نیروی سومی ها و کسانی چون مرتضی زربخت، که شناخت خوبی از مسائل درونی حزب توده و جریان های پشت پرده داشته اند، مقایسه کرد و به تناقضات آشکاری رسید. ضمن اینکه در مجموع درباره ی ارزشمندی نوشته های آقای آبراهامیان نیز با شما موافقم.

در مورد نقش مذهبیون در انقلابی که نباید صفت اسلامی را از آن گرفت، بر این باورم که در کنار آنچه میان گروه های مخالف پهلوی تا پیش از انقلاب رخ داد، خود انقلاب شکل گرفته در سال پنجاه و هفت انقلابی مذهبی و بر محور اسلام سیاسی بود و همان " روح توده ای" که خلیل ملکی نسبت به آن هشدار داده بود، به یاری هواداران اسلام سیاسی آمد و خلق را از چاله به چاهی انداخت که بیرون آمدن از آن بسیار دشوارتر از اصلاح و دگرگونی تدریجی نظام استبدادی پیشین است. اگر عده ای بگویند چنین نبود و انقلاب را ملایان از ایشان دزدیده اند، سخنشان سخنی بی اساس است و می توان شواهد این امر را در نشریات ابتدای انقلاب و در مقاله ها و بیانیه های شرم آور دشمنان زیر عبا خزیده ی امپریالیسم یافت. در کل انقلاب، انقلاب است و نباید انتظار زیادی از آن داشت ولی انقلاب پنجاه و هفت به باور من به راستی هم انقلاب بود و هم اسلامی


message 3: by Ali (new)

Ali الهام عزیز؛ پیش از هرچیز بگویم که نه جایزه گرفتن، و نه انتشارات معتبر، لزومن دلیل بر اعتبار مطالب منتشر شده نیستند. در مورد آقای شجاع الدین شفا، باید بگویم متاسفانه نه به دانشی که خود ایشان و فرزندشان در سایت مبارکه مدعی شده اند، اعتقاد دارم، و نه گمانم که اصولن در هیچ زمانی حرف معتبری زده باشند. اما ادامه ی این بحث (در مورد تاریخ و تاریخ نگاری) با توجه به اظهارات تو و امین، به دلیل فضای محدود، در اینجا میسر نیست. به احتمالی آنچه در این مورد از این و آن فراگرفته ام را، در یادداشتی محدود، در بخش "وبلاگ گودریدز" منتشر کنم. این البته با توجه به حجم کاری که فعلن به آن مشغولم، تا یکی دو هفته ی دیگر میسر نمی شود. با تشکر از هر دوی شما.


message 4: by Ali (last edited Mar 16, 2016 02:30AM) (new)

Ali اینجا و اولین نظر به خانمی به نام "الهام" مربوط می شد، و پاسخ من ابتدا به "الهام" و "امین" بوده، منتها خانم الهام، ناگهان غیب شد، و این پاسخ ها هم به شکلی به دو مخاطب، یکی حی و حاضر، و دیگری غایب از نظر است..


back to top