بهتر از این نمی شد

به یاری حق تبارک و تعالا، این سال ها در ولایت همه متخصص همه چیز شده اند. از جمله تاریخ، چرا که معمول شده هرکس، یک بار هم شده به مناسبت روزی تاریخی، نظریه ای صادر می کند. متشتت ترین نظریه ها اما در مورد واقعه ی بیست و هشت مرداد سال سی و دو ساطع شده، نظریه هایی که اغلب به شکل فتوا به جهان صادر می شود. یک استاد تاریخ و نویسنده ی کتابی به نام "ما چگونه ما شدیم"، اخیرن گفته است؛ "کودتای ۲۸ مرداد، کودتا به آن معنایی که متعارف است" نبود؛ "کودتا یعنی صبح که از خواب بیدار می ‌شویم می ‌بینیم... چهار راه ‌ها و مناطق حساس شهر به دست ارتش است، نظامیان سازمان‌ های دولتی را گرفتند (گرفته اند) و رییس ‌جمهور یا نخست وزیر بازداشت شده، این کودتاست.... کودتایی که در بسیاری از کشورهای دیگر اتفاق می‌ افتد و در آن خلق الساعه نیروهای نظامی به خیابان ‌ها می‌ ریزند و قدرت می گیرند، خیر این اتفاق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیفتاد". سوای آن که تنها در فرهنگ "عمید" به "نظامی" بودن کودتا اشاره شده، با این همه حضور توپ و تانک در خیابان ها و نخست وزیری سرلشگر زاهدی هم، می تواند دلایل خوبی برای "نظامی" بودن کودتای بیست و هشت مرداد سال سی و دو باشد. استاد مربوطه در میان فرمایشاتشان فرموده اند که معلوم نیست چرا مصدق با طرح های مصالحه ی آمریکایی ها مخالفت می کرد، و از این قبیل پرسش ها.... باری، کودتا یک واژه ی فرانسوی ست (coup d’etat)، به معنی زیر و رو کردن / پشت و رو کردن / و در اصل وارونه کردن "دولت" بر سر کار.
گویا متعلقان به آن جزیره، همه در کار تحریف تاریخ اند؛ آقای خمینی و مذهبیون (بخوان آخوندها)، به ویژه آن شارلاتان کبیر در کیهان تهران، از یک طرف مصدق را طعن و لعن می کنند که "مسلم نبوده"، و از سوی دیگر نقش آمریکا در کودتای بیست و هشت مرداد را بر سر چوب کرده اند و در گذر تاریخ می چرخانند که "دژمن" چنین و چنان کرد. البته آخوندها نقش انگلستان در کودتا را به سکوت و چشم پوشی می گذرانند. سلطنت طلبان نیز تلاش می کنند تا واقعه ی بیست و هشت مرداد را یک "قیام ملی" به نفع شاه سابق جا بیاندازند. یکی از کاشانی معمم، و دیگری از دکتر بقایی یک قدیس می سازند. جالب آن که این هر دو در کودتا یا واقعه ی بیست و هشت مرداد سال سی و دو علیه مصدق، دستشان در دست هم بود. از جمله "صدا و سیمای جمهوری اسلامی اصلاح طلبان" در لندن هم در لباس "پژوهشگر" اخیرن فیلمی تهیه کرده و ضمن مخفی نگاه داشتن نقش "بنگاه سخن پراکنی" در کودتا، سعی کرده با استناد به سندهای منتشر شده ی آم. آی. سیکس، به نقش انگلیس در کودتا بپردازد تا مثلن گفته باشد "ما بی طرفیم"! جالب تر آن که همه، به ویژه اپوزیسیون، در طعن و لعن و طرد حزب توده و مجاهدین خلق و امثالهم، دست بالا را دارند، اما همین که یکی از افراد این قبایل در خاطرات جعلی و پر از دروغش مطلبی نوشته که مطابق میل حضرات است، فوری به آن استناد می کنند؛ از آن جمله است خاطرات مشکوک کیانوری، و خاطرات سراسر جعل و دروغ هاشمی رفسنجانی و... باری، "هرکه نقش خویشتن بیند در آب"!
برای من اما، که نه استاد تاریخم و نه تاریخدان، در تمام این سال ها چند سوال مطرح بوده؛ کدام کمونیستی قصد تبدیل ایران به "ایرانستان" را داشته؟ حزب توده؟ و دیگر این که چرا مصدق در طول محاکمه به وکیلش / پسرش یا یکی از نزدیکانش گفته "بهتر از این نمی شد"! با تشکر از دکتر "یرواند آبراهامیان"، پژوهشگر و مدرس تاریخ، که در کتابی در مورد کودتای بیست و هشت مرداد، به این سوالات، پاسخ هایی روشن و مستدل داده است. آبراهامیان به استناد اسناد تازه ای که سی آی ای و ام آی سیکس منتشر کرده اند (برخی ها معتقدند این اسناد "دروغ" اند)، می گوید اگرچه آن زمان دوران جنگ سرد بوده، ولی حزب توده در موقعیتی نبوده که بتواند ایران را توسط جماهیر شوروی اشغال کند، این مساله را مصدق هم به خوبی می دانست. ابراهامیان می گوید؛ اصل ماجرا بر سر کنترل منابع نفتی ایران بوده. او می نویسد؛ انگلیس با توجه به ناتوانایی های اقتثصادی اش، در دو جنگ جهانی تنها بخاطر نفت ارزان ایران که در کنترل خود داشت، پیروز میدان شد، و "لرد کرزن"، نخست وزیر وقت انگلیس، مایل نبود این پستان شیرده را رها کند. اما انگلیس سرمایه ای نداشت تا به تنهایی کودتا کند، این بود که سراغ آمرکایی ها رفت. آبراهامیان می نویسد؛ آنها که به ترس از کمونیسم اشاره می کنند، آقای دالس وزیر امور خارجه ی آمریکا را به درستی نمی شناسند و تنها به کمونیست ستیزی او اشاره دارند. او می نویسد؛ مصدق کاملن مطمئن بود که حزب توده قادر به کنترل سرزمین نیست و چنین قصدی هم، برای امروز و فردا ندارد. مساله ی دیگر از نگاه ابراهامیان این است که آنچه انگلیس و آمریکا از آن می ترسیدند، عصیان دیگر کشورهای نفت خیز منطقه و دیگر جاهای دنیا نظیر ونزوئلا بود. اگرچه بیست سی سال بعد، همه ی آنها نفتشان را ملی کرده بودند و دیگر به ثمن بخس نمی فروختند، اما مصدق بیست، سی سال زودتر جنبیده بود، و این مساله در آن زمان قابل تحمل فاتحان جنگ نبود. وگرنه مصدق قهرمان قلمداد می شد.
آقای یرواند آبراهامیان از ده نمره برای انجام کودتا، تنها یک نمره به اعوان داخلی کودتا می دهد. می نویسد؛ سه هزار لوطی و بیست و چهار تانک نمی توانستند کودتا کنند. عامل اصلی افراد خریداری شده توسط سی آی ای و ام آی سیکس بودند (به ویژه روزنامه نگاران و وکلای مجلس) که کار را به امر خارجی ها پیش می بردند. طبق اسناد منتشر شده، آمریکایی ها (توسط کرمیت روزولت) به شاه که شیفته ی ماندن بر سر قدرت بود، اولتیماتوم دادند که ما قصد کودتا داریم و اگر موافقت نکنی نه ادامه ی پهلوی و نه جانشینی تو را تضمین نمی کنیم. این بود که شاه در کمال میل تن به کودتا داد.
از نگاه آبراهامیان، آمریکاییان و انگلیسی ها به سلامت نفس مصدق ایمان داشتند. وگرنه برخلاف بسیاری از سلطنت طلبان که معتقدند این "کودتا" نبوده و یک "قیام ملی" به نفع شاه بوده، نمی توان گفت سه هزار لات و لوت و بیست و چهار تانک می توانستند کودتا کنند. همان وقت هم اگر مصدق اشاره کرده بود، حدود دویست هزار نفر به خیابان ها می ریختند، و بلوای سی تیر سال 1330 (حدود یک سال و نیم قبل از کودتا) بر سر نخست وزیری قوام، بمراتب وحشتناک تر، تکرار می شد. در عوض مصدق از مردم خواست تا در خانه بمانند. واقعیت آن است که هر کدام از طرفین برای تفسیر قانون اساسی دلیل خود را داشتند. شاه معتقد بود که حق اوست که نخست وزیر را منسوب کند یا بردارد. مصدق هم می گفت نه، قانون چنین حقی به شاه نمی دهد. واقعیت آن است که قانون اساسی دوران مشروطیت برای محدود کردن قدرت شاه بود. طبق آن قانون اساسی شاه باید فرد مورد نظرش را به مجلس معرفی کند و این مجلس بود که به آن شخص رای می داد یا نمی داد. اگرچه درآن زمان مجلسی در کار نبود و مصدق چون مطلع بود که اکثر نمایندگان از سوی آمریکا و انگلیس خریداری شده اند، محلس را منحل کرد. (در این زمینه چاره ای نداشت چون آن مجلس هرگز به او رای نمی داد، کما این که نگذاشتند نطق کند و او به میان مردم رفت و حرفش را در میدان بهارستان زد). اکنون که فهرست اسامی نمایندگان و روزنامه نگارانی که از خارج خریداری شده بودند، منتشر شده، می توان گفت که مصدق چاره ای جز انحلال مجلس نداشته است.
اما پاسخ آقای ابراهامیان به مهم ترین پرسش من جای بسی تامل دارد. او می نویسد با توجه به این که انگلیسی ها سخت مایل به مذاکره بودند، تمامی طرح های واسطه ی آمریکایی ها خالی از "ملی شدن کامل صنعت نفت" بود. آنها دلیل می آوردند که ایران کارشناس متخصص ندارد و در نهایت باید برای مدتی دراز زیر نظر کارشناسان انگلیسی کار کند. مصدق طرح های واسطه را رد کرد چون به ملی شدن "صوری" صنعت نفت عقیده نداشت و معتقد بود ملی شدن صنعنت نف باید واقعی و عینی باشد. کویا علت اصلی مقابله ی حائری زاده، مکی، بقایی و دیگران علیه جبهه ی ملی و مصدق هم همین عدم توافق او با آمریکایی ها بوده است. طبق اسناد منتشر شده ی سی آی ای و ام آی سیکس. آن زمان ایران توسط انگلیس، محاصره ی اقتصادی (تحریم اقتصادی به معنای امروزی) شده بود، انها معتقد بودند نفت ایران طبق قرارداد "مال ماست" و ایران اجازه ی فروش مستقل ندارد. حتی یک کشتی نفتی فروخته شده به ایتالیا، روی آب های اقیانوس، توقیف شد و کارش به سرنوشت نامعلومی کشید. بنابراین با وجود ان که مصدق برای نجات اقتصاد رو به اضمحلال مملکت، ابتدا به "قرضه ی ملی" متوسل شد و مردم هم استقبال فراوان کردند، دیگر برای بهبود اوضاع اقتصادی، بهانه ای نمانده بود. شاید استدلال آقای ابراهامیان پاسخ سوال من هم باشد که مصدق راضی بود که با قتل او از رنح نخست وزیری ایران در آن بحبوحه ی بحران رها شود. چرا که در صورت شکست کودتا، همه ی نتایج نکبتبار اقتصادی مملکت بر شانه های او شکسته می شد، حال آن که با کودتا، مقصر اصلی آمریکایی ها و انگلیسی ها شدند. پس "بهتر از این نمی شد"!
*اگرچه کتاب آقای آبراهامیان شش هفت سال پیش منتشر شده، ولی به گمان من حرف هایی تازه دارد
Ervand Abrahamian
 •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on August 24, 2020 01:37
No comments have been added yet.