بی چرا زندگان
هر سال، در این ایام "مبارک"، ابتدا به آنچه سال ها پیش به ما آموخته بودند، کشیده می شود، هرچند که بعدها بسیاری از پژوهشگران با اسناد و مدارک منکر آن قصه ها شدند. ولی ما قرار است هرچه دم دستمان است را دربست، بپذیریم، به قول احمد شاملو؛ "ما بی چرا زندگانیم"!
در روزگار گذشته (احتمالن در دوران هخامنشیان) میترا، الهه ی خورشید و روشنایی، در "پرسیا" فرمانروایی مسلطی داشته و گویا مهرپرستی (میترائیسم)، دورانی دراز، کیش اکثریت شهروندان "پارس" بوده، و با تمامی ادیان و آیین های معمول در ان دشت، تاثیر و تاثر داشته است. در روایات مهرپرستی، میترا، یا الهه ی خورشید و آفتاب و نور، در پایان بلندترین شب سال (یلدا)، از سنگ به دنیا می آید؛ "امید به روشنایی" که شب سر آید و آفتاب برآید، و جهان را روشن نماید، در تمامی تاریکی بلند شب، قلب ها را گرم نگه می داشته، و آدمیان بیدار می نشسته اند تا شاهد تولد "مهر" (خورشید) باشند. از همین رو سنت چنین بوده که معابد "میترایی" (مهرآبه)، در زیرزمین و مکان های تاریک بنا می شده است. روشن نیست اما که به چه دلیل، و چگونه و چه زمانی، میترا از پارس به جنوب اروپای فعلی کوچ کرده (احتمال می دهند پس از تسلط اسکندر و جانشینانش؛ "سلوکید"ها، اتفاق افتاده). در جنوب اروپا (روم و پروس و..)، "میترائیسم" برای چندین سده، آیین، و خدای مردمان آن نواحی، به ویژه نظامیان بوده است. (در انتهای قرن نوزده و تمامی قرن بیستم میلادی، "مهرابه"های متعددی در جنوب اروپا کشف شده که جملگی در زیرزمین بودند. گفته اند که در دوره ای اکثریت نظامیان این نواحی، کیش میترایی داشته اند). این که چرا میترائیسم، بیشتر مورد توجه نظامیان بوده هم، (دست کم برای من) روشن نیست. ولی به احتمالی می تواند نشانی های الهه ی مهر، الهه ی نور و خورشید و قدرت، در این امر موثر بوده باشد. این سلطه تا آنجا همه گیر بوده که ارنست رنان فرانسوی (1892-1823) می گوید؛ "اگر رویدادی آیین مسیحیت را از تعالی بازداشته بود، اینک جهان پر از میترا و مهر بود"! کتیبه های بسیاری متعلق به سال 136 میلادی به بعد (تا انتهای سده ی چهارم میلادی)، در مورد الهه میترا در مناطق مختلف روم باستان، و در جنوب آلمان فعلی، و در نواحی بالکان، یافت شده اند.
بهررو، در ادامه ی این قصه می گفتند که در قرن چهارم میلادی (به تقویم گریگورین، سده ی چهارم پس از عیسا) کنستانتین کبیر (بنا کننده ی شهر "کنستانتینوپول"، پایتخت رم شرقی (بیزانس)، قسطنطنیه ی بعدی و استانبول فعلی)، تمامی روم (شرق و غرب) را فتح کرد. او که با فتح مناطقی وسیع، صاحب قدرت و مکنت بسیار شده بود، نسبت به گسترش "میترائیسم"، به ویژه بین نظامیان، دچار بیم و نگرانی شد؛ مبادا "پارس" (دژمن!) از این طریق در میان لشگریان رومی نفوذ کند! هم از این رو به کیش عیسا در آمد، (مسیحی شد) و آیین های مشرک (تمامی ادیان دیگر) در روم و مستعمرات آن را، ممنوع اعلام کرد؛ دستور قلع و قمع "میترائیست"ها و بستن و تخریب معابدشان ("مهرابه"ها) را داد. ("مسیحی کردن" روم، چیزی شبیه ترویج تشیع در دوران شاه اسماعیل صفوی، هفت هشت سده پس از آن، در ایران بوده است). گفته می شد که کنستانتین، برای کم رنگ کردن آیین "مشرکان" و بزرگ نشان دادن مسیحیت، بسیاری از سنت های آیین های پیشین را به آیین خویش (مسیحیت) چسباند؛ تا کافران (پیروان کیش های دیگر) را به آیین مسیحیت جذب کند؛ از آن جمله است تولد عیسا که از همان زمان به صبح شب یلدا، مننتقل شد. در سال 312، کنستانتین که عازم فتح کامل روم بود، با یک حقه ی آخوندی، اعلام کرد که نشان مسیح را روی خورشید دیده و جملهٔ "شما با این علامت پیروز خواهید شد"، را به لاتین روی آن خوانده است (آن موقع هنوز خدا عربی یاد نگرفته بوده و به لاتین پیام می داده). پس از فتح کامل روم، در مدت کوتاهی، مسیحیت به عنوان مذهب رسمی امپراتوری روم، جایگاه خود را تثبیت کرد. کنستانتین در 325 میلادی شورایی دایر کرد که در آن نزدیک به 300 اسقف شرکت داشتند. در این شورا بررسی جامعی بر روی کتاب مقدس انجام گرفت. تلاش های تحقیقاتی این شورا در نهایت منجر به استخراج مفاهیم پایه ای "ایمان مسیحی" گردید. "پولوس مقدس" در رساله های خود که پس از صعود مسیح به آسمان نگاشته؛ مژده ی آمدن مسیح پیش از ظهور، آموزه های مسیح در مورد محبت، خداوند بودن عیسای ناصری و از این قبیل، را، به "مومنان" داده است. صبح روز بعد از فتح روم نیز، کنستانتین در خواب صدایی شنید که به او دستور می داد روی پرچم سربازانش، نشانه ی مسیح را نصب کند. پس از آن بود که دستور داد روی پرچم ها علامت صلیب نصب کنند. کنستانتین تا پایان عمر، مسیحیت را در پناه حکومت خویش گرفت و در سال 337 میلادی از دنیا رفت. اگرچه نوشته های نخستین پیرامون مسیحیت روزهای متفاوتی را برای تولد مسیح ذکر کرده اند؛ نخستین جشن ثبت شده برای کریسمس امروزی (24 دسامبر)، در سال 336 صورت گرفت، که بعدها به دلایلی منسوخ شد. در آغاز سدهٔ 19 میلادی، با پیدایش جنبش آکسفورد در کلیسای انگلیس، کریسمس دوباره رونق گرفت. دیکنز و دیگر نویسندگان با تأکید بر این که کریسمس یک جشن خانوادگی، مذهبی و وسیله ای برای دادن هدیه است جلوهٔ اجتماعی تازه ای به آن بخشیدند.
آنچه اما مرا به نوشتن این یادداشت واداشت، سالگرد تولد عیسا مسیح، در همین بیست و چهارم دسامبر است. تولد و مرگ عیسا هم مانند همه ی پیامبران پیش و پس از او، مشکوک بنظر می آیند، و معمولن محل اختلاف نظر اند. تقریبن همه ی فرهنگ های مشهور، می نویسند که تاریخ تولّد مسیح معلوم نیست. در کتاب مقدس هم چنین روزی معین نشده. سال ها پیش، در جایی (به یاد ندارم کجا) خوانده بودم که در آغاز، تولد عیسا در اعتدال بهاری برابر با 25 مارس بوده، یا روز پیدایش خورشید؛ 28 مارس: "نظر مقام عالی و الهی پروردگار بر آن شد که در آن روز، درست همان روز که خورشید پدید می آید، 28 مارس، روز چهارشنبه، عیسی متولد شود"! (انجیل). ایزاک نیوتن می نویسد روز تولد مسیح تنها به این دلیل انتخاب شده که با تحولات خورشیدی هماهنگ باشد. در دایرة المعارف بریتانیکا هم آمده که "تولّد عیسی را اصحاب کلیسا برابر با تولّد "خورشید تسخیرناپذیر" قرار دادند که در روم، عیدی مشرکانه بوده است"! اما اگر به روایات کاتولیک و مسیحی اعتماد کنیم، از تاریخ مرگ عیسی در عید پِسَح، که در ۳۰ سالگی او رخ داده، می توان حدس زد که او متولد اول پاییز یا اواسط زمستان بوده است! با وجود چنین تردیدهایی، وقتی هیچ مدرکی در دست نیست، چرا جشن کریسمس در 24 دسامبر برگزار می شود؟
به زعم بسیاری از پژوهشگران، عقاید و سنت های قومی و آیینی از دیرباز، بر یکدیگر تاثیر گذاشته اند. آرتور کریستینان سن (دانمارکی) معتقد بود که اضافه بر آنچه مهاجرین آریایی از اعتقادات مشترک با پسرعموهای هندی شان با خود به نجد ایران آوردند، ساکنان قبلی این منطقه از جمله "عیلامی"ها و همسایگان مهاجم آنها، نظیر آشوری ها و بابلی ها و... نیز دارای عقاید و اساطیری بوده اند که رد آنها را در اعتقادات بعدی ساکنان پارس می توان مشاهده کرد. "مری بویس" معتقد است؛ تاثیر و تاثر ادیان و آیین های مختلف و عبور تاریخی آنها از سرزمین ها و ملت ها و فرهنگ های مختلف، فرآیندی شبیه به چگونگی پیدایش مروارید در صدف دریایی دارد؛ "همان گونه که هر مرواریدی... عبارت از پرده های غشایی ست که پیوسته از جداره ی صدف ترشح می شود تا جسم بیگانه ی وارد شده را قرنطینه و نرم و قابل هضم کند، در اطراف هر اندیشه یا خدایی تازه نیز، پرده های مکرر باورها و اعتقادات و آیین ها، ترشح شده است". (جلد اول تاریخ کیش زرتشت). "بنونیست" فرانسوی معتقد است که مانویت و مهرپرستی، عناصر اصلی خود را از مکتب زروانی وام گرفته اند. ایرانیان باستان بر این باور بودند که منشاء و مظهر نیکی و بدی، خود انسان است. پارسیان (زرتشتی) میترا یا "دو میثرس" را میانجی دو خدای نیکی و بدی به حساب می آورده اند. اگرچه در میترائیسم، خبری از رستاخیز و قیامت نبوده، و در واقع زردشتی گری اولین دین پارسی ست که به رستاخیز و قیامت اعتقاد دارد. زرتشت نیز، خورشید را ستایش می کرد. مهر، میترا از خدایان قدیم ایرانی که پیش از زردشت از هند آمده، در اصل بر مبنای دوستی و پرستش خورشید بوده است. "ایندرا" خدای هندی که برتر از خدایان دیگر، و اژدهاکش است، از این بابت به متیرا نزدیک است. می توان گفت که میترا نوعی رهایی بخش بوده، و مردم را از خشکسالی و گرسنگی رهایی می دهد. این آیین برای کسانی که بدنبال رده بندی و پیشرفت در جایگاه خود در پی رازدانی و حفظ اسرار بودند و مخفی کاری را می پسندیدند، گیرایی بیشتری داشته است. باری، "میترائیسم" (مهرباوری) در جنوب اروپا دچار دگرگونی های ساختاری شد و پس از چند قرن (به روایتی در عهد ساسانیان) با دگرگونی های تازه، به ایران بازگشت! در بامداد ظهور اسلام (621 میلادی، سال هجرت محمد)، گسترش مسیحیت هنوز از حوزه ی خاصی در جنوب اروپا، پیش تر نرفته بود. این در سده های بعد بود که با فتح کامل بیزانس و پایتختش "قسطنطنیه" (استانبول فعلی)، نطفه ی یک امپراطوری تازه ی (اسلامی، عثمانی) در جوار مسیحیت اروپا شکل گرفت. ایا صوفیه (حاجیا سوفیا یا هاگیا صوفیا)، کلیسای مسیحیت بوده که در سال 532 میلادی به دستور امپراتور "ژوستین یکم" ساخته شده، و در ژوئن 404، طی یک شورش بزرگ، کلیسای اول تقریباً کاملاً در آتش سوخت، و امپراطور "تئودنوس"، دستور ساخت کلیسای دوم را داد (کلیسای دوم در سال 415 میلادی افتتاح شد). کلیسای سوم در محل مسجد فعلی (ایا صوفیه)، در سال 532 میلادی، تنها چند روز پس از نابودی کلیسای دوم، آغاز شد. و بالاخره پس از فتح استانبول (قسطنطنیه)، سلطان محمد دوم دستور داد کلیسا را به مسجد (ایاصوفی) تبدیل کنند.
آیین میترا بی تردید در دوران شاپور ساسانی در پرسیا رواج داشته چرا که در نقش رستم، در کنار امپراطور پارس دیده می شود. حتی اگر بپذیریم که مسیحیت هیچ گونه اثرپذیری از میترائیسم نداشته، شباهت هایی در میترائیسم و مسیحیت وجود دارد که نشانه های این تاثیر و تاثر را کم و بیش تایید می کند. از آن جمله اند؛ میترا در آخرین روز زندگی زمینی اش، در ضیافتی درون غاری شرکت می کند و نان و شراب می خورد. پس از آن سوار ارابه ی خورشید، به آسمان عروج می کند. برای درآمدن به آیین مهری، شخص باید از آزمایش های دشواری سربلند بیرون می آمد؛ اولین مرحله از مراتب مهرپرستی "کلاغ" است. مرحله ی دوم، "مقام نامزدی"ست که یکی از دشواری هایش "خاموش ماندن" و "رازداری" است. پس از "نامزدی"، عضویت شخص داوطلب رسمی می شده، سپس تاجی و شمشیری به او پیشکش می کردند. مرحله ی بعدی بالا رفتن از پله شیر، بسیار دشوار بوده. در این مرحله قدرت شخص را آزمایش می کردند. مردی که به سنین بالا می رسیده، به درجه ی پارسایی (پاپ) نازل می شده که معنی آن وارستگی است و...
کلمنت اسکندریه می نویسد: کسانی هستند که نه تنها سال میلاد سرورمان بلکه روز میلاد او را نیز تعیین کرده؛ و می گویند آو در بیست و هشتمین سال اگوستوس و در بیست و پنجمین روز بشنس [ماه مصری برابر با ۲۰ می] به دنیا آمده است… دیگران می گویند او در بیست و چهارم و بیست و پنجم برموده [برابر با 20 و 21 آوریل] به دنیا آمده" و... در دیگر نوشته هایی که به آن دوران باز می گردد، 20 مه، 18 و 10 آوریل، 25 مارس، 2 ژانویه، 17 و 20 نوامبر پیشنهاد شده است. 24 دسامبر در گاهشمار رومی، روز انقلاب زمستانی بود، کوتاه ترین روز (پس از شب یلدا) را انتخاب کردند، که متعاقب آن روشنایی روز، رو به افزایش است. در بخش های مختلفی از انجیل، عیسی به خورشید ارتباط داده شده است. بر پایهٔ یک پیش گویی، عیسی به عنوان "خورشید عدالت" شناخته می شود. باری، کلیسا 24 دسامبر را برگزید تا با جشن های رومیان باستان در بزرگداشت خدای خورشید (میترا)، منطبق باشد. با این همه، از ابتدای قرن بیستم میلادی، تقریبن اکثر قریب به اتقاق پژوهشگران، منکر این گونه ارتباط میترائیسم با مسیحیت می شوند. بیشترشان معتقدند این روز به عنوان جایگزینی برای جشن "روز میلاد خورشید شکست ناپذیر" به عنوان نماد نوزایی خورشید، و ندای تولد دوباره بهار است. در آن هنگام، بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت زادروز میترا، در 24 دسامبر جشن می گرفتند. این جشن ها و سایر مناسک تا اول ژانویه ادامه داشته که رومیان آن را نخستین روز ماه و سال جدید می دانستند. کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان می نامد، جایگزین نمود. کلیسای کاتولیک با این امید که پیروان آیین میترا را به آیین مسیحیت وارد کند، به آنها اجازه داد تا به عنوان بزرگداشت زادروز مسیح، به برگزاری جشن و سرور خود در تاریخ پیشین (روز تولد میترا) ادامه دهند. در سده چهارم میلادی، یکی از اسقف های آسیای صغیر به خاطر رفتار مهربانانه اش با کودکان شهرت یافت. این شخص که بعدها به سنت نیکولاس (نیکولاس مقدس) شهرت یافت، در غرب و به زبان انگلیسی به Santa Claus مشهور شد. و درخت کاج نیز نماد جاودانگی ست که در فرهنگ قدیم پارسی نیز محترم شمرده می شده است. هنوز در بسیاری از نقاط ایران به درخت کاج به عنوان "مقدس" نگریسته می شود. اواخر قرن 19 میلادی، فرانتس کومون بلژیکی، طی تحقیقات بسیار در سوریه و ترکیه، و با تکیه بر آنها شباهت های بسیار میترایسم در غرب را در کتابش مطرح نمود. بعدها پس از اکتشافات بسیار دیگر در سرزمین های متعلق به روم باستان با استفاده از تکنیک های حفاری و بازسازی مدرن در قرن بیستم، فرانتس کومون رم پایتخت روم باستان را به خاطر اکتشافات فراوان آثار میترایی و مهرابه ها، در محوطه داخل و اطراف شهر، پایتخت میترایسم نامید (1954). تاویل و تفسیر کومون این است که هر دو آیین میترایی و مسیحیت با خاستگاهی شرقی به هدف استیلای فرهنگی و حکومت بر جهانی پهناور، به ستیز و رقابت با یکدیگر پرداخته و در در طول چهار قرن نبرد، این آیین (میترائیسم) و دیگر آیین های رازآمیز، مغلوب مسیحیت شدند و شکل و اندیشه و چارچوب نمادها و رموز خود را به مسیحیت واگذاشتند.
مشابهت های دو آیین؛ تثلیث در هر دو آیین، مراسم تطهیر و غسل تعمید نیز در هر دو مذهب مشترک اند. افروختن شمع در کلیساها (و "مهرابه" ها)، نواختن ناقوس، وجود حوضچه آب مقدس در ورودی کلیساها (و "مهرابه"ها) و سرود جمعی به همراه نواختن موسیقی از شباهت های مراسم میتراییسم و مسیحیت هستند. مراسم شام آخر (عشاء ربانی) و صرف نان و شراب نیز در دو آیین مشترک اند؛ دوازده مرحله ی میترایی و دوازده فلکی که یاور میترا هستند، به هیات حواریون دوازده گانه عیسی در آمدند. یک شنبه به نام "روز خورشید" (سان دی)- روز ویژه مهرپرستان بود که در مسیحیت نیز به همین شکل باقی مانده، رهبانیت و ریاضت نیز از آیین میترا به مسیحیت راه یافت. هر دو (میترا و عیسا) در رستاخیز ظهور نموده و اعمال انسان ها را داوری می کنند؛ اعتقاد به روح، جاودانگی و قیامت نیز از موارد مشترک است. همان گونه که مهر میانجی میان خداوند و بشر است، مسیح نیز واسطه خدا و انسان شده (فرزند خدا)؛ گفته می شود نشان هلال ماه بالای هفت شاخه شمعدان در برخی از کلیساها موید این نظر است. مهر در برج حمل، بره به دوش دارد و عیسا نیز بره ای در آغوش گرفته. و سرانجام روز تولد مهر یا "خورشید شکست ناپذیر" همان روز انقلاب زمستانی در روم، 24 دسامبر بود که از سده چهارم میلادی، روز میلاد مسیح شد و به کریسمس شهرت یافت.
دیوید اولانسی معتقد است؛ "... هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد خدای ایرانی میثرا هرگز ارتباطی با کشتن گاو داشته باشد" (تصویر رومی میترا هنگام کشتن گاو دیده می شود حال آن که میترای پارسی "کشنده ی اژدها" بوده است).
منابع؛
رساله ی پولوس مقدس
Arthur Emanuel Christensen
Marry Boyce
بنونیست
در روزگار گذشته (احتمالن در دوران هخامنشیان) میترا، الهه ی خورشید و روشنایی، در "پرسیا" فرمانروایی مسلطی داشته و گویا مهرپرستی (میترائیسم)، دورانی دراز، کیش اکثریت شهروندان "پارس" بوده، و با تمامی ادیان و آیین های معمول در ان دشت، تاثیر و تاثر داشته است. در روایات مهرپرستی، میترا، یا الهه ی خورشید و آفتاب و نور، در پایان بلندترین شب سال (یلدا)، از سنگ به دنیا می آید؛ "امید به روشنایی" که شب سر آید و آفتاب برآید، و جهان را روشن نماید، در تمامی تاریکی بلند شب، قلب ها را گرم نگه می داشته، و آدمیان بیدار می نشسته اند تا شاهد تولد "مهر" (خورشید) باشند. از همین رو سنت چنین بوده که معابد "میترایی" (مهرآبه)، در زیرزمین و مکان های تاریک بنا می شده است. روشن نیست اما که به چه دلیل، و چگونه و چه زمانی، میترا از پارس به جنوب اروپای فعلی کوچ کرده (احتمال می دهند پس از تسلط اسکندر و جانشینانش؛ "سلوکید"ها، اتفاق افتاده). در جنوب اروپا (روم و پروس و..)، "میترائیسم" برای چندین سده، آیین، و خدای مردمان آن نواحی، به ویژه نظامیان بوده است. (در انتهای قرن نوزده و تمامی قرن بیستم میلادی، "مهرابه"های متعددی در جنوب اروپا کشف شده که جملگی در زیرزمین بودند. گفته اند که در دوره ای اکثریت نظامیان این نواحی، کیش میترایی داشته اند). این که چرا میترائیسم، بیشتر مورد توجه نظامیان بوده هم، (دست کم برای من) روشن نیست. ولی به احتمالی می تواند نشانی های الهه ی مهر، الهه ی نور و خورشید و قدرت، در این امر موثر بوده باشد. این سلطه تا آنجا همه گیر بوده که ارنست رنان فرانسوی (1892-1823) می گوید؛ "اگر رویدادی آیین مسیحیت را از تعالی بازداشته بود، اینک جهان پر از میترا و مهر بود"! کتیبه های بسیاری متعلق به سال 136 میلادی به بعد (تا انتهای سده ی چهارم میلادی)، در مورد الهه میترا در مناطق مختلف روم باستان، و در جنوب آلمان فعلی، و در نواحی بالکان، یافت شده اند.
بهررو، در ادامه ی این قصه می گفتند که در قرن چهارم میلادی (به تقویم گریگورین، سده ی چهارم پس از عیسا) کنستانتین کبیر (بنا کننده ی شهر "کنستانتینوپول"، پایتخت رم شرقی (بیزانس)، قسطنطنیه ی بعدی و استانبول فعلی)، تمامی روم (شرق و غرب) را فتح کرد. او که با فتح مناطقی وسیع، صاحب قدرت و مکنت بسیار شده بود، نسبت به گسترش "میترائیسم"، به ویژه بین نظامیان، دچار بیم و نگرانی شد؛ مبادا "پارس" (دژمن!) از این طریق در میان لشگریان رومی نفوذ کند! هم از این رو به کیش عیسا در آمد، (مسیحی شد) و آیین های مشرک (تمامی ادیان دیگر) در روم و مستعمرات آن را، ممنوع اعلام کرد؛ دستور قلع و قمع "میترائیست"ها و بستن و تخریب معابدشان ("مهرابه"ها) را داد. ("مسیحی کردن" روم، چیزی شبیه ترویج تشیع در دوران شاه اسماعیل صفوی، هفت هشت سده پس از آن، در ایران بوده است). گفته می شد که کنستانتین، برای کم رنگ کردن آیین "مشرکان" و بزرگ نشان دادن مسیحیت، بسیاری از سنت های آیین های پیشین را به آیین خویش (مسیحیت) چسباند؛ تا کافران (پیروان کیش های دیگر) را به آیین مسیحیت جذب کند؛ از آن جمله است تولد عیسا که از همان زمان به صبح شب یلدا، مننتقل شد. در سال 312، کنستانتین که عازم فتح کامل روم بود، با یک حقه ی آخوندی، اعلام کرد که نشان مسیح را روی خورشید دیده و جملهٔ "شما با این علامت پیروز خواهید شد"، را به لاتین روی آن خوانده است (آن موقع هنوز خدا عربی یاد نگرفته بوده و به لاتین پیام می داده). پس از فتح کامل روم، در مدت کوتاهی، مسیحیت به عنوان مذهب رسمی امپراتوری روم، جایگاه خود را تثبیت کرد. کنستانتین در 325 میلادی شورایی دایر کرد که در آن نزدیک به 300 اسقف شرکت داشتند. در این شورا بررسی جامعی بر روی کتاب مقدس انجام گرفت. تلاش های تحقیقاتی این شورا در نهایت منجر به استخراج مفاهیم پایه ای "ایمان مسیحی" گردید. "پولوس مقدس" در رساله های خود که پس از صعود مسیح به آسمان نگاشته؛ مژده ی آمدن مسیح پیش از ظهور، آموزه های مسیح در مورد محبت، خداوند بودن عیسای ناصری و از این قبیل، را، به "مومنان" داده است. صبح روز بعد از فتح روم نیز، کنستانتین در خواب صدایی شنید که به او دستور می داد روی پرچم سربازانش، نشانه ی مسیح را نصب کند. پس از آن بود که دستور داد روی پرچم ها علامت صلیب نصب کنند. کنستانتین تا پایان عمر، مسیحیت را در پناه حکومت خویش گرفت و در سال 337 میلادی از دنیا رفت. اگرچه نوشته های نخستین پیرامون مسیحیت روزهای متفاوتی را برای تولد مسیح ذکر کرده اند؛ نخستین جشن ثبت شده برای کریسمس امروزی (24 دسامبر)، در سال 336 صورت گرفت، که بعدها به دلایلی منسوخ شد. در آغاز سدهٔ 19 میلادی، با پیدایش جنبش آکسفورد در کلیسای انگلیس، کریسمس دوباره رونق گرفت. دیکنز و دیگر نویسندگان با تأکید بر این که کریسمس یک جشن خانوادگی، مذهبی و وسیله ای برای دادن هدیه است جلوهٔ اجتماعی تازه ای به آن بخشیدند.
آنچه اما مرا به نوشتن این یادداشت واداشت، سالگرد تولد عیسا مسیح، در همین بیست و چهارم دسامبر است. تولد و مرگ عیسا هم مانند همه ی پیامبران پیش و پس از او، مشکوک بنظر می آیند، و معمولن محل اختلاف نظر اند. تقریبن همه ی فرهنگ های مشهور، می نویسند که تاریخ تولّد مسیح معلوم نیست. در کتاب مقدس هم چنین روزی معین نشده. سال ها پیش، در جایی (به یاد ندارم کجا) خوانده بودم که در آغاز، تولد عیسا در اعتدال بهاری برابر با 25 مارس بوده، یا روز پیدایش خورشید؛ 28 مارس: "نظر مقام عالی و الهی پروردگار بر آن شد که در آن روز، درست همان روز که خورشید پدید می آید، 28 مارس، روز چهارشنبه، عیسی متولد شود"! (انجیل). ایزاک نیوتن می نویسد روز تولد مسیح تنها به این دلیل انتخاب شده که با تحولات خورشیدی هماهنگ باشد. در دایرة المعارف بریتانیکا هم آمده که "تولّد عیسی را اصحاب کلیسا برابر با تولّد "خورشید تسخیرناپذیر" قرار دادند که در روم، عیدی مشرکانه بوده است"! اما اگر به روایات کاتولیک و مسیحی اعتماد کنیم، از تاریخ مرگ عیسی در عید پِسَح، که در ۳۰ سالگی او رخ داده، می توان حدس زد که او متولد اول پاییز یا اواسط زمستان بوده است! با وجود چنین تردیدهایی، وقتی هیچ مدرکی در دست نیست، چرا جشن کریسمس در 24 دسامبر برگزار می شود؟
به زعم بسیاری از پژوهشگران، عقاید و سنت های قومی و آیینی از دیرباز، بر یکدیگر تاثیر گذاشته اند. آرتور کریستینان سن (دانمارکی) معتقد بود که اضافه بر آنچه مهاجرین آریایی از اعتقادات مشترک با پسرعموهای هندی شان با خود به نجد ایران آوردند، ساکنان قبلی این منطقه از جمله "عیلامی"ها و همسایگان مهاجم آنها، نظیر آشوری ها و بابلی ها و... نیز دارای عقاید و اساطیری بوده اند که رد آنها را در اعتقادات بعدی ساکنان پارس می توان مشاهده کرد. "مری بویس" معتقد است؛ تاثیر و تاثر ادیان و آیین های مختلف و عبور تاریخی آنها از سرزمین ها و ملت ها و فرهنگ های مختلف، فرآیندی شبیه به چگونگی پیدایش مروارید در صدف دریایی دارد؛ "همان گونه که هر مرواریدی... عبارت از پرده های غشایی ست که پیوسته از جداره ی صدف ترشح می شود تا جسم بیگانه ی وارد شده را قرنطینه و نرم و قابل هضم کند، در اطراف هر اندیشه یا خدایی تازه نیز، پرده های مکرر باورها و اعتقادات و آیین ها، ترشح شده است". (جلد اول تاریخ کیش زرتشت). "بنونیست" فرانسوی معتقد است که مانویت و مهرپرستی، عناصر اصلی خود را از مکتب زروانی وام گرفته اند. ایرانیان باستان بر این باور بودند که منشاء و مظهر نیکی و بدی، خود انسان است. پارسیان (زرتشتی) میترا یا "دو میثرس" را میانجی دو خدای نیکی و بدی به حساب می آورده اند. اگرچه در میترائیسم، خبری از رستاخیز و قیامت نبوده، و در واقع زردشتی گری اولین دین پارسی ست که به رستاخیز و قیامت اعتقاد دارد. زرتشت نیز، خورشید را ستایش می کرد. مهر، میترا از خدایان قدیم ایرانی که پیش از زردشت از هند آمده، در اصل بر مبنای دوستی و پرستش خورشید بوده است. "ایندرا" خدای هندی که برتر از خدایان دیگر، و اژدهاکش است، از این بابت به متیرا نزدیک است. می توان گفت که میترا نوعی رهایی بخش بوده، و مردم را از خشکسالی و گرسنگی رهایی می دهد. این آیین برای کسانی که بدنبال رده بندی و پیشرفت در جایگاه خود در پی رازدانی و حفظ اسرار بودند و مخفی کاری را می پسندیدند، گیرایی بیشتری داشته است. باری، "میترائیسم" (مهرباوری) در جنوب اروپا دچار دگرگونی های ساختاری شد و پس از چند قرن (به روایتی در عهد ساسانیان) با دگرگونی های تازه، به ایران بازگشت! در بامداد ظهور اسلام (621 میلادی، سال هجرت محمد)، گسترش مسیحیت هنوز از حوزه ی خاصی در جنوب اروپا، پیش تر نرفته بود. این در سده های بعد بود که با فتح کامل بیزانس و پایتختش "قسطنطنیه" (استانبول فعلی)، نطفه ی یک امپراطوری تازه ی (اسلامی، عثمانی) در جوار مسیحیت اروپا شکل گرفت. ایا صوفیه (حاجیا سوفیا یا هاگیا صوفیا)، کلیسای مسیحیت بوده که در سال 532 میلادی به دستور امپراتور "ژوستین یکم" ساخته شده، و در ژوئن 404، طی یک شورش بزرگ، کلیسای اول تقریباً کاملاً در آتش سوخت، و امپراطور "تئودنوس"، دستور ساخت کلیسای دوم را داد (کلیسای دوم در سال 415 میلادی افتتاح شد). کلیسای سوم در محل مسجد فعلی (ایا صوفیه)، در سال 532 میلادی، تنها چند روز پس از نابودی کلیسای دوم، آغاز شد. و بالاخره پس از فتح استانبول (قسطنطنیه)، سلطان محمد دوم دستور داد کلیسا را به مسجد (ایاصوفی) تبدیل کنند.
آیین میترا بی تردید در دوران شاپور ساسانی در پرسیا رواج داشته چرا که در نقش رستم، در کنار امپراطور پارس دیده می شود. حتی اگر بپذیریم که مسیحیت هیچ گونه اثرپذیری از میترائیسم نداشته، شباهت هایی در میترائیسم و مسیحیت وجود دارد که نشانه های این تاثیر و تاثر را کم و بیش تایید می کند. از آن جمله اند؛ میترا در آخرین روز زندگی زمینی اش، در ضیافتی درون غاری شرکت می کند و نان و شراب می خورد. پس از آن سوار ارابه ی خورشید، به آسمان عروج می کند. برای درآمدن به آیین مهری، شخص باید از آزمایش های دشواری سربلند بیرون می آمد؛ اولین مرحله از مراتب مهرپرستی "کلاغ" است. مرحله ی دوم، "مقام نامزدی"ست که یکی از دشواری هایش "خاموش ماندن" و "رازداری" است. پس از "نامزدی"، عضویت شخص داوطلب رسمی می شده، سپس تاجی و شمشیری به او پیشکش می کردند. مرحله ی بعدی بالا رفتن از پله شیر، بسیار دشوار بوده. در این مرحله قدرت شخص را آزمایش می کردند. مردی که به سنین بالا می رسیده، به درجه ی پارسایی (پاپ) نازل می شده که معنی آن وارستگی است و...
کلمنت اسکندریه می نویسد: کسانی هستند که نه تنها سال میلاد سرورمان بلکه روز میلاد او را نیز تعیین کرده؛ و می گویند آو در بیست و هشتمین سال اگوستوس و در بیست و پنجمین روز بشنس [ماه مصری برابر با ۲۰ می] به دنیا آمده است… دیگران می گویند او در بیست و چهارم و بیست و پنجم برموده [برابر با 20 و 21 آوریل] به دنیا آمده" و... در دیگر نوشته هایی که به آن دوران باز می گردد، 20 مه، 18 و 10 آوریل، 25 مارس، 2 ژانویه، 17 و 20 نوامبر پیشنهاد شده است. 24 دسامبر در گاهشمار رومی، روز انقلاب زمستانی بود، کوتاه ترین روز (پس از شب یلدا) را انتخاب کردند، که متعاقب آن روشنایی روز، رو به افزایش است. در بخش های مختلفی از انجیل، عیسی به خورشید ارتباط داده شده است. بر پایهٔ یک پیش گویی، عیسی به عنوان "خورشید عدالت" شناخته می شود. باری، کلیسا 24 دسامبر را برگزید تا با جشن های رومیان باستان در بزرگداشت خدای خورشید (میترا)، منطبق باشد. با این همه، از ابتدای قرن بیستم میلادی، تقریبن اکثر قریب به اتقاق پژوهشگران، منکر این گونه ارتباط میترائیسم با مسیحیت می شوند. بیشترشان معتقدند این روز به عنوان جایگزینی برای جشن "روز میلاد خورشید شکست ناپذیر" به عنوان نماد نوزایی خورشید، و ندای تولد دوباره بهار است. در آن هنگام، بسیاری از رومیان، رویداد بلندتر شدن روزها به دنبال انقلاب زمستانی را با شرکت کردن در مراسمی به منظور بزرگداشت زادروز میترا، در 24 دسامبر جشن می گرفتند. این جشن ها و سایر مناسک تا اول ژانویه ادامه داشته که رومیان آن را نخستین روز ماه و سال جدید می دانستند. کلیسا جشن زادروز میترا خدای نور و روشنایی را با جشن بزرگداشت زادروز عیسی که عهد جدید او را نور و روشنی جهان می نامد، جایگزین نمود. کلیسای کاتولیک با این امید که پیروان آیین میترا را به آیین مسیحیت وارد کند، به آنها اجازه داد تا به عنوان بزرگداشت زادروز مسیح، به برگزاری جشن و سرور خود در تاریخ پیشین (روز تولد میترا) ادامه دهند. در سده چهارم میلادی، یکی از اسقف های آسیای صغیر به خاطر رفتار مهربانانه اش با کودکان شهرت یافت. این شخص که بعدها به سنت نیکولاس (نیکولاس مقدس) شهرت یافت، در غرب و به زبان انگلیسی به Santa Claus مشهور شد. و درخت کاج نیز نماد جاودانگی ست که در فرهنگ قدیم پارسی نیز محترم شمرده می شده است. هنوز در بسیاری از نقاط ایران به درخت کاج به عنوان "مقدس" نگریسته می شود. اواخر قرن 19 میلادی، فرانتس کومون بلژیکی، طی تحقیقات بسیار در سوریه و ترکیه، و با تکیه بر آنها شباهت های بسیار میترایسم در غرب را در کتابش مطرح نمود. بعدها پس از اکتشافات بسیار دیگر در سرزمین های متعلق به روم باستان با استفاده از تکنیک های حفاری و بازسازی مدرن در قرن بیستم، فرانتس کومون رم پایتخت روم باستان را به خاطر اکتشافات فراوان آثار میترایی و مهرابه ها، در محوطه داخل و اطراف شهر، پایتخت میترایسم نامید (1954). تاویل و تفسیر کومون این است که هر دو آیین میترایی و مسیحیت با خاستگاهی شرقی به هدف استیلای فرهنگی و حکومت بر جهانی پهناور، به ستیز و رقابت با یکدیگر پرداخته و در در طول چهار قرن نبرد، این آیین (میترائیسم) و دیگر آیین های رازآمیز، مغلوب مسیحیت شدند و شکل و اندیشه و چارچوب نمادها و رموز خود را به مسیحیت واگذاشتند.
مشابهت های دو آیین؛ تثلیث در هر دو آیین، مراسم تطهیر و غسل تعمید نیز در هر دو مذهب مشترک اند. افروختن شمع در کلیساها (و "مهرابه" ها)، نواختن ناقوس، وجود حوضچه آب مقدس در ورودی کلیساها (و "مهرابه"ها) و سرود جمعی به همراه نواختن موسیقی از شباهت های مراسم میتراییسم و مسیحیت هستند. مراسم شام آخر (عشاء ربانی) و صرف نان و شراب نیز در دو آیین مشترک اند؛ دوازده مرحله ی میترایی و دوازده فلکی که یاور میترا هستند، به هیات حواریون دوازده گانه عیسی در آمدند. یک شنبه به نام "روز خورشید" (سان دی)- روز ویژه مهرپرستان بود که در مسیحیت نیز به همین شکل باقی مانده، رهبانیت و ریاضت نیز از آیین میترا به مسیحیت راه یافت. هر دو (میترا و عیسا) در رستاخیز ظهور نموده و اعمال انسان ها را داوری می کنند؛ اعتقاد به روح، جاودانگی و قیامت نیز از موارد مشترک است. همان گونه که مهر میانجی میان خداوند و بشر است، مسیح نیز واسطه خدا و انسان شده (فرزند خدا)؛ گفته می شود نشان هلال ماه بالای هفت شاخه شمعدان در برخی از کلیساها موید این نظر است. مهر در برج حمل، بره به دوش دارد و عیسا نیز بره ای در آغوش گرفته. و سرانجام روز تولد مهر یا "خورشید شکست ناپذیر" همان روز انقلاب زمستانی در روم، 24 دسامبر بود که از سده چهارم میلادی، روز میلاد مسیح شد و به کریسمس شهرت یافت.
دیوید اولانسی معتقد است؛ "... هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد خدای ایرانی میثرا هرگز ارتباطی با کشتن گاو داشته باشد" (تصویر رومی میترا هنگام کشتن گاو دیده می شود حال آن که میترای پارسی "کشنده ی اژدها" بوده است).
منابع؛
رساله ی پولوس مقدس
Arthur Emanuel Christensen
Marry Boyce
بنونیست
Published on January 02, 2020 01:17
No comments have been added yet.