شنیدم گوسفندی را ...

در میان کج اندیشی هایی که اعوان جمهوری در این چهل ساله در جامعه جا انداخته اند، یکی هم آن است که هرگز کسی جرات نکند به اصل ماجرا بپردازد. انگار که پرداختن به "علت"، ناصواب و حرام باشد، عادت همگانی شده که به "معلول" بپردازند. هم از این رو بسیارانی، ناخودآگاه، منبع تولید وحشت و ترور در منطقه را فراموش می کنند و لعن و نفرینشان نثار عربستان و اسرائیل و امارات و امثالهم می شود. آقایی که به اعتبار گذراندن چند صباحی در زندان، از سوی همپالکی هایش به "شرف قلم" ملقب شده هم، اخیرن شیلنگ تهمت و نصیحت را بطرف خانم مسیح علینژاد گرفته و از سر "مصلحت" قدرت طلبی، ایشان را نصیحت کرده. نظر بالا بلند "مردانه"ی آقای احمد زیدآبادی بر فعالیت خانم علینژاد، خیلی ها را واداشته تا پاسخ های دندان شکنی به حضرت "شرف قلم" بدهند. از آن همه اما، پاسخ خود خانم علینژاد، یکی از خواندنی ترین هاست، آن قدر که مرا واداشت تا این پاسخ را (با اجازه ی ایشان) به عنوان یادداشت ماه، در این وبلاگ بازنشر کنم. (کلمات داخل پرانتز، از من است). شاید مطلب برای برخی ها تکراری باشد، اما بی تردید کسانی هم هستند که آن را نخوانده و یا ندیده اند. آقای زید آبادی (شرف قلم) نوشته اند "بسیار از من می ‌پرسند که نظرم در بارۀ کارهای مسیح علی ‌نژاد چیست (یادداشت مردانه با "تجاهل" آغاز می شود! یعنی این "یارو" کوچک تر از آن است که توجه مرا به خود جلب کرده باشد، به ویژه که "زن" هم هست! ولی چون دوستان پرسیده اند، نظرم را می نویسم!). از آنجا که امکانی برای پیگیری کارهای او ندارم (کارهای مهم تر، "مردانه تر" از پیگیری فعالیت های یک "زن" دارم)، پاسخم معمولاً "نمی ‌دانم" است! با این همه، می‌ پنداشتم که او لابد مشغول پروژه ‌ای در جهت کمک به فرهنگ "حجاب انتخابی" است (!) که طبعاً مشکلات و دردسرهای ویژۀ خود را به دنبال دارد. اخیراً اما از سر تصادف (امیدواریم آقای زیدآبادی در این "تصادف" صدمه و خسارتی ندیده باشند) به برنامه ‌ای از او برخوردم که دلم لرزید (دروغی بزرگتر، "چاشنی" بزرگواری "مردانه"!). مسیح علی ‌نژاد فیلمی را نمایش داده بود که پیرمرد معممی به خانمی می ‌گفت؛ "من در خدمتم"! او این جمله را حمل بر فسق و فجور پیرمرد بینوا کرده و با نمایش گفتگوی سخیفی بین افرادی دیگر، ماجرا را پی گرفته بود! (ماله کشی اصلاح طلبانه!) به واقع، بیش از هر چیز دلم به حال پیرمرد معمم ریش شد (بمیرم الهی!). او بهرحال همسر و فرزند و خانواده و دوستان و آشنایانی دارد. (بقیه که ندارند؟) آنها وقتی چهرۀ مشخص او را در فیلم خانم علی ‌نژاد ببینند، چه دیدی نسبت به پیرمرد پیدا می‌ کنند؟ (دیدی واقع گرایانه، برخلاف دید شما) آیا او از این پس زندگی عادی دارد؟ تازه جرمش چیست؟ به خانمی گفته "ما در خدمتیم" که می ‌تواند ده ها معنای خنثی یا مثبت داشته باشد! ("خنثی" یا "مثبت"؟! لابد شما هم "خنثی یا مثبت" به خانم ها در خیابان "بفرما" می زنید؟) من نمی‌ دانم این کار با چه انگیزه ‌ای صورت می‌ گیرد و هدف نهایی ‌اش چیست؟ در ایران ده ها و شاید صدها هزار آخوند وجود دارد که مثل اعضای سایر صنوف هر کدام اخلاق و رفتار و عقاید و گرایش‌ های خاص خود را دارند (وجه مشترکشان اما شارلاتانی، دروغگویی و تظاهر است) و دو نفرشان هم کاملاً شبیه هم نیستند! این که دوربینی رفتار یکی از آنها را اصطلاحاً شکار کند و بعد مسیح علی‌ نژاد آن را به عنوان فسق و فجور "قشرِ آخوند" از تریبونی به نمایش عمومی درآورد، آیا برای جامعۀ ما فرهنگ‌ ساز است یا فرهنگ‌ سوز؟ (آقای "شرف قلم"! بریده ی ویدیویی را خانمی که مخاطب آن آخوند هرزه بوده، گرفته و برای خانم علینژاد فرستاده. صدایش هم کاملن واضح است که آن "سید الاغ پیغمبر" را شماتت می کند. البته او هم یک "زن" است و لابد قضاوتش نصف داوری جنابعالی ارزش دارد!) جامعه ‌ای که روز به روز تحمل و مدارا و تساهل در آن رنگ می‌ بازد و همۀ افراد و گروه‌ های سیاسی رنگارنگ در آن، خود را مظهر تمام‌ عیار حق و همۀ آن دیگران را، منشأ شر و خیانت کامل می ‌دانند (نمونه اش خود جنابعالی)، آیا نیاز به فرهنگِ انصاف و تسامح و احترام دارد یا پرده ‌دری ‌ها و هتاکی ‌های فزاینده ‌ای که گویی حد یقفی هم نمی‌ شناسد؟ (تظاهرات قلمی از نوع "کیهان") روزی که رسانه ‌های جمهوری اسلامی، داستان جعلی شرم ‌آوری را علیه مسیح علی ‌نژاد ساز کردند، دل ‌های بسیاری به حال او و حال سیاست در ایران لرزید (دل شما که البته نلرزید، چون یادداشتی هم "قلمی" نفرمودید!). حال مسیح که خود این تجربۀ تلخ و وحشت‌ آور را از سر گذرانده است، با کدام منطق انسانی و اخلاقی به خود اجازه می‌ دهد که با استفاده از تریبونی مفت و مجانی و رها از هرگونه مسئولیت و پاسخگویی (اینها مشخصات "صدای آمریکا"ست، که البته مخالفش یعنی صدا و سیمای جمهوری، "مسوولیت" می شناسد!) با آبروی دیگران و فرهنگ این سرزمین به این راحتی بازی کند؟ (پس "فرهنگ این سرزمین"؟ زنبارگی ست؟) از من به مسیح نصیحت که این کارها هنر نیست و افتخار و عاقبتی هم ندارد! (از من هم به شما نصیحت که "مصلحت" اندیشی بزرگوارانه به نفع حاکمیت، "افتخار و عاقبتی ندارد"! همان گونه که "اصلاح طلبی" در آن نظام، عاقبت بخیر نشد)
*****
اما پاسخ خانم علینژاد؛ "احمد زیدآبادی در یادداشتی در صفحه تلگرام خود به نقد انتشار ویدیوی ایجاد مزاحمت یک روحانی به نام سید جواد ارشادی نیا، استاد حوزه علمیه و استاد برخی از دانشگاه ‌های خراسان رضوی، برای دو زن پرداخته و ایشان را "پیرمرد بینوا" (بجای "سید هرزه") معرفی کردند. فراتر از آن آقای زید‌آبادی معتقد است که این فرد معمم مقابل پای دو زن در خیابان ترمز کرده و به آنها گفته "اگر دوست دارید در خدمتتان باشم" می ‌تواند ده ‌ها هدف مثبت یا خنثی داشته باشد. مقاله ‌ی ایشان بهانه خوبی شد برای نقد ذهنیت سنتی بخشی از نویسندگان و فعالان سیاسی در مواجهه با اربابان قدرت و شهروندان (صد آفرین) و نیز مروری بر اهداف کمپین دوربین ما، اسلحه ما. هرچند، از عباراتی مانند "نمی دانم"، "می پنداشتم"، "لابد" در متن آقای زیدآبادی اینطور استنباط می شود که ایشان مبارزه اخیر زنان در کمپین‌ مدنی #چهارشنبه_های_سفید را با دقت مطالعه و پیگیری نکرده اند (البته که کرده اند، "تجاهل العارف" می فرمایند!) که در این صورت جای تاسف دارد اگر نویسندگان و مبارزانی که خود زخم زندان کشیده‌ اند جنبش های خارج از حلقه مورد تایید خود را قابل پیگیری و اعتنا ندانند و دلشان نلرزد از زندانی شدن زنانی که با دوربین‌ و گل به مترو رفتند تا به شیوه ‌ای مدنی حجاب اجباری و خشونت علیه زنان را افشا کنند اما به ۵۵ سال حبس محکوم شدند (صد آفرین به فهم و شعور و قلم این خانم جوان که شرف دارد بر قلم "شرف قلم"). آقای زید آبادی مدعی شده اند که گفته های این روحانی در فیلمی که توسط زنان منتشر شده می تواند ده ها معنی غیر از آزار جنسی داشته باشد و سپس آن را به نتیجه ‌گیری شخصی خود پیوند می ‌زند که از طرف من مطرح شده که "همه یک قشر فاسدند". به گمانم اگر ایشان فقط بار دیگر ویدیو و برخورد زنان محجبه با پیشنهاد ایشان را تماشا کنند و نیز از زنان اطراف خود که هر روز با این عبارات سخیف و آزارگر مواجه هستند سوال کنند متوجه خواهند شد که این مزاحمت‌ های خیابانی و این کلمه ‌ها در زندگی روزمره زنان معنی واضحی دارد که بی ‌شک هیچ کدامشان معنای مثبتی را از آن تلقی نخواهند کرد (به قول ف م سخن، اگر این خانم ها همسر و خواهر شما بودند هم، دلتان برای آن "سید هرزه" می لرزید؟). هم چنان که پس از پخش برنامه تعداد زیادی از دانشجویان ایشان (همان "سید جواد ارشادی نیا"، عجب نام با مسمایی!) نیز ضمن تماس با من از رفتارهای سوء استفاده گرایانه ایشان به عنوان استاد گفته اند (استاد هرزگی!). آقای زیدآبادی این پرسش را مطرح کرده‌ اند که آیا برخوردهایی نظیر انتشار فیلم از فرد معمم فرهنگساز است یا فرهنگ سوز. به باور من آنان که این حرکت را متهم به فرهنگ سوزی، ایجاد شکاف در جامعه، تشویق نفرت و عدم تساهل می کنند درکی سانتی مانتال از مناسبات اجتماعی داخل ایران و توزیع قدرت بین حکومت و شهروند دارند. یکسان دانستن نیرو یا کارگزار حکومت و یا حتی فرد دارای امتیازات اجتماعی بواسطه جنسیت با قربانی، نگاهی انتزاعی و غیر واقع بینانه است (صد آفرین). در ایران، مردان آزار‌گر و یا تجاوزگر متکی به قوانین حکومتی ایدئولوژیکی هستند که زنان قربانی را مقصر عمل تجاوز می شناسد و محاکمه و مجازات می کند. در چنین وضعیت نابرابری، شهروند نیاز به ابزاری دارد تا سه کار را هم زمان در مواجهه با آزارگران و متعرضان جنسی انجام دهد: دفاع شخصی با به کارگیری حداقل خشونت، توقف بی چون و چرای خشونت بدون اتکای به قانون و آموزش، و ایجاد ذهنیت دموکراتیک که... لازمه تغییرات پایدار اجتماعی و سیاسی در جامعه است. این همان اهدافی است که تلاش داریم با دوربین ما، اسلحه ما به تحقق آن کمک کنیم. چنین روش هایی در جنبش های بین المللی نیز بی سابقه نیست. در جنبش"Black Lives Matter" ، مردم آمریکا به هدف بیدار کردن وجدان جامعه و بهبود عدالت اجتماعی به انتشار صحنه های خشونت پلیس با سیاهان می پردازند. در جنبش Me Too و به دنبال آن، سایر حرکت های در امتداد آن مانند ChurchToo و... مردم به روایت تجربیات آزارهای جنسی و افشاگری در مورد آن پرداختند که این جنبش به اخراج و دادگاه کشاندن بسیاری از مشاهیر، کشیشان، اعضای اکادمیک و... منجر شد. در جنبش "اتپور" در یوگسلاوی نیز، مردم مبارز پس از کتک خوردن از پلیس از محل ضربات روی بدن و زخم ها پوسترهای بزرگ تهیه می کردند و آن را در محل زندگی همان پلیس و حتی مدارس فرزندان آنها نمایش می دادند تا با ایجاد شرم و فشار خانواده از حملات فیزیکی پلیس به مردم جلوگیری کنند. حرکت های استراتژیکی که به هدف انعکاس پلشتی انجام می شود در واقع ایجاد شکاف یا نفرت نمی کند. بلکه آن را در مقابل چشم قرار می دهد تا راهی برای اصلاحش بیابد و از این طریق زمینه عدالت، تساهل و تسامح مورد نظر جامعه را مهیا کند (متشکرم خانم علینژاد). همان طور که لوترکینگ می‌ گوید "ما آفرینندگان تنش نیستیم، ما صرفا تنشی پنهان را به سطح آورده و نمایان می کنیم. ما آن را به فضای باز می اوریم، جایی که می تواند دیده و با آن برخورد شود. بی عدالتی با همه تنش ‌هایی که ایجاد می کند، باید نمایان شود". (سخت امیدوارم آقای "شرف قلم" مطلب را دریابند). سوء تفاهمات پیش آمده برای منتقدین کمپین ما برداشت نادرست از مقوله حق قانونی شهروندی در مقابله با آزار است. افشای هویت آزارگران نه نقض حقوق آزارگر، بلکه در بسیاری از کشورهای پیشرفته مجاز و یا حتی یک "قانون" است. هر شهروند حق دارد که تصویر آزارگران را در شبکه های مجازی منتشر کند. تصویر و نام هر متجاوز جنسی به کودکان توسط حکومت در رسانه ها منتشر می شود و هر رفتار ناشایست از یک نژادپرست در رسانه ها مخابره می‌ شود تا هم به دیگران در برابر خطر رفتارهای چنین فردی هشدار دهند و هم موجی از شرم به سمت فرد سرازیر شود. نکته اساسی که نباید از آن غافل ماند این است که فشار اجتماعی ناشی از افشای عمل غیر اخلاقی به فرد یا خانواده او محصول انتخاب نادرست متجاوز است و نه قربانی یا حکومت (درود بر شما خانم علینژاد). کمپین دوربین ما، اسلحه ما تلاش می کند که جامعه‌ ای را که ۴۰ سال ستم سیستماتیک حکومت بر شهروندان را پذیرفته از احساس نا امیدی مطلق یا بقول سلیگمن "درماندگی آموخته شده" به درآورد. کمپین "چهارشنبه ‌های سفید" و "دوربین ‌ما، اسلحه ما" در حال ایجاد گفتمانی جدید است که کمک می‌ کند تا هر شهروند به یک کنشگر اجتماعی تبدیل شود. هرچند که کمپین از اضطراب اولیه ناشی از ایجاد چنین گفتمان اجتماعی متفاوتی در میان قشر سنتی آگاه است و آن را بخشی از فرایندی طبیعی تغییرات اجتماعی می‌ داند. در این گفتمان پنهانکاری و ریا برای سرپوش بر ستم (کاری که اقای "شرف قلم" کرده اند) جایی ندارد و اعمال و گفتار متناقض سرکوبگران و ریاکاران سیاسی در مقابل چشمانشان قرار می‌ گیرد تا آنها را وادار به تغییر یا توقف آن کند. زیرا که معتقدیم اولین گام برای تضعیف پایگاه تئولوژیک حاکم بر ایران، نشان دادن واقعیت مزورانه آنان به مردمی است که هنوز آنان را باور دارند. در آخر این که فراموش نکنیم هیچ حکومتی از سر مهربانی تغییر نمی ‌کند. در حکومت تمامیت خواه ایران، وظیفه همه مردم و بخصوص روشنفکران، کمک به تقویت نهادهای مدنی و تغییر روابط قدرت به نفع شهروندان است. زنان امروز ایران تلاش دارند تا کفه ترازوی جامعه را به سمت مردم سنگین کرده و امکان تغییراتی بنیادین را بوجود آورند. لذا روشنفکران امروز ایران و یا نویسندگان و صاحبان قلم، اگر قصد کمک به ارتقای جامعه مدنی را دارند لازم است که همراه با مردم به نفی و نقد تند حکومت و اصلاح و همراهی با مبارزات مدنی بپردازند و نه تلاش برای اصلاح یک حکومت تمامیت خواه و نفی یا نادیده انگاری مبارزات مدنی (آقای زید ابادی تنها "شرف قلم" اند، و نه "روشنفکر" یا "آزاده"). این که در بزنگاه تلخ سیاسی و مدنی این روزها زنان ایرانی به جرم شرکت در یک کمپین مسالمت ‌آمیز و مدنی زندانی شوند و شما بدون حتی یک اشاره کوتاه به آن دلتان برای آبروی کسی که از جایگاه خود برای آزار زنان بهره می ‌برد لرزید، اتفاق دردناکی است (واقعن!). دل ما باید برای زن بیست ساله ‌ای بلرزد که وقتی از آزارگران خود شکایت به دستگاه قضا می ‌برد خودش محکوم و مقصر شناخته می ‌شود چون حجاب تحمیلی را بر تن نکرده و در قاموسِ قانون گذاران او عامل تحریک آزارگران جنسی یا به تعبیر شما "پیر مرد بی نوا"ست (تنها همین یک جمله به تمامی یادداشت "شرف قلم" می ارزد!). برای زنان، مبارزه مدنی با آزارگران جنسی و قوانین واپس گرای جمهوری اسلامی، راهی طولانی است و دوربین ‌های زنان ایرانی نور به تاریک ‌خانه ‌های ظلم و تبعیض و خشونت انداخته که باید در موردش گفتگو کرد و نوشت و یاریگر بود، نه سرزنشگر".
کاش می شد فکرتان، نبوغتان و فهمتان را ببوسم، خانم علینژاد. فعالیت های شما نه تنها برای آگاهی زنان به حقوق خود، که برای تربیت مردانی نظیر آقای زیدابادی نیز، سخت لازم و مفید است، به ویژه برای تربیت مردانی که در تقویت مناسبات "ناهنجار" در جامعه، به سود خویش تلاش می کنند. فعالیت های اخیر شما مرا یاد زن مبارز دیگری به نام "ملینا مرکوری" می اندازد که در ابتدای دهه ی هفتاد گذشته، علیه نظامیان مسلط بر کشورش (یونان) مبارزه کرد، یک تنه زمین را به زمان دوخت، چنان شجاعانه که بینی "خونتا"ی نظامی را به خاک مالید! مردان به چنین زنانی نیاز دارند تا سر جای خود بنشینند. بی تردید می دانید که جدای از مردان که حق طبیعی خود می دانند، زنان بسیاری شما و فکر و حرکتتان را سرزنش می کنند و به هزار و یک توهین و تهمت رایج در آن جمهوری، شما را نفی می کنند. چه عبث! (لابد داستان زندگی زنان مبارز در جهان، در این دو سه سده ی اخیر را خوانده اید و می دانید). سخت امیدوارم که این هیاهوهای منتقدانه (بخوانید "ابلهانه") در روحیه ی مقاوم و محترمانه ی شما اثر نگذارد، و مثل همیشه، مصمم، به کار و مبارزه تان ادامه دهید. "مری ‌کرافت"، یکی از هم جنسان شما در انتهای قرن هژدهم می گوید؛ (نقل به مضمون)؛ آرزوی من آن است که اختیار زنان دست خودشان باشد. آنچه ما می ‌خواهیم صدقه نیست، عدالت است". هزاران افسوس که جهان، صدای این بزرگوار را، بیش از یک قرن، به هزاران تهمت خفه کرد و تنها صد و شصت و اندی سال پس از مرگش، او و صدایش را به رسمیت شناخت (1960) وقتی که حقوق زن تنها در معدودی از کشورهای بظاهر "دموکرات" امروزی به رسمیت شناخته شده بود.
شنیدم گوسفندی را بزرگی / رهانید از دهان و چنگ گرگی
شبانگه تیغ بر حلقش بمالید / روان گوسفند از وی بنالید
که از چنگال گرگم در ربودی / چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی (سعدی، در اخلاق درویشان).

Saadi
Saadi
2 likes ·   •  0 comments  •  flag
Share on Twitter
Published on August 22, 2019 02:00
No comments have been added yet.