ارونداتی روی
با خواندن "وزارت منتهای شادمانی"، رمان دوم خانم "ارونداتی روی"، دریغم آمد چیزی درباره اش ننویسم. "ارونداتی روی" در جایی گفته "ادواردو گالیانو" (نویسنده ی ارژانتینی مورد علاقه ام) برادر دوقلوی من است، ادعایی که چندان بیراه نیست. "سوزانا آرونداتی روی"، در نوامبر 1961 از مادری مسیحی در جنوب هندوستان به دنیا آمد. پدرش هندویی اهل بنگال بود. "ارونداتی" دو سالی بیشتر نداشت که والدینش از هم جدا شدند و او همراه مادر و برادرش به ایالت "کرالا" بازگشت. "روی" فارغ التحصیل مدرسه ی آرشیتکت دهلی ست، جایی که با شوهر اولش آشنا شد و با هم به "گوا" نقل مکان کردند. ازدواج دومش در 1984 با کارگردان فیلمی بود که خانم "روی" در آن نقش داشت. در سال هایی که با هم بودند، ضمن تدریس اروبیک، در چند فیلم و سه ریال تله ویزیونی شوهرش بازی کرد، چند فیلم نامه نوشت و به فیلمی از "شیکار کاپور" نقدی تند نوشت و او را متهم کرد که در فیلمش "تجاوز" به زنان را تشویق می کند. در 1992 شروع به نوشتن رمان اولش کرد که در 1996 آن را به ناشر سپرد؛ "خداوندگار چیزهای کوچک" در همان سال انتشار (1997) برنده ی جایزه ی "من بوکر" شد. اگرچه منتقدین انگلیسی چندان روی خوشی به رمان نشان ندادند، و در هند آن را "سکسی" خواندند، اما رمان در سرزمین های دیگر به ویژه در آمریکای شمالی (آمریکا و کانادا) با استقبالی بی نظیر روبرو شد. "شبی که جایزه را بردم، خواب دیدم دستی مرا به مثابه یک ماهی از آب بیرون کشید و از من خواست آرزویی بکنم. گفتم مرا به جای اولم برگردان". "روی" اعتقاد داشت با ادبیات، از آرزوی دیرینش، مبارزه برای "آزادی" و "حقوق بشر"، جدا می افتد. مبلغ جایزه را به گروه معترض "نارمادا بچائو اندولان" (معترض به ساخت سدی در هند) بخشید و در فیلم مستندی در این باره گفت بیش از پنج میلیون هندی با ساختن این سد هستی شان را از دست می دهند و آواره می شوند. ارونداتی از سوی دادگاه عالی هند متهم به فعالیت علیه کشورش شد، اما اظهار داشت بابت "جرم"ی که مرتکب نشده، پوزش نخواهد خواست. در دادگاه به زندانی (سمبلیک) یک روزه و پرداخت 2500 روپیه محکوم شد. برخی سیاستمداران هندی او را شلوغ کار و "هیستریک" خواندند. خانم روی گفت فریاد می زنم چون می خواهم همسایه ها را بیدار کنم. از آن پس بارها در تظاهرات نسبت به سیاست هسته ای و "نظامی گری" هند، شرکت کرد و "فریاد" زد. در سال های بعد، مانند "ادواردو گالیانو"، به دنبال خواسته ی قلبی اش "آزادی"، از آسیا تا آمریکای شمالی و جنوبی و... سفر کرد و حتی با پیاده روی اعتراضی مائوئیست های هندی در جنگل همراه شد. خانم "روی" تمامی این سال ها در کوچه پس کوچه های جهان در مبارزه برای آزادی، ویلان و سرگردان بود؛ "نمی خواستم به عنوان یک نویسنده ی زیباروی آسیایی شناخته شوم"؛ نه این که سیاست مرا به دنیای هنر کشانده باشد، برعکس، این هنر است که مرا به جهان سیاست برد. چگونه یک انسان می تواند به زندگی و جهان عشق بورزد، بی آن که برایش بجنگد؟ خانم روی نیز مانند "گالیانو"، می داند؛ "ما به سادگی فراموش می کنیم، چون می خواهیم که فراموش کنیم". چه ساده است واداشتن ما به فراموشی. می پذیریم "چون رنج کشیدن در فراموشی، ساده تر از شکنجه در به یاد آوردن" است! روزگاری گالیانو گفته بود "جهان که ملک شخصی اقلیتی ست، از آلزایمر رنج می برد، این فراموشی معصومانه نیست". اشخاص ترجیح می دهند به یاد نیاورند که دنیا برای "همه" است. رمان تازه ی خانم "روی" نیز، سرشار از دغدغه های نویسنده نسبت به جهانی ست که فراموشکاری همه ی گوشه هایش را فتح کرده؛ "وزارت منتهای شادمانی" هم مانند "خداوندگار چیزهای کوچک"، لبالب از دغدغه در مورد کودکان است. "می خواهم مردم را وادارم چشم هایشان را باز کنند". مردم اما چشمانشان باز است. پرسش این است که آیا همان را می بینند که خانم "آرونداتی روی" دیده و روایت کرده است؟ آیا آرامش طلبان و آزادی خواهان قادرند نگاه جهان را به دغدغه هایشان میخ کنند؟ می گویند "خوابیده" را می توان بیدار کرد، اما آن که خود را "به خواب زده است"؟!
ادواردو گالیانو، از پدیده های نادر قرن پر آشوب بیستم است؛ قرن شگفتی پیشرفت و جنایت، قرنی که انسان را در همه ی عرصه ها به اندازه ی تمامی تاریخ، پیش برد و در عین حال به اندازه ی مجموع تاریخ، وحشت آفرید، جنگ و مصیبت و خون خلق کرد، و بخاطر "قدرت"، انسان و جهان را بر لبه ی پرتگاه نابودی آویخت. در نیمه ی دوم چنین قرنی، گالیانو می توانست تسکینی هرچند ناچیز، برای شهروندان زمین باشد. "آرونداتی روی" پدیده ای ست مشابه، برای قرن بیست و یکم، قرنی که آفتابش با وحشت و ترور طلوع کرد ( سپتامبر 2001). آیا خانم "روی" می تواند به اندازه ی "گالیانو" جهان را به تحرک وادارد؟ گالیانو در دهه ی 90 نوشت؛ چگونه قهرمانان یک شبه به هیولا، و هیولاها به قهرمان تبدیل می شوند! (غرض او افرادی چون "بن لادن"، "صدام حسین" و "خمینی" بود). آنان که روزگاری در غرب، چون پیامبران ستایش می شدند، اندک زمانی بعد، به دژخیمانی استحاله یافتند که جهان را تهدید می کنند. او در سکوت بامداد فروپاشی دیوار برلین پرسید؛ "آیا جهان بی دشمن دوام می آورد؟". "جان اشتاین بک" زمانی گفته بود؛ "تمام جهان به روس ها (دشمن) نیاز دارد. حتی خود روس ها هم! با این تفاوت که در شوروی اسم "روس"ها "ایالات متحده" است"! گالیانو در سال های اولیه ی قرن حاضر، نوشت؛ الله در جنایت برج های دوقلو و نابودی بیش از سه هزار انسان، بی گناه است. ساختن و بهره بردن از کوره های آدم سوزی علیه معتقدین به یهوه را، پسر خدا و روح القدس تجویز نکرده بودند، همان گونه که یهوه فرمان قتل عام "صبرا" و "شتیلا" را صادر نکرده بود.
خانم روی در سال های فعالیت مستمرش برای آزادی و حقوق بشر در جهان، به سیاست خارجی آمریکا، بارها به شدت انتقاد کرد، نظامی گری آمریکا را باعث و بانی "نابودی بشریت" خواند و همه جا کنار محرومان جهان علیه بی عدالتی ایستاد. در 2001 سوای مقالات متعدد و شرکت در تظاهرات علیه اشغال اففانستان توسط آمریکا، در انتقاد به توجیه بوش برای این جنگ، نوشت؛ بمباران افغانستان انتقام نیویورک و واشنگتن نیست، بلکه تروریسمی از نوعی دیگر است. او مدعی شد در این جنگ نابرابر، جورج بوش و تونی بلر مقصران اصلی اند و این که می گویند "ما برای صلح می جنگیم"، شبیه آن است که بگوییم "خوک ها اسب اند". طالبان را کودک نامشروع غرب خواند و نوشت اینک این کودک به سن بزرگسالی رسیده، به زنان تجاوز می کند، آنان را سنگسار می کند، و اعمال وحشیانه ی دیگر انجام می دهد، و گفت سیاست خارجی ایالات متحده را صنایع اسلحه و نفت و رسانه ها مانند یک بنگاه معاملاتی اداره می کنند. او حمله به مرکز تجارت نیویورک را با بمباران افغانستان در یک قفسه گذاشت و نوشت؛ آیا هرگز بچه مارمولک دیگری چشم به آفتاب باز خواهد کرد بی آن که به کشتار مرکز تجارت در نیویورک و نابودی کودکان و زنان بی یاور افغانستان بیاندیشد؟ در 2003 علیه جنگ و اشغال عراق "فریاد زد" و در می 2003 طی نطقی به همین مناسبت گفت ایالات متحده، امپراطوری تازه ای ست که به نام خدا، هرجا را در هر زمان که میلش بکشد، بمباران می کند. و نوشت؛ چیزهایی هستند که می شود فراموش کرد، و چیزهایی که نمی شود از یاد برد، مثل پرنده ای چوبی روی قفسه ای گردگرفته (خاطره) که با نگاهی منجمد از حیرت، شاهد جهان ماست. او جورج بوش را یک جنایتکار جنگی خواند. همان سال وقتی جمعی برای احقاق حق (داشتن زمین) به اعتراض، تکه زمینی در مرز ایالات کرالا و کارناتاکا در هند را اشغال کردند، خانم "روی" از جنبش آنان پشتیبانی کرد. پس از 48 روز، پلیس به اشغال کنندگان حمله کرد، و در این درگیری، یک مامور پلیس کشته شد. رهبر جمعیت را دستگیر و زندانی کردند. خانم روی به منطقه سفر کرد، به دیدار زندانی رفت و در نامه ای به فرماندار ایالت کرالا نوشت، "دست هایتان خونی ست". هنگام حمله ی پلیس به مردم معترض در مومبای (بمبی)، تظاهرات مردم در گجرات، آزادی طلبان در کشمیر، معترضان در احمدآباد، کشتار در سریلانکا، و هرجای دیگر جهان، کنار مردم ایستاد و تروریسم را در انواع "به روز" شده اش، یک "ایدئولوژی بی قلب" نامید. با انتقاد سلمان رشدی و دیگران روبرو شد که چرا حمله ی مومبای را با استقلال کشمیر و وضعیت مسلمانان در هند مرتبط کرده. در 2006 همراه با نوام چومسکی و هاوارد زین، نامه ای علیه جنگ در لبنان امضاء کرد که در آن اسرائیل را "ایالت وحشت" نامیدند. و در سال 2007 همراه با یکصد هنرمند و نویسنده، نامه ی سرگشاده ای را علیه وحشت آفرینی و جنگ طلبی دولت اسرائیل امضاء کرد و از همه ی ملل خواست تا اسرائیل را بایکوت کنند. در 2008 به پشتیبانی از استقلال کشمیر، از جدایی طلبان کشمیر هند، دفاع کرد. در آوریل 2009 وقایع سری لانکا را "نسل کشی تامیل ها" نامید، دولت سری لانکا را "نژادگرا" خواند و کمپ هایی که برای تامیل ها بنا کرده بودند را به اردوهای نازی تشبیه کرد. روانی فریمن، یک نویسنده ی سری لانکایی نظر خانم روی را "بیمارگونه" توصیف کرد و خانم روی او را متهم کرد که عدالت را تنها برای خود می خواهد. سپس تر دولت هند را در ارتباط با رفتار با مائوئیست های هندی، دولتی "نظامی" خواند که نسبت به مردم فقیر هند احساس مسولیت نمی کند. در نوامبر 2010 خانم روی و سید علیشاه گیلانی (رهبر جدایی طلبان کشمیر) و پنج تن دیگر، به اتهام "اغتشاش"، دستگیر شدند. خانم روی در یک سخنرانی ضد هندی، "آزادی" را تنها راه خواند و گفت کشمیر هرگز متعلق به هند نبوده، این حقیقتی ست مستند که حتی دولت هند هم پذیرفته است. سیاستمداران هندی او را "ضد تاریخ" نامیدند و یکی از آنها گفت خانم روی باید تاریخ را دوباره بخواند. پلیس دهلی و دولت مرکزی گفتند آنچه او ادعا می کند "کذب محض" است. خانم روی به اتهام "اغتشاش" محاکمه شد. در 21 آگست 2011 در اوج کمپین مبارزه ی ضد فساد "آنا هزاره"، خانم روی، جنبش او را نقد کرد و نوشت زمان مناسبی برای پشتیبانی از این کمپین نیست. شاید "هزاره" جنبشی طرفدار گاندی باشد اما خواسته هایش چنین نیست. روی حتی رسانه های اجتماعی را متهم کرد که جنبش را به غلط پشتیبانی می کنند و در مصاحبه ای گفت که اعتصاب غذا به عنوان یک حربه ی سیاسی، کارایی خود را در این جنبش از دست داده است. گروه "آنا میها پتکار"، به اظهارات خانم روی به شدت عکس العمل نشان داد و گفت این کج اندیشی نسبت به جنبش است. روی گفت من ضد جنبش علیه فساد نیستم اما فساد تنها نشانه ی یک مشکل است، نه خود مشکل. در 2013 نامزدی "نارندرا مودی" برای پست نخست وزیری هند را یک "تراژدی" توصیف کرد و گفت کارتل های بزرگ ثروت در هند، مودی را پشتیبانی می کنند چرا که او به شکلی "اگرسیو" طرفدار "نظامی گری" است.
آرونداتی در تمام این سال ها از طریق آموزش اروبیک و درآمد حاصله از سخن رانی هایش، امورات خود را گذرانید. سوای جایزه ی "بوکرمن" (1997)، جوایز دیگری هم نصیبش شد؛ در 2002 بخاطر مبارزه اش برای آزادی، عدالت و تفاوت فرهنگی و تاثیر او بر دولت های قدرتمند، جایزه ی آزادی فرهنگی (آمریکا) را دریافت کرد. در 2003 جایزه ی "شناسایی خاص" به عنوان یک زن فعال برای صلح و حقوق بشر در جهان (سانفراسیسکو)، به او و "بیانکا جگر"، "باربارا لی" و "کتی کیلی" تعلق گرفت. جایزه ی صلح سیدنی در می 2004 برای فعالیت در زمینه ی آزادی اجتماعی بدون خشونت، در ژانویه 2006 جایزه ی آکادمی ساهیتیا از مرکز ادبیات هند برای مجموعه ی مقالاتش در زمینه های مختلف "عدالت مقدر" به نامش اصابت کرد که او به اعتراض علیه الگوبرداری خشونت دولتی هند از آمریکا، و افزایش نظامی گری و اقتصاد نئولیبرالیسم در هند، جایزه را رد کرد. در نوامبر 2011 جایزه ی "نورمن میلر" به او اعطا شد و بالاخره در 2014 نامش جزو فهرست صد زن با نفوذ جهان، ثبت گردید. در 2015 جایزه ی ملی (هند) را به عنوان عدم تحمل "دیگری" و رشد خشونت میان گروه های دست راستی و مذهبی در هند، رد کرد. در فاصله ی بیست سال میان انتشار دو رمانش ("خداوندگار چیزهای کوچک" 1997 تا "وزارت منتهای شادمانی" 2017 ) آثار بسیاری در زمینه های حقوق بشر و مبارزه برای آزادی در نقاط مختلف جهان، منتشر کرد؛ می گوید؛ "همه ی کتاب هایم درباره ی "چیزی"ست، حاکی از واقعیتی، و نه درباره ی "اوه، یک مطلب در "گاردین" درباره ی کتاب من!". رمان دوم خانم روی نیز در 2018 بین نامزدهای نهایی بوکرمن بود.
آنان که "ادورادو گالیانو" را می شناسند، درک می کنند که چرا خانم "روی" او را "دوقلوی" خود می خواند. گالیانو کتاب "شب ها و روزهای عشق و جنگ" را با اندوه دخترش، که اندوه جهان است، آغاز می کند؛ "روزی دخترم غمگین به خانه آمد. چهره اش در هم بود و حرف نمی زد. فنجان شیرش سرد شده بود اما او هم چنان نشسته بود و به کف اتاق نگاه می کرد. او را روی زانویم نشاندم، ناز و نوازشش کردم، پیشانی اش را بوسیدم و پرسیدم چه شده. قطره های اشک از چشمانش سرازیر بود. گونه اش را از اشک پاک کردم و گفتم؛ خیلی خوب، به من بگو چه شده. "فلورنسیا" گفت بهترین دوستش به او گفته که دیگر دوستش ندارد! نمی دانم چه مدت همانجا روی صندلی با هم گریه کردیم. از این که فلورنسیا باید روزگاری را بی دوست تحمل کند، ناراحت بودم. دلم می خواست خدایی باشد که کر نباشد تا از او عاجزانه بخواهم تمامی دردهایی را که برای دخترم کنار گذاشته، به من بدهد"! داشتن چنین قلب بزرگی در این جهانی سرشار ازنفرت و تفرقه، موهبتی ست که نصیب هر باشنده ای نمی شود. با وجود انسان هایی چون "ادواردو گالیانو" و "آرونداتی روی"، حیرانم که چگونه در سوی دیگر جهان، کسانی "عشق" را همراه با "خون" و "مرگ"، به پیشگاه خدا تقدیم می کنند! با خواندن جای جای "وزارت منتهای شادمانی"، دخترک قصه ی گالیانو همراهم بود که ایمان دارد؛ "اگر بهشت و جهنم را به من بدهند، بهشت را اجاره می دهم و در جهنم زندگی می کنم"! هستند اما باشندگانی در قرن بیست و یکم که برای رسیدن به بهشت، جهنم می آفرینند. شخصیت های خانم "روی" در رمان اخیرش "وزارت منتهای شادمانی"، آرزوهایش را زندگی می کند. قصه از گورستانی آغاز می شود و در گورستان به پایان می رسد. مردی برای مرده ها لطیفه می گوید (تا آنها را بخنداند!)، ژرژ مقدس با موتورسیکلت به سراغ بندگان نیازمند خدا می رود، بزرگ ترین زندان اروگوئه "آزادی" نام دارد، اردوگاه های کار اجباری در شیلی "کرامت" نامیده می شوند و گروهی به نام "صلح و عدالت" چهل و پنج دهقان و زن و فرزندشان را در کلیسایی در آمریکای جنوبی به گلوله می بندند. در فضای رمان خانم "روی"، تنها هیابانگ "مرگ" درون مسجدی را کم داریم که باشندگان خداشیفته اش قلب و جگر "دگراندیشان" را به عنوان حلوای نذری، همراه با پیاله ای خون آلوده به دروغ و تزویر، میان گرسنگان توزیع می کنند. "انسان" این گونه جهان را "دشمن" می پندارد، و برای "چند ریال بیشتر"، فعالان محیط زیست را با شکنجه تا آن سوی مرگ مشایعت می کند. و چون جمعی برای شهادت علیه دروغ، فراخوانده می شوند، شصت و شش نفر دیگر را در سانحه ای ذبح می کند، دروغی بزرگ تر تا دروغ پیشین را با خاک بپوشاند. همه ی این جنایات، به نام خدا و "امنیت" بندگانش (بخوان نجات نظام)، صورت می گیرد. گالیانو می گوید؛ "هرجا کتابی ممنوع می شود، یک دیکتاتوری در حال به دنیا آمدن است". در دنیای ما اما، جزیره ای هست که بر سر هر کوچه اش یک تابلوی "ورود ممنوع" نصب کرده اند!
آثار "ارونداتی روی" در فاصله ی بیست ساله میان دو رمانش؛
The God of Small Things (Novel). 1997.
The End of Imagination. 1998.
The Cost of Living. 1999.
The Greater Common Good. 1999.
The Algebra of Infinite Justice. 2002.
Power Politics. 2002.
War Talk. 2003.
An Ordinary Person's Guide To Empire. 2004.
Public Power in the Age of Empire. 2004..
The Checkbook and the Cruise Missile: Conversations with Arundhati Roy. Interviews by David Barsamian. 2004.
The Shape of the Beast; Conversations with Arundhati Roy. 2008.
Listening to Grasshoppers; Field Notes on Democracy. 2010.
Broken Republic: Three Essays. 2011.
Walking with the Comrades. 2011.
Kashmir: The Case for Freedom. 2011.
The Hanging of Afzal Guru and the Strange Case of the Attack on the Indian Parliament. 2013..
Capitalism: A Ghost Story. 2014.
Things that Can and Cannot Be Said: Essays and Conversations (with John Cusack). 2016.
The Doctor and the Saint: Caste, Race, and Annihilation of Caste, the Debate Between B.R. Ambedkar and M.K. 2017.
The Ministry of Utmost Happiness. (Novel) 2017.
مارچ 2018
Arundhati Roy
ادواردو گالیانو، از پدیده های نادر قرن پر آشوب بیستم است؛ قرن شگفتی پیشرفت و جنایت، قرنی که انسان را در همه ی عرصه ها به اندازه ی تمامی تاریخ، پیش برد و در عین حال به اندازه ی مجموع تاریخ، وحشت آفرید، جنگ و مصیبت و خون خلق کرد، و بخاطر "قدرت"، انسان و جهان را بر لبه ی پرتگاه نابودی آویخت. در نیمه ی دوم چنین قرنی، گالیانو می توانست تسکینی هرچند ناچیز، برای شهروندان زمین باشد. "آرونداتی روی" پدیده ای ست مشابه، برای قرن بیست و یکم، قرنی که آفتابش با وحشت و ترور طلوع کرد ( سپتامبر 2001). آیا خانم "روی" می تواند به اندازه ی "گالیانو" جهان را به تحرک وادارد؟ گالیانو در دهه ی 90 نوشت؛ چگونه قهرمانان یک شبه به هیولا، و هیولاها به قهرمان تبدیل می شوند! (غرض او افرادی چون "بن لادن"، "صدام حسین" و "خمینی" بود). آنان که روزگاری در غرب، چون پیامبران ستایش می شدند، اندک زمانی بعد، به دژخیمانی استحاله یافتند که جهان را تهدید می کنند. او در سکوت بامداد فروپاشی دیوار برلین پرسید؛ "آیا جهان بی دشمن دوام می آورد؟". "جان اشتاین بک" زمانی گفته بود؛ "تمام جهان به روس ها (دشمن) نیاز دارد. حتی خود روس ها هم! با این تفاوت که در شوروی اسم "روس"ها "ایالات متحده" است"! گالیانو در سال های اولیه ی قرن حاضر، نوشت؛ الله در جنایت برج های دوقلو و نابودی بیش از سه هزار انسان، بی گناه است. ساختن و بهره بردن از کوره های آدم سوزی علیه معتقدین به یهوه را، پسر خدا و روح القدس تجویز نکرده بودند، همان گونه که یهوه فرمان قتل عام "صبرا" و "شتیلا" را صادر نکرده بود.
خانم روی در سال های فعالیت مستمرش برای آزادی و حقوق بشر در جهان، به سیاست خارجی آمریکا، بارها به شدت انتقاد کرد، نظامی گری آمریکا را باعث و بانی "نابودی بشریت" خواند و همه جا کنار محرومان جهان علیه بی عدالتی ایستاد. در 2001 سوای مقالات متعدد و شرکت در تظاهرات علیه اشغال اففانستان توسط آمریکا، در انتقاد به توجیه بوش برای این جنگ، نوشت؛ بمباران افغانستان انتقام نیویورک و واشنگتن نیست، بلکه تروریسمی از نوعی دیگر است. او مدعی شد در این جنگ نابرابر، جورج بوش و تونی بلر مقصران اصلی اند و این که می گویند "ما برای صلح می جنگیم"، شبیه آن است که بگوییم "خوک ها اسب اند". طالبان را کودک نامشروع غرب خواند و نوشت اینک این کودک به سن بزرگسالی رسیده، به زنان تجاوز می کند، آنان را سنگسار می کند، و اعمال وحشیانه ی دیگر انجام می دهد، و گفت سیاست خارجی ایالات متحده را صنایع اسلحه و نفت و رسانه ها مانند یک بنگاه معاملاتی اداره می کنند. او حمله به مرکز تجارت نیویورک را با بمباران افغانستان در یک قفسه گذاشت و نوشت؛ آیا هرگز بچه مارمولک دیگری چشم به آفتاب باز خواهد کرد بی آن که به کشتار مرکز تجارت در نیویورک و نابودی کودکان و زنان بی یاور افغانستان بیاندیشد؟ در 2003 علیه جنگ و اشغال عراق "فریاد زد" و در می 2003 طی نطقی به همین مناسبت گفت ایالات متحده، امپراطوری تازه ای ست که به نام خدا، هرجا را در هر زمان که میلش بکشد، بمباران می کند. و نوشت؛ چیزهایی هستند که می شود فراموش کرد، و چیزهایی که نمی شود از یاد برد، مثل پرنده ای چوبی روی قفسه ای گردگرفته (خاطره) که با نگاهی منجمد از حیرت، شاهد جهان ماست. او جورج بوش را یک جنایتکار جنگی خواند. همان سال وقتی جمعی برای احقاق حق (داشتن زمین) به اعتراض، تکه زمینی در مرز ایالات کرالا و کارناتاکا در هند را اشغال کردند، خانم "روی" از جنبش آنان پشتیبانی کرد. پس از 48 روز، پلیس به اشغال کنندگان حمله کرد، و در این درگیری، یک مامور پلیس کشته شد. رهبر جمعیت را دستگیر و زندانی کردند. خانم روی به منطقه سفر کرد، به دیدار زندانی رفت و در نامه ای به فرماندار ایالت کرالا نوشت، "دست هایتان خونی ست". هنگام حمله ی پلیس به مردم معترض در مومبای (بمبی)، تظاهرات مردم در گجرات، آزادی طلبان در کشمیر، معترضان در احمدآباد، کشتار در سریلانکا، و هرجای دیگر جهان، کنار مردم ایستاد و تروریسم را در انواع "به روز" شده اش، یک "ایدئولوژی بی قلب" نامید. با انتقاد سلمان رشدی و دیگران روبرو شد که چرا حمله ی مومبای را با استقلال کشمیر و وضعیت مسلمانان در هند مرتبط کرده. در 2006 همراه با نوام چومسکی و هاوارد زین، نامه ای علیه جنگ در لبنان امضاء کرد که در آن اسرائیل را "ایالت وحشت" نامیدند. و در سال 2007 همراه با یکصد هنرمند و نویسنده، نامه ی سرگشاده ای را علیه وحشت آفرینی و جنگ طلبی دولت اسرائیل امضاء کرد و از همه ی ملل خواست تا اسرائیل را بایکوت کنند. در 2008 به پشتیبانی از استقلال کشمیر، از جدایی طلبان کشمیر هند، دفاع کرد. در آوریل 2009 وقایع سری لانکا را "نسل کشی تامیل ها" نامید، دولت سری لانکا را "نژادگرا" خواند و کمپ هایی که برای تامیل ها بنا کرده بودند را به اردوهای نازی تشبیه کرد. روانی فریمن، یک نویسنده ی سری لانکایی نظر خانم روی را "بیمارگونه" توصیف کرد و خانم روی او را متهم کرد که عدالت را تنها برای خود می خواهد. سپس تر دولت هند را در ارتباط با رفتار با مائوئیست های هندی، دولتی "نظامی" خواند که نسبت به مردم فقیر هند احساس مسولیت نمی کند. در نوامبر 2010 خانم روی و سید علیشاه گیلانی (رهبر جدایی طلبان کشمیر) و پنج تن دیگر، به اتهام "اغتشاش"، دستگیر شدند. خانم روی در یک سخنرانی ضد هندی، "آزادی" را تنها راه خواند و گفت کشمیر هرگز متعلق به هند نبوده، این حقیقتی ست مستند که حتی دولت هند هم پذیرفته است. سیاستمداران هندی او را "ضد تاریخ" نامیدند و یکی از آنها گفت خانم روی باید تاریخ را دوباره بخواند. پلیس دهلی و دولت مرکزی گفتند آنچه او ادعا می کند "کذب محض" است. خانم روی به اتهام "اغتشاش" محاکمه شد. در 21 آگست 2011 در اوج کمپین مبارزه ی ضد فساد "آنا هزاره"، خانم روی، جنبش او را نقد کرد و نوشت زمان مناسبی برای پشتیبانی از این کمپین نیست. شاید "هزاره" جنبشی طرفدار گاندی باشد اما خواسته هایش چنین نیست. روی حتی رسانه های اجتماعی را متهم کرد که جنبش را به غلط پشتیبانی می کنند و در مصاحبه ای گفت که اعتصاب غذا به عنوان یک حربه ی سیاسی، کارایی خود را در این جنبش از دست داده است. گروه "آنا میها پتکار"، به اظهارات خانم روی به شدت عکس العمل نشان داد و گفت این کج اندیشی نسبت به جنبش است. روی گفت من ضد جنبش علیه فساد نیستم اما فساد تنها نشانه ی یک مشکل است، نه خود مشکل. در 2013 نامزدی "نارندرا مودی" برای پست نخست وزیری هند را یک "تراژدی" توصیف کرد و گفت کارتل های بزرگ ثروت در هند، مودی را پشتیبانی می کنند چرا که او به شکلی "اگرسیو" طرفدار "نظامی گری" است.
آرونداتی در تمام این سال ها از طریق آموزش اروبیک و درآمد حاصله از سخن رانی هایش، امورات خود را گذرانید. سوای جایزه ی "بوکرمن" (1997)، جوایز دیگری هم نصیبش شد؛ در 2002 بخاطر مبارزه اش برای آزادی، عدالت و تفاوت فرهنگی و تاثیر او بر دولت های قدرتمند، جایزه ی آزادی فرهنگی (آمریکا) را دریافت کرد. در 2003 جایزه ی "شناسایی خاص" به عنوان یک زن فعال برای صلح و حقوق بشر در جهان (سانفراسیسکو)، به او و "بیانکا جگر"، "باربارا لی" و "کتی کیلی" تعلق گرفت. جایزه ی صلح سیدنی در می 2004 برای فعالیت در زمینه ی آزادی اجتماعی بدون خشونت، در ژانویه 2006 جایزه ی آکادمی ساهیتیا از مرکز ادبیات هند برای مجموعه ی مقالاتش در زمینه های مختلف "عدالت مقدر" به نامش اصابت کرد که او به اعتراض علیه الگوبرداری خشونت دولتی هند از آمریکا، و افزایش نظامی گری و اقتصاد نئولیبرالیسم در هند، جایزه را رد کرد. در نوامبر 2011 جایزه ی "نورمن میلر" به او اعطا شد و بالاخره در 2014 نامش جزو فهرست صد زن با نفوذ جهان، ثبت گردید. در 2015 جایزه ی ملی (هند) را به عنوان عدم تحمل "دیگری" و رشد خشونت میان گروه های دست راستی و مذهبی در هند، رد کرد. در فاصله ی بیست سال میان انتشار دو رمانش ("خداوندگار چیزهای کوچک" 1997 تا "وزارت منتهای شادمانی" 2017 ) آثار بسیاری در زمینه های حقوق بشر و مبارزه برای آزادی در نقاط مختلف جهان، منتشر کرد؛ می گوید؛ "همه ی کتاب هایم درباره ی "چیزی"ست، حاکی از واقعیتی، و نه درباره ی "اوه، یک مطلب در "گاردین" درباره ی کتاب من!". رمان دوم خانم روی نیز در 2018 بین نامزدهای نهایی بوکرمن بود.
آنان که "ادورادو گالیانو" را می شناسند، درک می کنند که چرا خانم "روی" او را "دوقلوی" خود می خواند. گالیانو کتاب "شب ها و روزهای عشق و جنگ" را با اندوه دخترش، که اندوه جهان است، آغاز می کند؛ "روزی دخترم غمگین به خانه آمد. چهره اش در هم بود و حرف نمی زد. فنجان شیرش سرد شده بود اما او هم چنان نشسته بود و به کف اتاق نگاه می کرد. او را روی زانویم نشاندم، ناز و نوازشش کردم، پیشانی اش را بوسیدم و پرسیدم چه شده. قطره های اشک از چشمانش سرازیر بود. گونه اش را از اشک پاک کردم و گفتم؛ خیلی خوب، به من بگو چه شده. "فلورنسیا" گفت بهترین دوستش به او گفته که دیگر دوستش ندارد! نمی دانم چه مدت همانجا روی صندلی با هم گریه کردیم. از این که فلورنسیا باید روزگاری را بی دوست تحمل کند، ناراحت بودم. دلم می خواست خدایی باشد که کر نباشد تا از او عاجزانه بخواهم تمامی دردهایی را که برای دخترم کنار گذاشته، به من بدهد"! داشتن چنین قلب بزرگی در این جهانی سرشار ازنفرت و تفرقه، موهبتی ست که نصیب هر باشنده ای نمی شود. با وجود انسان هایی چون "ادواردو گالیانو" و "آرونداتی روی"، حیرانم که چگونه در سوی دیگر جهان، کسانی "عشق" را همراه با "خون" و "مرگ"، به پیشگاه خدا تقدیم می کنند! با خواندن جای جای "وزارت منتهای شادمانی"، دخترک قصه ی گالیانو همراهم بود که ایمان دارد؛ "اگر بهشت و جهنم را به من بدهند، بهشت را اجاره می دهم و در جهنم زندگی می کنم"! هستند اما باشندگانی در قرن بیست و یکم که برای رسیدن به بهشت، جهنم می آفرینند. شخصیت های خانم "روی" در رمان اخیرش "وزارت منتهای شادمانی"، آرزوهایش را زندگی می کند. قصه از گورستانی آغاز می شود و در گورستان به پایان می رسد. مردی برای مرده ها لطیفه می گوید (تا آنها را بخنداند!)، ژرژ مقدس با موتورسیکلت به سراغ بندگان نیازمند خدا می رود، بزرگ ترین زندان اروگوئه "آزادی" نام دارد، اردوگاه های کار اجباری در شیلی "کرامت" نامیده می شوند و گروهی به نام "صلح و عدالت" چهل و پنج دهقان و زن و فرزندشان را در کلیسایی در آمریکای جنوبی به گلوله می بندند. در فضای رمان خانم "روی"، تنها هیابانگ "مرگ" درون مسجدی را کم داریم که باشندگان خداشیفته اش قلب و جگر "دگراندیشان" را به عنوان حلوای نذری، همراه با پیاله ای خون آلوده به دروغ و تزویر، میان گرسنگان توزیع می کنند. "انسان" این گونه جهان را "دشمن" می پندارد، و برای "چند ریال بیشتر"، فعالان محیط زیست را با شکنجه تا آن سوی مرگ مشایعت می کند. و چون جمعی برای شهادت علیه دروغ، فراخوانده می شوند، شصت و شش نفر دیگر را در سانحه ای ذبح می کند، دروغی بزرگ تر تا دروغ پیشین را با خاک بپوشاند. همه ی این جنایات، به نام خدا و "امنیت" بندگانش (بخوان نجات نظام)، صورت می گیرد. گالیانو می گوید؛ "هرجا کتابی ممنوع می شود، یک دیکتاتوری در حال به دنیا آمدن است". در دنیای ما اما، جزیره ای هست که بر سر هر کوچه اش یک تابلوی "ورود ممنوع" نصب کرده اند!
آثار "ارونداتی روی" در فاصله ی بیست ساله میان دو رمانش؛
The God of Small Things (Novel). 1997.
The End of Imagination. 1998.
The Cost of Living. 1999.
The Greater Common Good. 1999.
The Algebra of Infinite Justice. 2002.
Power Politics. 2002.
War Talk. 2003.
An Ordinary Person's Guide To Empire. 2004.
Public Power in the Age of Empire. 2004..
The Checkbook and the Cruise Missile: Conversations with Arundhati Roy. Interviews by David Barsamian. 2004.
The Shape of the Beast; Conversations with Arundhati Roy. 2008.
Listening to Grasshoppers; Field Notes on Democracy. 2010.
Broken Republic: Three Essays. 2011.
Walking with the Comrades. 2011.
Kashmir: The Case for Freedom. 2011.
The Hanging of Afzal Guru and the Strange Case of the Attack on the Indian Parliament. 2013..
Capitalism: A Ghost Story. 2014.
Things that Can and Cannot Be Said: Essays and Conversations (with John Cusack). 2016.
The Doctor and the Saint: Caste, Race, and Annihilation of Caste, the Debate Between B.R. Ambedkar and M.K. 2017.
The Ministry of Utmost Happiness. (Novel) 2017.
مارچ 2018
Arundhati Roy
Published on March 28, 2018 01:20
No comments have been added yet.