حصار و سگ‌های پدرم Quotes

Rate this book
Clear rating
حصار و سگ‌های پدرم حصار و سگ‌های پدرم by Sherzad Hassan
489 ratings, 3.72 average rating, 103 reviews
حصار و سگ‌های پدرم Quotes Showing 1-2 of 2
“سرش را توی چاه می‌کرد. خیلی خوشحال می‌شد از این‌که ماه در ته چاه خفه شده است. ولی وقتی که سرش را بلند می‌کرد، ماه باز هم با خنده‌ای آرام و تمسخرآمیز به اون نگاه می‌کرد. لب حوض می‌رفت و آب را به‌هم می‌زد تا در آن‌جا هم چهره‌ی ماه را به‌هم بریزد”
Sherzad Hassan, حەسار و سەگەکانی باوکم
“ماه مانند نرینه‌ای چشم‌چران است. پدر آفتاب را دوست داشت. خورشید برشته ‌می‌کند و می‌سوزاند و می‌جوشاند، کسی هم نمی‌تواند حتا از دور به چشم‌های خورشید خیره شود. سر را پایین می‌اندازد و چشم‌ها را می‌بندد. بی‌شرفی ماه از آن است که دور از چشم خورشید فرار می‌کند و راز شب‌ها را برملا می‌سازد”
Sherzad Hassan, حەسار و سەگەکانی باوکم