چشم‌هایش Quotes

Rate this book
Clear rating
چشم‌هایش چشم‌هایش by بزرگ علوی
15,161 ratings, 3.66 average rating, 1,352 reviews
چشم‌هایش Quotes Showing 1-4 of 4
“اما او انسان بود. برایش هیچ چیزی که جنبه‌ی فردی و شخصی داشته باشد وجود نداشت. او همه چیز، حتا ندای درونی دلش را هم مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌داد و اگر با اصولی که به آن‌ها پایبند بود سازگار نمی‌آمد، این ندا را هم خفه می‌کرد. به‌تان گفتم که او برای هنرش، بیان تمام توقعات وجودش بود. آن‌چه او روی پرده می‌‌آورد، آن چیزی بود که از ته دل و از لابه‌لای روح بلندش زبانه می‌کشید. برای او هیچ‌چیز گرامی‌تر از هنرش وجود نداشت. هنرش هم متکی به جامعه و مردمی بود که میان آن‌ها زندگی می‌کرد. دیگر کی توقع داشت که عشقش را هم فدای این آرمان گرامی‌اش نکند. نه این که او می‌توانست بر سیل احساسات پر شور و متلاطمش غلبه کند و با قوای عقلانی، مانند سدی راه آن را ببندد. نه، او می‌توانست دندان روی جگر بگذارد، دل سوزانش را در مشتش بفشارد و نگذارد که تپش آن را کسی خارج از دنیا و عوالم و حالات او ادراک کند. من آن شب فهمیدم که در نزدیکی چه کوره‌ی پر از آتش ایستاده‌ام و دارم از سرما می‌لرزم؛ او می‌خواست و می‌کوشید که ضربات قلب او که از هجر من در جوش بود، از من مخفی بماند.”
بزرگ علوی, چشم‌هایش
“با چه حرص و ولع شیرینی سخنان مرا سر می کشید”
Bozorg Alavi, چشم‌هایش
“چرا دارم راجع به موزیک برايتان صحبت می‌کنم؟ در این سمفونی‌ها گاهی آهنگی آرام و کم از میان هیاهوی ارکستر رخنه می‌کند. این آهنگ‌ خفیف و لذت‌بخش است. اما به دل شما نمی‌نشیند. شما دائماً انتظارش را دارید. باز این صدای خفیف تکرار می‌شود. منتها این دفعه بیش از بار اول شما را می‌گیرد. کم‌کم تمام ارکستر یکصدا همان آهنگ دلخواه شما را با چنان قدرتی بیان‌ می‌کند که دیگر اختیار از دستتان درمی‌رود. مصیبت‌های جگرخراش هم همینطور بروز می‌کند. انسان اول تمام عمق آن‌ها را درک نمی‌کند. گاهی خودی نشان می‌دهند و در نیستی فرو می‌روند. ناگهان تمام ارکستر به صدا درمی‌آید. آنوقت اشک از چشم‌های شما جاری می‌شود و خودتان نمی‌دانید برای چه گریه می‌کنید.”
Bozorg Alavi, چشم‌هایش
“عوام می‌گفتند که عشق زنی او را از پا درآورد. فهمیده‌ها معتقد بودند که عشق به زندگی او را تا پای مرگ کشاند.”
Bozorg Alavi, چشم‌هایش