یکشنبه آخر Quotes
یکشنبه آخر
by
معصومه رامهرمزی24 ratings, 4.12 average rating, 4 reviews
یکشنبه آخر Quotes
Showing 1-1 of 1
“وقتی بچه بودم شب های تابستان روی پشت بام می خوابیدیم. عصرها آنجا را آب پاشی می کردیم و سرشب رختخواب ها را پهن می کردیم که خنک شود و آخر شب برای خواب به پشت بام می رفتیم. ساعت ها به ستاره[ها] نگاه می کردم و از نگاه به آنها لذت می بردم. به دنبال دب اصغر و دب اکبر بودم. ستاره بخت خود را انتخاب می کردم و از آرزوهایم حرف می زدم. اسماعیل دوست داشت خلبان شود و به آسمان ها پرواز کند و من آرزو داشتم ستاره شناس بشوم. شب هایی که هوا شرجی بود، در اتاق زیر کولر گازی می خوابیدیم و صبح با تنی خسته و خشک شده از باد کولر از خواب بیدار می شدیم. اما شب هایی که روی پشت بام می خوابیدیم خواب های قشنگی می دیدیم؛ خواب هایی که سبز و آبی بود و صبح که از خواب بیدار می شدم شور و نشاطی شیرین در وجودم احساس می کردم و روزم را با امید آغاز می کردم.”
― يكشنبه آخر
― يكشنبه آخر
