(?)
Quotes are added by the Goodreads community and are not verified by Goodreads. (Learn more)

“وقتی بچه بودم شب های تابستان روی پشت بام می خوابیدیم. عصرها آنجا را آب پاشی می کردیم و سرشب رختخواب ها را پهن می کردیم که خنک شود و آخر شب برای خواب به پشت بام می رفتیم. ساعت ها به ستاره[ها] نگاه می کردم و از نگاه به آنها لذت می بردم. به دنبال دب اصغر و دب اکبر بودم. ستاره بخت خود را انتخاب می کردم و از آرزوهایم حرف می زدم. اسماعیل دوست داشت خلبان شود و به آسمان ها پرواز کند و من آرزو داشتم ستاره شناس بشوم. شب هایی که هوا شرجی بود، در اتاق زیر کولر گازی می خوابیدیم و صبح با تنی خسته و خشک شده از باد کولر از خواب بیدار می شدیم. اما شب هایی که روی پشت بام می خوابیدیم خواب های قشنگی می دیدیم؛ خواب هایی که سبز و آبی بود و صبح که از خواب بیدار می شدم شور و نشاطی شیرین در وجودم احساس می کردم و روزم را با امید آغاز می کردم.”

معصومه رامهرمزی, يكشنبه آخر
Read more quotes from معصومه رامهرمزی


Share this quote:
Share on Twitter

Friends Who Liked This Quote

To see what your friends thought of this quote, please sign up!

0 likes
All Members Who Liked This Quote

None yet!


This Quote Is From

يكشنبه آخر يكشنبه آخر by معصومه رامهرمزی
24 ratings, average rating, 4 reviews

Browse By Tag